با آقا ولی برای توجیه خط به منطقه کسیگه در سومار رفته بودیم. فاصله ما تا خط عراق کمتر سی، چهل متر بود. دیدم آقا ولی جلو می رود، راحت بلند می شود، تمام قامت می ایستد، منطقه را، محل تردد عراقی ها را نگاه می کند، بعد می آید می نشیند و برای ما توضیح می دهد و دوباره از اول...
گفتم خوب نوبت من است. خودم را کشیدم جایی که اقا ولی می رفت. هر کاری کردم نتوانستم بایستم. یعنی نمی شد. اصلاً منطقی نبود. منطقه توی چشم عراقی ها بود. محال بود تمام قامت بایستی و آنها تو را نبینند.
دست خالی برگشتم. با تعجب گفتم: اقا ولی تو چطور در این خط می ایستی و نگاه می کنی، نمی ترسی تو را بزنن؟
مث همیشه خندید و گفت: با خودم می گم، اگر قرار است اینجا اتفاقی بیافتد، برای رضای خداست. چون به کارم، به خدا اطمینان دارم، پس نمی ترسم!
#شهیدولی_نوری
#شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75