#ﻟﺒﺨﻨﺪجبهه ❤️🌷
یک شب که تو منطقه عملیاتی سمت کردستان بودیم دشمن شروع کرد و با گلوله توپ سمت ما رو می زد که یک گلوله هم خورد پشت سنگر ما.تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر می لرزید و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.بچه ها هر کدوم به یک طرف فرار می کردند که پناه بگیرند.
یکی از بچه ها که اسمش اکبر بود #خوابیده بود هیجان زده بلند شد و گفت:صدای چی بود؟
گفتم: بلند شو توپ بود،توپ می زنند،توقع داشتی چی باشه؟
راحت سر جایش خوابید😳 و گفت: ای بابا فکر کردم رعد و برق بود.چون من از رعد و برق می ترسم 😜😁
😁 😁
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻟﺒﺨﻨﺪجبهه 🌷❤️
قرار گداشته بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی جشن پتو بزنیم
یه روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر. به همین خاطر یکی از بچهها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج اقا اومد داخل.
اول جاخوردیم. اما خوب دیگه کاریش نمیشد کرد. گفت: حاج آقا بچهها یه سوال دارن
گفت: بفرمایید
من هم پتو رو روی حاج آقا انداختم و شروع به زدن کردیم
یه مدت گذشت داشتم از کنار یه چاد رد میشدم که یهو یکی صدام زد. تا به خودم اومدم. هفت هشتا حاج آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی
😁 😂
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻟﺒﺨﻨﺪجبهه 😊😁
یک شب که تو منطقه عملیاتی سمت کردستان بودیم دشمن شروع کرد و با گلوله توپ سمت ما رو می زد که یک گلوله هم خورد پشت سنگر ما.💥☄
تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر می لرزید و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.بچه ها هر کدوم به یک طرف فرار می کردند که پناه بگیرند.🔥
یکی از بچه ها که اسمش اکبر بود #خوابیده بود هیجان زده بلند شد و گفت:صدای چی بود؟😱😳
گفتم: بلند شو توپ بود،توپ می زنند،توقع داشتی چی باشه؟🤔
راحت سر جایش خوابید😳 و گفت:
ای بابا فکر کردم رعد و برق بود.چون من از رعد و برق می ترسم 😜😁😐
😁 😁
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75