eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
(ﻋﺞ ) و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه محرم الحرام (شنبه ۸ مرداد )ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد✋ 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
《🌿🕊》 ✨ستارھ‌ها هـیچوقت از یادِ آسمان نمےروند! بگذار دلِ من آسمان باشد و یادِ تـو ستارھ...✨ 🥀💔 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔰ماه های اول جنگ بود. خبر دادند [شهید] سید امین آل علی مجروح شده است. با سید رضا به ملاقاتش رفتیم. یک پای سید امین قطع شده بود. گریه کنان به او گفتم : سید چه شده ؟ با خنده گفت که الحمدلله پایم قطع شده . من که دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم . سید عبدالرضا مرا از اتاق بیرون آورد و گفت: دست ، پا ، چشم ، و ... و همین اعضای بدن ما مال کیست؟ گفتم : مال خدا. گفت : پس چیزی که مال خداست و داده و حالا پس گرفته، ما چرا حرص آن را بزنیم ، ما چه کاره هستیم. بعد گفت سید امین پایش زودتر از خودش به بهشت رفته است. و بعد کمی آرامم کرد! 🔰زمان تشیع سید رضا من منطقه بودم. حاج شیرعلی سلطانی را دیدم. برایم تعریف گفت جنازه سید رضا را برای دیدار در ساختمان توحید بردیم. از مادرت خواستیم بیاید برای آخرین بار سید رضا را ببیند. مادر بلندگو را گرفت، بالای بلندی رفت بی آنکه گریه کند گفت: من از مادر وهب کمتر نیستم، چیزی را که در راه خدا دادم دیگر نگاهش نمی کنم! سید عبدالرضا سجادیان 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
part20_salam bar ebrahim.mp3
12.27M
پایان 📢کتاب صوتی (جلد دوم) 💢بر اساس زندگینامه شهید والامقام ابراهیم هادی 💠قسمت بیستم* پایانی* 🍃🌷🍃🌷 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 کانال گلزار شهدا http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
19.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات طنز و جالب اصغر نقی‌زاده و داوود امیریان از قطعنامه۵۹۸👌 ها 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫 🌷سحرگاه سی‌ام تیرماه، پس از آمدن همه بچه‌های گروه، تجهیزات پرواز را برداشتیم. از اتاق تجهیزات که بیرون می‌آمدیم شنیدم عباس به منصور کاظمیان،‌ اتاقک عقبش می‌گوید: منصور اگر اتفاقی افتاد من را ایجکت نکنی! به منصور گفتم: عباس چه می‌گفت؟ - از من خواست او را ایجکت نکنم. - منصور به حرفش گوش ندهی، اگر اتفاقی افتاد تو حتماً اهرم ایجکت را بکش! خودم را به عباس رساندم. گفتم: عباس دیوانه نشو،‌ برای چه از منصور خواستی تو را ایجکت نکند؟ عباس با خنده گفت: کاکو اگر اهرم ایجکت من را کشید، ‌من بدون چتر پائین می‌آیم! با شناختی که از عباس داشتم می‌دانستم که این کار را می‌کند. خیلی جدی باکمی عصبانیت گفتم: عباس دیوانه نشو. یعنی چه ایجکت نکن،‌ کردی با چتر نمی‌آم؟ گفت: کاکو اکبر، تو که می‌دانی بدن من پر از پلاتینِ، ‌اگر ایجکت بشم،‌ قبل از اینکه به زمین برسم همه استخوان‌هایم خرد می‌شود،‌ بعد هم اگر من زنده اسیر عراقی‌ها بشوم، ‌معلوم نیست با من چه‌کار می‌کنند، ‌من تحمل یک دقیقه‌اش را هم ندارم. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
17.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🎥 *روایتی از گردان ۱۵۴و شهید مبارکی 💢سردار شهید حاج حسین همدانی در وصف رشادت های این سردار اوزی چنین بیان داشتند که: «اگر بخواهیم عملیات افتخار آفرین تنگه مرصاد را ارزیابی کنیم باید بگوییم که *۵۰ درصد نقش پیروزی در عملیات مرصاد را مدیون سردار شهید بهرام مبارکی* فرمانده دلاور گردان ۱۵۴ حضرت علی اکبر هستیم.» بهرام مبارکی 💠💠💠 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* ⭕️گرامیداشت شهید جاویدالاثر ، شهید اکبر سبزی 🎙*سخنران: حجت الاسلام کیخا* : برادر *حاج هادی خلقی* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۶ مرداد/ از ساعت ۱۸* 🔹🔹🔹 🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🍃در هیاهوے این شهرِ آلوده‌ هوا! که نه دستت به مشـــــهد می‌رسد نه به کـــــربلا نه به نـــــجف و نه حتے به قم ! دنج ترین جا براے پر کردن خلاءقلبت❤️ همیـن‌ جاست .. جایے کنار ... 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @shohadaye_shiraz
🌷هر شب براي نماز بر مي خاست و با حالتي وصف ناپذير،با خداي خويش راز ونياز مي كرد . يك شب كه در سنگر خط اول بوديم با صداي خفيف از خواب بيدار شدم. آهسته بلند شدم و پشت سنگر را نگاه كردم. در آن سكوت شب ودر آن سرماي شديد محسن ديدم را كه لباسهاي بچه هاي سنگر را جمع كرده وهمه را شسته بود وداشت روي يك بخاري كوچك ،آنها را خشك مي كرد . ديگر همه چيز دستگيرم شد و به رازلباسهاي شسته هر شب ، پي بردم . . فردا محسن را گوشه سنگر تك و تنها گير آوردم . وقتي فهميد از كار او سر درآورده ام مرا قسم داد و از من قول گرفت كه به بچه ها چيزي نگويم . (راوي ، همرزم شهيد ) ﻓﺎﺭﺱ🌷 🌷🌹🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* * کدوم ده رو دیدی که اینقدر کدخدا و زارعش با هم صمیمی می باشند؟! پوشه سبز رنگ را که برداشتم این تنها جمله‌ای بود که از آن همه حرف در ذهنم باقی مانده بود ا.ز قول شهید مهدی زارع نقل میشد .مدت گذشت تا توانستم جوابش را پیدا کنم. لایحه هیاهوی عبور ماشین ها و رهگذران که به سرعت از نظر محو می شدند تمام حواسم به پوشه بود. کنجکاوی بیش از حد نگذاشت تا خانه صبر کنم و در در مسیر شروع کردم به ورق زدن .همان نگاه های گذرا کافی بود تا مرا در عمق لحظاتش فرو ببرد. حضور کسی دیگری را کنارم حس میکردم خیلی چیزها از مغزم رد شد .گاهی به تمام قراردادهایی که بشر برای رساندن احساس و اندیشه‌هایش به آن‌ها متوسل می‌شد شک می کنم. نمی دانستم چطور حقایق در قالب روزمره واژه ها قرار خواهند گرفت واژه هایی که آنقدر محدود شده اند که فرصت تأملی برای انسان باقی نگذاشته اند. پیاده در همین افکار تمام مسیر را طی کرده بودم .از پله ها بالا آمدم و وارد اتاق شدم .همه چیز مثل همیشه خیلی معمولی. از لای کرکره به آسمان نگاه کردم .قطعات موازی آسمان هم تغییر خاصی نکرده بود. پرده ها را بالا بردم و از پنجره به دوردست ها خیره شدم .صدای بوق ماشینی از خیابان پایین پنجره رشته افکارم را پاره کرد. نگاهم به پوشه سبز رنگ گوشه اتاق افتاد. رویش با خط سیاه درشتی نوشته بود:« سید محمد کدخدا» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫 🌷عباس و کاظمیان هواپیمای اول بودند من و سرگرد اسکندری هواپیمای دوم. طبق توجیه عباس ما برای نا امن کردن بغداد برای عدم برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد باید دو کار انجام می دادیم. اول بمباران پالایشگاه الدوره بود، چون دود حاصل از انفجار مخازن نفت تا چند روز در شهر بغداد می ماند و عراقی ها نمی توانستند آن را کتمان کنند. دوم شکستن دیوار صوتی روی شهر بغداد بود تا دولت بغداد انفجار پالایشگاه را به خرابکاری داخلی نصبت ندهند. سخت ترین بخش عملیات چرخش بلافاصله روی پالایشگاه به سمت بغداد بود، چون هم سرعت هواپیما گرفته می شد، هم پشت هواپیما در معرض موشک ها و توپهای ضد هوایی قرار می گرفت. انقدر گلوله به کف هواپیما می خورد که گویی روی جاده شنی رد می شویم. بعد از بمبباران موفق پالایشگاه، در چرخش، یک موشک رولند فرانسوی به هواپیمای عباس خورد، یک گلوله زمانی هم در کابین ما منفجر شد... کاظمیان بیرون پرید، اما عباس هواپیمای در حال سوختن را به قلب بغداد کوبید. ما هم از بغداد عبور کردیم تا با برگشت سالم یک هواپیما مأموریت عباس را کامل کنیم. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید