همیشه میگفت:
هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدادارد .
_شهیدحسین خرازی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹سوم خرداد 61 بود. با خلیل پیاده وارد خرمشهر شدیم. از همه جای شهر صدای تیراندازی میآمد. به یک ساختمان چند طبقه رسیدیم. خلیل گفت: یک تیربار بگیر روی پنجره ها، تا من هم یک آر پی جی بزنم!
من رگبار گرفتم، خلیل هم موشکش را به ساختمان کوبید. بلافاصله سه عراقی در حالی که دستشان بالا بود، از ساختمان خارج شدند. با گریه و التماس جلو ما زانو زدند. خلیل اشاره کرد، بایستند. آنها را جستجو کرد که مسلح نباشند. بعد به پشت سر ما اشاره کرد و با عربی دست و پا شکسته گفت: از این سمت برید، برنگردید که کشته می شوید!
عراقی ها در حالی که دستشان روی سرشان بود به سمت عقب حرکت کردند. به هر ساختمان سر می زدیم چند عراقی تسلیم می شدند. فکرش را هم نمیکردیم که در دستههای چند صدنفری اینگونه تسلیم شوند. هردو از شوق اشکمان جاری بود. خلیل با صدای بغض آلود گفت: باور نمیکردم خدا اینطور مزد زحماتمان را بدهد. جای رفقای شهیدمان خیلی خالی است!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹اواسط سال 61 بود، عملیات مسلم بن عقیل. فرماندهان تیپ عاشورا از ما دعوت کردند تا در منطقه سومار برای آنها جاده ای بکشیم. به اتفاق خلیل و جمعی از بچه ها و ماشین آلات به غرب و سومار رفتیم. محلی را که برای جاده مشخص کردند، مناسب نبود، مرتب روی آن آتش می آمد، به دل خلیل نبود. گفت خودمان بریم شناسایی!
با هم رفتیم. شیاری را کنار رودخانه فصلی منطقه پیدا کرد، بخشی از آن مین ریزی شده بود، اما در دید و خمپاره دشمن نبود. خلیل به ساخت جاده در آن شیار اصرار کرد و انجام داد، هرچند در آن عملیات از آن جاده استفاده نشد!
سال 65 بود. بعد از حمله گسترده عراق به مرزهای ایران، من از طرف قرارگاه کربلا برای بررسی منطقه سومار رفتم. در بازدید، بچه ها گفتند تدارکات منطقه از جاده ای انجام می شود که بسیار امن است و بسیار گره گشا است!
جاده را که دیدم، دیدم همان جاده ای است که با اصرار خلیل، سال 61 توسط جهاد فارس در این منطقه کشیده شده بود، جای خلیل خالی بود که نتیجه آینده نگری اش را ببیند...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹
خلیل فقط یک راننده حرفهای نبود؛ رزمندهای آبدیده بود که سلاحش در میدان جنگ لودر بود و بولدوزر. استعداد و نبوغ خاصی در شناخت محیط کار داشت. چهره متفکر او برای بسیاری از بچهها آشنا بود؛ خصوصاً نیروهای همراهش در فعالیتهای مهندسی رزمی. در کنار تخصصش در هدایت دستگاههای سنگین، فرمانده اهل فکری بود. طوری به منطقه عملیات نگاه میانداخت که هرکس او را نمیشناخت گمان میکرد دانشمندی زمینشناس در حال بررسی عارضههای طبیعی زمین است. حتی وقتی میخواست ما را در منطقهای که خودش قبلا شناسایی کرده بود توجیه کند، اول لحظاتی سکوت میکرد و بهدقت به اطراف نگاه میانداخت؛ سپس دقیق و حساب شده توضیح میداد که چه دستگاههایی لازم است و از هرکدام چندتا؟ خاکریز از کجا باید شروع شود و در چه جهتی و تا کجا ادامه پیدا کند؟ فاصله تا دشمن چقدر است؟ روز میتوان کار کرد یا نه؟ دشمن دید مستقیم بر منطقه دارد یا نه؟
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹عملیات والفجر 2 بود. در ارتفاعات حاج عمران، در حال احداث جاده ای بودیم، طبق معمول خلیل پشت لودر جلودار در حال کار بود. ناگهان روی لودر ایستاد و فریاد زد: جلو نیاید، میدان مین است!
نگاهم به سمتی که ایستاده بود رفت، چند مجروح عملیات، در حال پائین آمدن از ارتفاعات بودند که بی اطلاع وارد میدان مین شده بودند، و جلو می آمدند. اگر هم متوجه می شدند بر می گشتند باید با تن زخمی این ارتفاع را دور می زدند. خلیل معطل نکرد، سریع مسیر لودر را عوض کرد و وارد میدان مین شد. اولین مین گوجه ای که زیر چرخ لودر، منفجر شد مجروحین متوجه شدند کجا وارد شده اند، همان جا ایستادند. تا خلیل به آنها برسد چند مین گوجه ای دیگر زیر چرخش منفجر شد. خودش را به آنها رساند و آنها را سوار کرد و از میدان مین عبور داد و به سمت جاده برگشت. هنوز نرسیده بود که انفجار عظیمی رخ داد. این بار چرخ لودر روی مین والمر رفته بود که قدرت انفجار و ترکش های بیشتری دارد رفته بود. به سمتش رفتیم که فریاد زد: نیایید خطر دارد. من خوبم.
لودر را تا بیرون میدان مین و جاده آورد و ایستاد. تازه صدای ناله اش را شنیدیم، پای چپش پر از ترکش شده بود. مجروحیتش شدید بود، او را با آمبولانس به عقب فرستادیم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹با خلیل برای بازدید بچههای تیپ المهدی(عج) به ارتفاع قمطره رفتیم. آنجا بلندترین ارتفاع منطقه بود، بچه ها نه آب بهداشتی داشتند نه حمام و دستشویی.وقتی برگشتیم، خلیل گفت هرجور هست باید برای این بچه ها حمام و دستشویی جور کنیم. گفتم: توی این جاده تویوتا بدون بار هم به سختی بالا میره، چطور می خواهی حمام دستشویی پیش ساخته بالا ببری! گفت: تو جور کن، بالا بردنش هم خدا بزرگ هست. روز بعد یک تانکر آب، با یک کانکس که سه حمام و سه دستشویی داشت به منطقه آمد. خلیل گفت با همین کامیون آن را بالا ببرید، به یکی از بولدوزر ها هم گفت پشت کامیون حرکت کند و آن را هل دهد. بعد از چند ساعت کامیون بالا رسید، خود خلیل هم با یک لودر بالا آمد. محل دستشویی و حمام را صاف کردیم، یک جایگاه بلند هم برای منبع آب ساختیم، که بچه با برف های یخ زده آن را پر کردندتا با تابش آفتاب، آب شود و مشکل آب تمیز را حل کند. رسم جهاد این بود که مشکلات رزمندگان را حل کند و خلیل یک جهادگر به تمام معنا بود که فکر و ذکرش حل مشکلات رزمندگان بود.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹تابستان 1362 ، جهت عملیات والفجر 2 به غرب رفته بودیم. چند روزی بود خلیل به خاطر مجروحیت به بیمارستان منتقل شده بود که یک نفر به مرکز ستاد جهاد فارس آمد و ادعا کرد پسرعموی خلیل است. می گفت خلیل گفته در جبهه به راننده لودر نیاز داریم، او هم خودش را رسانده است.
شناسنامه اش را داد، اسم و فامیلش “محمد برومندی” بود. می گفت پدر خلیل فامیلش را به پرویزی عوض کرده است. هر چه کردم منصرفش کنم فایده نداشت، گفت من آمده ام که به خط مقدم بروم. راضی ام کرد. با یک ماشین ارتشی او را جلو فرستادم تا خودش را به مسئول محور جهاد معرفی کند. ساک کوچکش را برداشت و با همان ماشین رفت. دو ساعت نشده بود که یک سرباز ساکش را آورد و گفت: به خط نرسیده با اصابت راکت هلیکوپتر به ماشین شهید شد. انگار فقط آمده بود شهید شود و برگردد!
خلیل همیشه در جمع خانواده میگفت: محمد لیاقت شهادت داشته و آن کسی که باید او را به جبهه میرسانده رسانده، من و دیگران این وسط کارهای نیستیم و جلو رقم خوردن تقدیر کسی را نمیتوانیم بگیریم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹عملیات خیبر بود. باید در زیر آتش دشمن، جاده ای را در هور می کشیدیم. نیاز به حجم زیادی خاک بود. تمام بچه های قدیمی حتی فرماندهان هم پای کار آمده بودند و کامیون های خاک را به روی هور می آوردند، من هم در انتهای مسیر آنها را راهنمایی می کردم که کجاخاک را خالی کنند. همان شب اول دیدم خود خلیل فرمانده عملیات هم پشت کامیون نشسته است و خاک می آورد، صبحش او را دیده بودم که از شناسایی بر می گشت و در اثر بمب های شیمایی، حال روز خوبی نداشت، اما باز هم پای کار بود. این جاده و سماجت ما برای اتمام آن، حسابی عراقی ها را کفری کرده بود، یک شب هلیکوپتر های عراقی به سمت ما هجوم آوردند. آخرین مایلر در انتهای جاده مانده بود و نمی توانست بارش را خالی کند، هلیکوپتر ها ابتدا آسمان را با منور روشن کردند و بعد شروع به شلیک راکت کردند. خلیل را دیدم که با سرعت به سمت مایلر می دوید که راکتی بین او و مایلر خورد. خلیل را دیدم که باز مجروح شده بود، اما لنگ لنگان به سمت راننده و ماشین می دوید تا آنها را نجات دهد...
مرد بزرگ جهاد، باز هم جان بازی کرده بود.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹با احمد پورمیدانی، خسته از کار سنگین جزیره برگشته بودیم که خلیل آمد و با خوشحالی گفت: حاجی ها بلند شید، چه وقته خوابه!
با تعجب گفتم: حاجی!
گفت: از قرارگاه خواستند اسم دو نفر را برای حج رد کنم، من هم اسم شما دو نفر را دادم.
گفتم: خودت چی؟
گفت: من کارت سربازی ندارم.
خبر به جمال فروهر حقیقی رسید، دلش پر از حسرت سفر حج شد، اما هرچه به قرارگاه اصرار کردم تا او را به جای من بفرستند قبول نکردند. چند روز بعد خلیل در حال کار روی لودر بود که پیکی از قرارگاه آمد. نامه ای برای خلیل داشت. نامه را به من داد. نامه را به خلیل دادم. خواند و گذاشت روی داشبورد. گفتم: مهم نبود؟
گفت: از قرارگاه اسمم را رد کرده اند برای حج!
شاید دل غمگین جمال را دیده بود که خوشحال نشد. اواخر بهار 63 بود که از قرارگاه من را خواستند. گفتند یک خیر هزینه سفر دو نفر از نیروهای جهاد که راننده لودر باشد و در جزیره مجنون کار کرده باشد تقبل کرده، یک نفر را از جهاد فارس معرفی کنید!
گفتم جمال فروهر حقیقی!
توفیق شد تابستان 63، با سه شهید همسفر مکه باشم، خلیل، احمد و جمال.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 بسیاری از ما نیروهای جهاد فارس، توجه به قرائت و فهم قرآن را مدیون حاجی جزایری بودیم که هیچ وقت جلسات تفسیر قرآنش قطع نشد؛ حتی در اوج محاصره و خطر سقوط آبادان. اما تأثیر آن جلسات بر خلیل بیشتر از بقیه بود.
پس از جدا شدن حاجی از جهاد فارس، خلیل تأکید داشت که جلسات قرائت قرآن را هرچند با تعدادی اندک از بچهها ادامه دهند.
هروقت فرصتی پیش میآمد چند نفر را دور هم جمع میکرد و چند صفحه از قرآن را میخواندند و بهره میبردند.
غیر از قرائت قرآن، خلیل به اذان گفتن هم علاقه داشت و خیلی مواقع نماز اول وقتمان را با اذان خلیل میخواندیم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢شبها همیشه قبل خواب گوشی رو میگرفت دستش تا پیامهاش رو چک کنه.
هر وقتی لطیفه جالبی میخوند اول خودش ریز میخندید بعد هم برای من تعریف میکرد و اینبار با صدای بلندتر باهم میخندیدیم. میگفت:
دلم نمیاد تنها بخندم... اینجوری حالش بیشتره.
خیلی اهل شوخی بود. همیشه تمام سعیش رو میکرد که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه.
هر وقت میدیدمش روحیه میگرفتم...
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 در حال آماده سازی خطوط و جاده ها برای عملیات والفجر 8 بودیم. چندین گروه در محورهای مختلف کار می کردند، حاج خلیل هم مرتب به گروه ها سرکسی می کرد. یک شب هنگام بازدید از کارِ گروه ما، دید که راننده خیلی به لودر فشار میآورد و اگر همین طور ادامه بدهد خرابش میکند و کار لنگ میماند. بدون آنکه تندی کند به راننده گفت: برادر انگار خیلی خستهای، بیا پایین چند دقیقهای استراحت کن تا کمی کمکت کنم.
راننده که او را نمیشناخت لودر را تحویلش داد.حاجی خیلی نرم و بدون فشار به دستگاه کار میکرد. راننده گفت: به سن و سالش نمیخورد اینقدر کاربلد باشد، حاج خلیل که اینقدر نیروی ماهر دارد چرا زودتر نفرستاد کمک ما؟!
نتوانستم جلو خندهام را بگیرم. چهرهاش ناگهان تغییر کرد و گفت: - نکند این خودِ حاج خلیل است؟!
بعد از چند دقیقه حاجی از ماشین پیاده شد و گفت: ببخشید! من سرم کمی شلوغ است و بیش از این نمیتوانم کمک کنم. امیدوارم خستگیت در رفته باشد. حاج خلیل که رفت، دیدم راننده دارد نرم و با دقت کار ش را می کند.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹
در حال کشیدن جاده ای در جزیره مینو بودیم، به خاطر نزدیکی دشمن باید در شب و چراغ خاموش و با کمترین صدا کار می کردیم. یک شب در حال غلطک زدن روی جاده بودیم که باران شروع شد. باران شدید بود و گل ها به غلطک می چسبید. حاج خلیل مثل همیشه تنها برای بازدید آمد. گفت: کار را تعطیل کنید، اگر فردا هم بارانی بود از نیمه شب برای کار بیایید.
رفتیم. روز بعد را استراحت کردیم. نیمه شب با گروه برای کار رفتیم. دیدیم غلطک روی جاده در حال کار کردن است. ماشین حاج خلیل را که دیدیم، فهمیدیم کار خودش است. بخش زیادی از سطح جاده سفت و محکم شده بود و معلوم بود حداقل دو ساعت غلطک اینجا کار کرده است. حاجی وقتی چشمش به ما افتاد دست از کار کشید و از غلطک پیاده شد. جلو آمد و با تک تک بچهها سلام و علیک کرد. قبل از اینکه چیزی بپرسیم گفت: خوابم نمی برد، گفتم تا زمین خیس است، بیایم کمی کار کنم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 هوا حسابی سرد بود. حاج خلیل مثل بقیه در سنگر اجتماعی می خوابید، دیدم توی سنگر رفت و برگشت سمت نماز خانه!
گفتم: چیزی شده؟
گفت: پتو نبود، برم نمازخانه بردارم.
باهم رفتیم. آنجا هم نبود. به سنگر برگشتیم. دیدیم یکی از راننده کمپرسی ها که تازه آمده بود، دو تا پتو زیر انداخته، دو تا پتو هم رو!
گفتم اخوی یخ نکنی، اینجا سهم هر نفر دو پتو هست. گفت: من تو این سرما با یک پتو خوابم نمیبره!
یکی از پتو ها را از رویش کشیدم. بلند شد آن را از دستم کشید. خواستم پتو را از او بگیرم، خلیل دستم را گرفت که کاری نداشته باشم و چیزی نگویم. یک پتو از جایی دیگر پیدا کردیم و حاج خلیل روی موکت کف سنگر خوابید. صبح بعد از صبحانه خلیل شروع کرد گزارش خواستن از بچه ها که راننده متوجه شد دیشب سهم پتوی فرمانده را برداشته است. شرمنده به حاج خلیل گفت ببخشید، نمی دانستم شما مسئول اینجا هستید.
حاج خلیل مهربان گفت اشکال ندارد. اینجا امکانات به اندازه همه هست، البته اگر هر کس به اندازه خودش استفاده کند.
مأموریت آن راننده 15 روز بود، اما او هم مرید حاج خلیل شد و چند ماه در منطقه و جهاد ماند.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات کمتر شنیده شده سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در دیدار با کارکنان وزارت اطلاعات
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 اتش سنگینی روی خط بود. خلیل پشت لودر نشسته بود و با مهارت خاصی در میان ترکش ها و خمپاره ها خاکریز می زد. ناگهان, لودر از حرکت ایستاد. فکر کردیم اتفاقی برای خلیل افتاده, اما پیاده شد و شروع کرد به قدم زدن. دویدم سمتش, گفتم چی شده, تو این وضعیت حساس چرا کار را رها کردی.
سر به زیر گفت: یک لحظه غرور مرا گرفت که چه خوب دارم کار می کنم! گفتم نکند دارد برای نفسم کار می کنم. پیاده شدم تا غرورم بریزد, بعد که حس کردم برای خدا کار می کنم, کار را ادامه می دهم!
چند دقیقه بعد, سبکبال سوار شد و کار را تمام کرد...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹 جلسه اول خواستگاری در جمع به من گوشزد کرد که قبلاً ازدواج کرده است. وقتی چشمهای حاضرین از تعجب گرد شد، لحنش را به شوخی تغییر داد و با لبخند گفت: «من قبلاً با جنگ ازدواج کردهام.»
آدم زیاد شوخی نبود اما شاید میدانست که در آن موقعیت با شوخی کارش راحتتر جلو میرود؛ در همان جلسه اول «بله» را گرفت.
در صحبت خصوصی دوباره حرفش را تکرار کرد اما خیلی جدیتر: «تا وقتی جنگ است هروقت نیاز به حضور من در منطقه باشد باید بروم.»
هر وقت از جبهه به مرخصی می آمد با هم به گلزار شهدا و مزار دوستان شهیدش می رفتیم، سر مزار پسر عمویش که می رسید اشکش جاری می شد. همیشه از آرزوی شهادت می گفت. اما بار آخر وقتی کنار مزار پسرعمویش نشسته بود، با اشک گفت: «اگر جنگ تمام شود و من شهید نشوم مطمئن باش یک شوهر دیوانه روی دستت میماند.»
شهادت آرزویی بود که با شهادت هر کدام از دوستان و همرزمانش در دلش شعله می کشید...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شهید حججی و انتخابات🌷
⭕️ بنری که یک ساعت بیشتر نماند.
🔹 برای دیدن با کیفیت اصلی کلیک کنید.
‼️حتما ببینید و نشر دهید.
#حاج_حسین_کاجی
#انتخابات
🌱🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌱
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹از پشت در هم صدای گریه اش شنیده می شد. به خدا التماس میکرد که او را هم به دوستان شهیدش برساند. تا حالا ندیده بودم اینطور گریه کند و صبرش به لب رسیده باشد. گویا دیگر توان تحمل دوری دوستانش را نداشت. وارد اتاق شدم و کنارش نشستم. سرش را به سینه چسباندم و با بغض گفتم: خودت را اذیت نکن ننه. جنگ که هنوز تمام نشده. انشاالله تو هم به آرزویت میرسی.
انگار به او شوک داده باشند. سرش را عقب کشید و به چشمانم نگاه کرد. دیگر نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. تا حالا اینقدر رک برای شهادتش دعا نکرده بودم. گل از گلش شکفت و با خندهای از سر شوق گفت: «من نوکرتم ننه. انشاالله پیش حضرت زینب سربلند باشی.»
مرا در آغوش کشید و تند تند صورت و پیشانیام را میبوسید.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹عراق پدافندهای سنگینی در جزیره فاو انجام می داد. یکی از رخنههایی که دشمن با تمام توان سعی داشت از آن عبور کند در شرق آبگرفتگی کارخانه نمک و غرب جاده البحار بود. باید این رخنه را با خاکریز پر می کردیم. قرار شد با آقای انگشتباف نماینده از لشکر 27 محمدرسول الله که در خط مستقر بود و یک نماینده از جهاد فارس که قرار بود این رخنه را پر کند از خط باز دید کنیم. قرارگاه حاج خلیل پرویزی را معرفی کرد. من پشت فرمان موتور نشستم، حاج خلیل پشت من و آقای انگشتباف پشت او. آتش سنگینی روی منطقه می بارید، مسیر لغزنده و پر از چاله های انفجار بود. با سرعت می رفتم که حاج خلیل محکم روی دوشم زد و گفت بایست!
با قدرت ترمز گرفتم. موتور سر خرد و روی زمین افتادیم. ناگهان یک راکت هواپیما دو سه متری ما به زمین خورد و منفجر شد. جانمان را نجات داده بود. قرار شد بقیه مسیر را پیاده و با فاصله برویم. من و انگشتباف با دو و سرعت خودمان را به یک سنگر رساندیم. اما حاج خلیل نیامد. گفتم کاش از همین جا توجیه می کردید. گفت: اتفاقا نیروهای خود حاج خلیل تا اینجا را خاکریز کشیده اند، به منطقه مسلط است. گفتم: مگر ایشان چه کار است؟
گفت: حاج خلیل پرویزی فرمانده جهاد فارس است.
تعجب کردم چرا یکی از نیروهایش را برای شناسایی نفرستاده است. آمدنش دیر شد. با دو برگشتیم. در عقبه شنیدیم جلو ترکش به سرش خورده و او را عقب فرستاده اند. با معراج تماس گرفتیم، خبر شهادتش تأیید شد.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
عکس نوشته شهید پرویزی.zip
10.22M
با سلام
مجموعه 23 خاطره و عکس از سردار شهید حاج خلیل پرویزی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
استاد عزیز! اگر جامعه ی فردای ما فاقد چنین جوانان فداکار و غیرت مندی شد،این جامعه اگر بالاترین ثروت ها را هم داشته باشد،با هر هجومی و هر تحرکی و هر طمعی از بین خواهد رفت.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از طلبه شهید جواد روزی طلب⭐️
🌹 بعد از شهادت حبیب بیش از همه برادرش جواد در خانواده بیتاب و بیقرار حبیب بود. میگفت: حبیب معلم من بوده و من باید راه معلمم را ادامه بدهم.
یک روز جواد کنارم آمد. یک صفحه را باز کرد. گفت: پری ببین امام علی(ع) توی مناجات شعبانیه چی میگه! خواند: إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ.
- معنیش چیه؟
- کسی که خودش را به تو بشناساند، ناشناخته و گمنام نیست!
ادامه داد: یعنی اصلاً نگران نباشید که حبیب جنازهاش نیامده است. حبیب پیش خدا گم نمیشود. خدا او را آفریده، خودش هم میداند او را کجا ببرد و چه جور به او مقام بدهد.
همین کلام را با خط خودش نوشت. یک نقاشی هم کشید. یک قاب خرید. جمله را پائین گذاشت، عکس حبیب را یک سمت، عکس خودش را هم سمت دیگر، بعد هم نقاشی را روی آن گذاشت و قاب را کامل کرد. قاب یادگاری که از جواد سالهاست، زینت بخش خانه ما هست.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨بمناسبت مراسم یادواره شهیدان رضا ورسول ایزدی ....
🎙قسمتی از مصاحبه شهید رضا ایزدی قبل از شهادت ، شهیدی که آرزو داشت بی سر شهید شود...
📢.....و این #شهادت چیزی نیست که به هر کس بدهند و یا نصیب هر کس هم بشود. بلکه باید زحمت بکشند در این راه، باید سختیها بکشند تا به این درجه برسند....
مگر کسی میتواند پیرو حسین بن علی باشد، سینهزن برای حسین بن علی باشد اما شهید نشود. زشت نیست؟
یکی مثل "حاج شیرعلی سلطانی " همیشه، این تکه کلامش بوده است که مگر میشود من شیعه حسین بن علی باشم و آن دنیا با سر جلو آنها بروم. من #خجالت میکشم و آرزو دارم هنگام شهادت، خدا من را بیسر ببرد. اینیکی از واقعیتهاست و "همه ما آرزویمان همین است [ که بیسر شهید شویم!]".
.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از طلبه شهید جواد روزی طلب⭐️
🌹 داغ شهادت و مفقودی برادرش حبیب پژمردهاش کرده بود. جواد با اینکه مشغله زیادی داشت، اما هر روز برای نقاشی وقت میگذاشت. ساعتی روی تابلوهایی به ابعاد دو متر طول و نود سانت عرض، حرم اباعبدالله(ع) را نقــاشی میکرد که جمعیتی در حال رفتن به سمت آن بودند. هر چند روز یکی از این تابلوها تمام میشد. آنها را به تبلیغات میداد تا در مراسمهای خود استفاده کنند و به واحد های مختلف می داد.
جواد غیر از هنر نقاشی، صدای خوبی هم داشت. یک روز به سنگر تبلیغات آمده بود. بچهها اصرار کردند که برایمان بخواند. شروع کرد به خواندن این ابیات حافظ...
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
با یک حال معنوی عجیب، با صدایی ملکوتی میخواند که هنوز طنین صدایش در گوشم است و بعد از آن هم این ابیات را با چنان صوت زیبایی نشنیدم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید