♨️بمناسبت یادواره شهید محمد اسلامی ، امروز ، در #گلزارشهدای_شیراز
💠دیدم که توی دفترچهشون نوشته بودن دلتنگ حاج قاسمم و اسم چندتا شهید دیگه هم آورده بودن💔
(آقامحمد علاقهی خاصی هم به شهید بلباسی داشتن و زیاد اسم ایشون رو میاوردن...)
💠هروقت میخواستن زیارت عاشورا بخونن یا گوش کنن صوت حاج قاسم رو میذاشتن...
یک بار بهم گفت من یه زیارت عاشورا سراغ دارم خیلی خوبه یه بار میذارم باهم گوش کنیم
زیارت عاشورا رو که گذاشتن دیدم صدای حاج قاسم هست. واقعا خیلی قشنگ و دلنشین بود...
پشت گوشیش برچسب حاج قاسم بود
عکس دسته کلیدش حاج قاسم بود...
آخر هم مثل شهدا وحاج قاسم عاقبت بخیر شد.....
(به نقل از همسر بزرگوار شهید)
#شهید_محمد_اسلامی
#شهید_دهه_هشتادی
#شهید_مدافع_امنیت
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@shohadaye_shiraz
نشر با شما .....
#سیره_شهدا
♨️مادر گفت: «برو مدرسه ببین محمدعلی چیکار کرده؟»
رفتم. مدیر با جدیت گفت: «برادر شما به خاطر شکایت معلمها باید اخراج شود!»
با تعجب پرسیدم: «چرا؟ او که هم منضبط است و هم درسخوان!»
مدیر پاسخ داد: «کلاس دینی را به هم میزند!»
♨️محمدعلی را صدا زدند. سر به زیر و محجوب ایستاد. اصرار کردم بگوید چه شده. آرام سرش را بالا آورد و با شجاعتی که از سن و سالش بزرگتر بود گفت:
«معلم دینی به جای اینکه از دین بگوید، از دستگاه سلطنت تعریف میکند... من هم جوابش را دادم.»
♨️به وساطت، اخراج نشد؛ اما دلش از آن مدرسه کنده شد و به مدرسه حکیم رفت.
از همان نوجوانی، پانزده ـ شانزده ساله، شبها را در مسجد و کوچههای مبارزه گذراند. کمتر به خانه میآمد، بیشتر در میدان بود؛ در مسیر حقیقت.
✨ و عاقبت، محمدعلی دعایی با همان روح آزاده و ایمان راسخش، نامش را در دفتر سرخ شهیدان نوشت.
#شهید محمدعلی دعایی
#شهدای_فارس
#سالگرد_شهادت
🌷🍃🌷🍃🌷
@shohadaye_shiraz
با نشر مطلب با لینک کانال ، دیگران را به جمع شهدایی دعوت کنید
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
#سیره_شهدا ♨️مادر گفت: «برو مدرسه ببین محمدعلی چیکار کرده؟» رفتم. مدیر با جدیت گفت: «برادر شما به
✍وصیت عشاق:
🔹 "من خوشحــالم از اینڪــه #شهید بشوم . چـــون #شـــهادت را اوج تڪامل می دانم . چرا ڪه در راه عقیـــده خود جـــهاد میکنم ...
چرا هر وقت به مــــا می گویند وصیتنامه ، یاد از امـــوال و دارایے خود می کنیم ولی به این فکر نمی افتیم که چه کارهایی برای اسلام کرده ایم ...
چه بهتر است انسان به بهترین درجۀ شهادت شهـــید شود ، با آگاهی ڪامل از اسلام و آشـنایے ڪامل از قــــرآن ، مکتب اسلام ، رهبر ، و...
#شهید محمد علی دعایی
#سالروزشهادت
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
@shohadaye_shiraz
#نشردهیـدیادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♨️روزگاری در استان فارس مسئولی داشتیم که ....
💠 مسئول اداره تربیت بدنی بود و یک ماشین در اختیارش....
یک روز با هم برای انجام کار اداری رفتیم ارسنجان.
وقت برگشت یکی از روستاهای اطراف کار داشت.
کنار جاده فرعی ایستاد و
گفت: رمضان، یک دفترچه توی داشبورد ماشینه، بیار بیرون!
در آوردم.
گفت: بنویس!
نوشتم.
حرکت کرد.
گفتم این برای چی بود،
👈 گفت: تا لب جاده کار اداری بود و استفاده از سوخت ماشین حلال، از اینجا به بعد کار شخصی است و مدیون بیت المال!
وقتی به اداره برگشتیم، گفت بنویس.
دوباره کیلومتر ماشین را خواند و من دوباره در دفترچه نوشتم.
گفت: شد چند کیلومتر؟
تفاوت دو عدد را گفتم.
گفت:بنویس!
آخر ماه که می شد، این کیلومترها را که کار شخصی اش بود، با هم جمع می کرد و معادل پول بنزینش را واریز می کرد به حساب تربیت بدنی تا مدیون بیت المال نباشد!
👈ظهرها ساعت دوازده که میشد، ماشین را می گذاشت اداره، با دوچرخه می آمد خانه....
#شهید خانمیرزا استواری
#شهدای_فارس
#هفته_دولت
🍃🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
@shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
💢آوازه حاج خلیل را که شنیدم از مشهد برای شاگردی و آموختن فوت و فن های باطری سازی ماشین به تهران و مغازه جاج خلیل رفتم.
💢هر وقت میخواست چیزی را بیاموزد میگفت، درس اول من نماز است، قبل از هر چیز یادت باشد نمازت را ترک نکنی!
💢این مدت که خدمت ایشان بودم، محال بود سائل و نیازمندی به درب مغازه بیاید و دستخالی برگردد.
💢وقتی بعد از یک سال آموزش و کارگریام تمام شد، با ماشین خودش من را به بازار برد، از آشنایان بازاری، کمک کرد تا لوازم باطریسازی را بخرم، بعد راهی ام کرد
هنوز بعد از حدود پنجاه سال عکس قاب شده اش بالای مغازه ام است و تا به تصویر حاج خلیل سلام نکنم، روزم شروع نمی شود.
#شهید حاح خلیل طلایی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
نشــــــــردهیــــــــد
╭┅─────────┅╮
@shohadaye_shiraz
╰┅─...................─┅╯
وارد کانال شهداشویــد👆👆
🔹دستش در جبهه تیر خورده بود و سیاه کرده بود و طبق نظر دکتر باید قطع میشد .
طبق روایت دوست هایش معجزه وار با خواندن زیارت عاشورا و عنایت حضرت شفا پیدا کرد
🔹مادرشهید میگفت :روز بعد آن اتفاق بود، وقتی از خواب بیدار شد گفت: مادر دیشب امام خمینی و امام زمان به دیدن من آمدند، بیش از این نمی توانم بگویم.
با هم به دکتر رفتیم. از دست ایشان عکس گرفتند، دکتر گفت دست ایشان کامل خوب شده و دیگر نیاز به جراحی ندارد.
وقت برگشت گفت مادر من می خواهم راه خودم را ادامه بدهم، شما اجازه بده که من به جبهه برگردم.
گفتم هیچ وقت مانعت نشدم، اما این بار صبر کن یکم تقویت بشی، حالت بهتر بشه بعد برو!
گفت نه، اگر می دانستی من کجا دارم می رم، هیچ وقت مانع من نمی شدی.
روز بعد تعدادی از دوستاش آمدند گفتند می خواهیم بریم دیدار امام، خسرو همراهشان رفت و بعد نامه فرستاد که من به جبهه آمدم، راضی باش. من ۱۹ شهریور برمی گردم.
۱۰ شهریور شهید شد و ۱۹ شهریور به شیراز برگشت.
🌱🍃🌱
#سردار شهید محمد حسن(خسرو) ایزدی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
نشردهید
🌱🍃🌱🍃🌱
╭┅─────────┅╮
@shohadaye_shiraz
╰┅─...................─┅╯
وارد کانال شهداشویــد👆👆
💢 #شهیـــــــدســـامرا 🌹
♨️عاشق حرم سامرا بود، وقتے حرم توسط معاندین شیعه بمب گذارے و تخریــب شد خیلے ناراحت بـــود ...
بعد از ڟهـــور داعش، ڪارش حفاظت از حرم امامین عسکریــین(ع) با کنترل پهپادها بود.
شب آخر، بعد از زیارت با همکاران، با همــسرش تماس گرفت. صـــدای خمپاره که آمد
گفت:
«چیزی نیست… باور کن جایمان امن امن است.»
اما همان شب، خمپاره دیگر تنش را نشانه گرفت و ساعت دو بامداد به یاران آسمانی پیوست.
سه روز قبـــل از پرواز ابدی، از اهواز احضارش کردند؛ گفت:
«تا شهید نشم برنمیگردم… علمداری فقط شهــــید برمیگردد.»
و همینگونه شد؛ علمداری در کنار حرم امامین عسکریین به آرزویش رسید و پیکرش به ایران بازگشت.
#شهید شجاعت علمداری
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
@shohadaye_shiraz
نشـــر باـشمـــا👆👆
#سیره_شهدا
♨️هادی نیکرو از کودکی با قرآن و نماز مأنوس بود، حتی پیش از تکلیف روزه میگرفت و نمازش را اول وقت میخواند.
برای کمک به خانواده، درس را رها کرد و نانآور شد. در کار، به محض شنیدن اذان دست از همه چیز میکشید.
در جبهه حتی بدهی دو تومانیاش را فراموش نکرد و وصیت کرد بپردازند. بعد از شهادتش، طلبکارش با اشک گفت:
کاش بدهی بیشتری داشت تا ارزش بخشیدنش بیشتر بود…
#شهید هادی نیکرو
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@shohadaye_shiraz
نشردهید👆👆
♨️چنــــد ماه از شهـــادتش مے گذشت اما نتوانستــه بودند پیــڪرش را باز گردانـــند😞.
روز صــــد و دهـــــــم پیکر مطهرش به زادگاهـــــــش برگردانده شد..🌹
در حالے ڪه هنوز #سالــم بود و عطر شهادت از آن به مشام می رسید.
😳😳
#شهیدیوسف_ایزدی
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@shohadaye_shiraz
نشردهید 👆👆
♨️ #سیره_شهدا
💠شده بود بانک قرض الحسنه بچه های گردان. هر کسی احتیاج مالی داشت می رفت پیش خلیل.
توی خیابان می رفتیم که گوشی همراهش زنگ خورد. طرف را نمی شناخت ولی مشغول صحبت بود. حرفهایش که تمام شد پرسیدم: «کی بود؟» جواب داد: «نمی شناختمش. ولی می گفت شنیدم شما به مردم کمک می کنین من احتیاج به کمک مالی دارم».
شماره حساب طرف را گرفته بود و می خواست برایش پول واریز کند. قرار بود دوباره تماس بگیرد. گفتم:
«چطور می خوای به کسی که نمی شناسیش پول بدی؟» جواب داد: «اولاً حتماً به این پول نیاز داره که با من تماس گرفته، ثانیاً من اونو نمی شناسم، اون که منو می شناسه».
بعدها فهمیدم این کار شوخی یکی از دوستانش بوده.ولی خلیل در این امتحان سربلند بیرون امده بود
#شهید خلیل عسگری
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@shohadaye_shiraz
نشردهید یاد شهدا زنده شود اجر #شهادت ببرید
♨️به مناسبت یادواره شهید سید کاظم حسینی ، امروز، در #گلزارشهدای_شیراز
💠پدرم گوشه سالنی خوابیده بود و کاظم آمد انگشت دستش را توی استمپ فرو برد و چسباند پای برگ رضایتنامهاش.
آقام از خواب پرید و کاظم مثل آنکه قلّهای را فتح کرده باشد، برگه را توی هوا میچرخاند و میگفت: «من که با اجازه شما رفتم.» آقام هم خودزنی میکرد و میگفت: «این اجازه را خودت صادر کردی، من ندادم.»
از کاظم اصرار و از پدر انکار که اجازه نمیدهم. کاظم به سیم آخر زد و گفت: «باشد نمیروم، اما جواب روز قیامت حضرت زهرا(س) با شما!»
بالاخره پدر خلع سلاح شد. کاظم به خوب کسی واگذارش کرده بود. بین بیچارگی و ناراحتی پدر دستش تکان داد و گفت: «برو به سلامت!»
اما از آن به بعد خواب راحت نداشت. نیمهها میجهید راه میرفت و میگفت: «بابا، الان رنگ کدوم پایت بیحس شده؟».
اما...
وقتی خبر شهادت سید کاظم آمد ، همه گفتن پدرم دق میکند و ميمیرد...
ولی پدر آرام بود، خیلی آرام ...
مادرم هم میگفت امانت الهی بوده ، الان به صاحبش برگرشته....
#شهید سید کاظم حسینی
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
╭┅─────────┅╮
@shohadaye_shiraz
╰┅─...................─┅╯
وارد کانال شهداشویــد👆👆
🔹مغز متفکر بود . طوری شد که از اصفهان خواستندش. نرفت و ماند جهرم. جزواتی نوشته بود در مورد زندگی در شرایط سخت و اسلحه M16 . برای جمع و جور کردن این جزوهها خیلی زحمت کشید. چندین ساعت از روز را به تحقیق و جستجو اختصاص می داد.
بیشتر شبها تا ساعت دو بامداد، رویشان کار می کرد؛
از بس اشتیاق داشت. توی هر کاری که وارد می شد تا آخرش را می رفت. پیگیر بود. اهل نیمه کاره رها کردن کار نبود. آنقدر ادامه میداد تا درست و کامل تمامش کند.
🔸دنبال مطالعه و بالابردن سطح سوادش بود. نمی گذاشت فرصت های روزانه اش به بطالت بگذرد. خودش می گفت:
«اگه من روزی دو سه ساعت مطالعه نکنم، انگار گم شده ای دارم.»
🔹یکبار که توی خیابان، عکس های شهدا را دید گفت: «این عکسا رو می بینی چقدر قشنگه؟ یه روزی میاد عکس من رو هم توی خیابون می زنن و زیرش می نویسن شهید مهدی مولانیا. وای چقدر با ابهته...
#شهید مهدی مولانیا
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
╭┅─────────┅╮
@shohadaye_shiraz
╰┅─...................─┅╯
وارد کانال شهداشویــد👆👆