✍ﺷﻬﻴﺪ حاج مجتبے ﺿﻴﺎﻳﻲ:
ﺣﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺭ ﺩل ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ
ﺩﺳﺖ و ﭘﺎﻳﻢ ﺳــﺨﺖ ﺩﺭ گِل گیــر کرده است
عاشقـان رفنتد و ما جامانده ایم
زیر بار غصہ هــا وامانده ایم
#شهداےفارس
#شهادت : ۹۹/۲/۲
🌹🌷🌹🌷
#ﺷﺒﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
☘☘
#کانال_شهداےشیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_سی_و_پنجم
#براساس_کتاب_میاندار
🌷 🌷 🌷
*۱۳۶۰/۶/۱۹*
جسد مهدی شقاقیان را برده بودند خون روی زمین دلمه بسته بود تعدادی از بچهها به محض فهمیدن قضیه ترور خودشان را به خانه مهدی رسانده بودند . جای تیر ها و لکه های خون روی در و دیوار مانده بود.
اشک در چشم های اکبر غالی شناس دویده بود و زیر لب گفت: «خدا لعنت کنه منافقین را که هر روز یکی را از ما می گیرند»
_الهی آمین.
چند نفری مات و مبهوت و ناباورانه به اطراف نگاه می کردند. غالی شناس هر چه چشم انداخت احسان را ندید. پیش علی رفت که با بچه ها گرم گفت و گو بود.
_سلام احسان رو ندیدی؟!
_سلام تو هم اومدی غالی شناس! احسان؟! نه !مگه اومده؟!
_آره با موتور اومدیم سر کوچه ازم جدا شد گفت میاد.
علی دستش را به علامت بی خبری تکان داد سر کوچه خبری از احسان نبود. معلوم نبود که کجا غیبش زده که یکهو صدایش بلند شد.
_بچهها منافقا از این طرف رفتن.
احسان روی دیوار باغ روبروی خانه ایستاده بود و گفت: «بچهها منافقا از این سمت آمدن و همین سمت هم رفتن»
نیم خیز روی دیوار نشسته بود و اطرافش را با دقت بازرسی می کرد. چند دقیقه ای نگذشته بود که ماشینی جلوی خانه مهدی پارک شد و چند نفری از ماشین پیاده شدند.از پچ پچ بچه ها معلوم شد که نیروهای امنیتی هستند احسان از دیوار پایین پرید و به سمت نیروهای امنیتی رفت .بعد از سلام و احوالپرسی ،انگشت اشاره اش را به سمت باغ گرفت.
_منافق ها از این سمت اومدن و از اون سمتم رفتن.
سپس با هم به سمت دیوار باغ رفتند احسان با اشاره دست چیزهایی را که فهمیده بود برایشان توضیح میداد آنها هم با دقت به صحبتهای احسان گوش میدادند .
_آقای حدائق !امکانش هست شما و نیروها تون تا روشن شدن قضیه ترور آقای شقاقیان در اختیار ما باشید؟!
احسان گفت :«آقایون ،من نه اطلاعاتی هستم و نه نیروهای اطلاعاتی دارم !این چیزهایی هم که گفتم از روی تجربه بود شاید هم حس ششم..
_حتماً شوخی میکنید!! این چیزهایی که شما گفتید پشتش دانش اطلاعاتی خوابیده.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اگر از دست کسی ناراحت هستید
دو رکعت نماز بخوانید و بگویید : خدایا
این بندهی تو حواسش نبود
من ازش گذشتم تو هم بگذر ...
#شهید_حسن_باقری
🌷 🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷سال 64، گردان ما، به فرماندهی شهید یارمحمودی، در حوالی جزیره مجنون مستقر شد. منطقه حساسی بود و آتش توپ و بمباران هوایی دشمن روی آن نقطه متمرکز بود. شهید یار محمودی، با درایت خاص خودش در تمام این مدت در خط اول و در حساس ترین نقطه منطقه حضور داشت. هر روز قبل از هر کاری، به تک تک نیروها، سنگر ها و ادوات مستقر در خط مقدم سرکشی کرده و بعد سراغ سایر کار های گردان می رفت، و تنها زمان استراحت در شب بود که به پاسگاه گردان که جای امنی بود مراجعه می کرد.
وقتی به او اعتراض می کردیم که چرا اینقدر به خط می روید در حالی که نیاز نیست، با صلابت یک فرمانده می گفت: من به عنوان یک فرمانده وظیفه دارم اول به وضعیت پرسنل تحت فرماندهی خودم برسم، وقتی خیالم از خط اول جبهه و اسکان نیروها راحت شد، سراغ مابقی کار های گردان بروم.
همین رسیدگی های دقیق این فرمانده شجاع بود که باعث شد، ما آن منطقه را بدون هیچ ضایعه یا تلفات ترک کنیم. آخرین نفری هم که از منطقه خارج شد شهید یار محمودی بود، قبل از ترک منطقه نماز شکر گزارد.
🔺🌷🔺
#شهیدعزیز_یارمحمودی
#شهدای_فارس
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
دخترهاهم شهید میشوند......
توے زندگے همیشہ جہانے دعا میکرد
تنہا دغدغه خودشو نداشٺ.
دوست داشت همہ موفق باشن و بہ اونا کمکـ میکرد.❤️
روز بہ روز همراه با قرآن بزرگـ مےشد😍😊
توی مجالس اهل بیت شرکت میکرد😊
سخنرانے هارو خوب گوش میداد و بہ اونا عمل میکرد👌
#شهیده_راضیه_کشاورز
#برشی_از_زندگے
#دختران_انقلابی
#ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ
#ﺷﻬﺪاﻱ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ
🌺🌹🌺🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️مناجات با دلبر❤️
🔅توصیه حاج قاسم: نافله شب را ترک
نکنید...
🌷🌷🌷
🔸همرزمانش شهادت میدهند در هیچکجا نافله شباش ترک نشد...
🔸و حاجتش را نیز در همین نافلهها گرفت و رفت...
🌟⭐️✨⚡️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
دلگیرم ⁉️
〽️ میــدانم
بہ گردپایتـان هم نمیرسم .
➰مسئلہ یک سـربـنـد و لـبـاس خاکے نیست .
☁️ دلـم از حد هشــدار گذشته #شہـــــدا یارے ام کنید .
🌷 🌷🌷
ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔷 دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
🔸خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان.
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﭘﺪﺭ_و_ﭘﺴﺮﺁﺳﻤﺎﻧﻲ
🌹🌷🌹
🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند...
یه شب داوطلب برا مین می خواستند, سعید تخریب بلد بود داوطلب شد.
موقع خدا حافظی گفت بچه ها حواستان به بابام باشه و رفت ...
چند شب بعد, در مدرسه ای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان امد. داشت از عملیات چند شب قبل در شلمچه می گفت.
بعد گفت راستی چند تا بچه های شیراز هم شهید شدند, بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده...
رنگ از همه پرید, با ایما و اشاره گفتیم نگو...
حاجی حسین که ساکت به اتش خیره شده بود, با ارامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله... بچه ها اذیتش نکنین ...الحمد لله ...
خبر شهادت سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و عزاداری مفصلی به پا شد و کسی ارام تر از حاج حسین نبود...
در ان عزاداری چند نفر از بچه ها بی هوش شدند. بعدها شیخ نجفی(شهید نجف پور) می گفت انها چیزهایی دیدند...
ان شب گذشت. هر چه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت, من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم...
(مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است, برایش خانه را چراغانی کرده بود.)
🌷 عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات امد پیش من. گفت کو غلامحسین(شهید بغدادپور)؟
گفتم رفت اهواز زنگ بزنه.
با لبخند گفت: علی شما ها همتون برام, مثل سعید هستین!
کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من میرم و شهید میشم، از غلامحسین هم خدا حافظی کن...
جلو چشمان متحیر من رفت.
روز بعد از هر کس می پرسیدم گلی گم کرده ام می جویم او را ...
یکی میگفت دیدم افتاد زخمی بود
یکی گفت شهید شد...
مراسم چهلم حاج حسین (ﭘﺪﺭ)و چهارماه و ده روز سعید(ﭘﺴﺮ) را با هم گرفتند.
🌹
#شهیدان سعید و جلال(حاج حسین) خسرو زاده
#شهدای_فارس
▫️🌷▫️🌷▫️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_مهدوی_ارفع
اگر کسی خالصانه تمام توانش را پای جهاد بیاورد.مابقی نیازهای فردی و خانوادگیش را خدا کفایت میکند و همه امورش اصلاح میشود.
☘🌺☘🌺
#وحدت_قلوب
#استغاثه_اجتماعی
#مواسات
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
🌹▫️🌹▫️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﻇﻬﻮﺭ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ
بسم رب الشــهدا...
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنین
🌹🌷🌹🌷
#رزمایش_کمڪ_مؤمنــانه
#نذرظــهورمنجےموعـود
#بہ_نیابت_شــهدا
👇➖👇➖👇
با عنایت حضرت زهرا(س) و با توجه به دستور رهبرمان مبنے بر رزمــایش همدلے و کمک مؤمــنانه ، بار دیگر در #چهارمین توزیع پـس از توزیع بسـته اقلام غذایے و بهداشتے در ایام ابتدایی سـال، خریدارے وبستہ بندے ◀️۱۱۴ به ارزش هربسته ◀️ ۲۰۰ هزار تومان در ماه مبارک رمـضان انجام شد
〰🔻〰🔻〰
انشاللہ از فردا توزیع اقلام بین خانواده هاے نیازمـند شناسایی شده جنوب شیراز انجام میشود
👇
باز جهت مشارکت وقت هست :
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اگر کسی در جنگ شهید شود،یکبار شهید شده...
اما اگر کسی با هوای نفس خودش بجنگد،هرروز شهید میشود💔
🌱آیتالله جاودان
🌹🌹
#شبتان شهدایی
🌷 🌷🌷🌷
#کانال شهدای شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ماه مهمانی خداست
ما بر سر سفره
وشما مهمان لقا الله
خدایا در این ماه ما را پاکیزه بپذیر
همچون #شهدا
🌹🌹🌷🌹🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔷 دعای روز ششم ماه مبارک رمضان
🔆 اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ، يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ.
🔸خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازیانه های انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، ای نهایت دلبستگی دل شدگان.
🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#پنجشنبه_های_ﺷﻬﺪاﻳﻲ💔
🌹🍃🌹
*براے انهایے که دلشان تنگ شهدا و ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاست*
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ / ﺳﺎﻋــﺖ ۱۸
ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘــﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬـﺪاے ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ببیـنند 👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🌹🌹🌷🌹🌹
#ﻟﻂﻔﺎﻣﺒﻠﻎﺑﺎﺷﻴﺪ*
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
میانِ #مـــزارشـــان
سرگردان که شـــدی ...
دلــــِ💔 حیرانت را بردار
و کناری بـنـشــــین ...
دلت اگــــر #گرفته
کمی اشــــکـ بریز😭
نه برای حال دلت ...
نه✘
برای #جــامــانـدنت
آری!
سخت است جاماندن😔
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔
🌹🍃🌹🍃
براے انهایے که دلشان تنگ شهداست
اﻣــﺮﻭﺯ ﺳﺎﻋــﺖ ۱۸
ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘــﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬـﺪاے ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ببیـنند 👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🌹🌹🌷🌹🌹
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻮﻳﺪ
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ اﻃﻼﻉ.ﺩﻫﻴﺪ
اﻧﻼﻳﻦ ﺷﻮﻳﺪ
ﺗﺎ ﺩﻗﺎﻳﻘﻲ ﺩﻳﮕﺮ 👇👇👇
ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا
اﺯ 🔽🔽 ﺳﺎﻋﺖ 18
ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🌷🌷🌷
ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺩﻭﺭﻩ : ﺣﺪﻭﺩ ﺳﺎﻋﺖ 18:30
اﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻋﺒﺪاﻟﺤﻤﻴﺪ ﺣﺴﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ
👇ﻭاﺭﺩ ﺷﻮﻳﺪ👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻼﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا 🤚
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 11 اﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ
ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🌹🌷🌹
ﺟﺎﻱ ﻫﻤﻪ ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا ﺧﺎﻟﻲ
☘اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ☘
👇👇ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ اﺧﺮﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ش ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺳﻼﻡ ﺑﺮ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ع ﺑﻮﺩ👇
ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘ ﺑﺮﻩ ﺧﻄ ﺟﻠﻮ
ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ (ﺷﻬﻴﺪ ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺎﺩﻕ) ﺩﻋﺎﻱ ﻛﻤﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ... ﻣﻨﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬﺶ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪاد😔
ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﻃﺮﻱ ﺑﻴﺴﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴﺮم.
ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
اﻗﺎﻱ ﺭاﺳﺘﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﺮﺩ:ﺳﻪ ﺭاﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ اﻱ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ترکش ها از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سید نشسته بود.
به سیّد که نگاه کردم صورتش رو به آسمان بود، چشم راستش بیرون آمده بود و خون تمام صورتش را پوشانده بود. دست چپش هم قطع شده بود و فقط با یک مقدار پوست به بدن متصل مانده بود.
رفتم زیر بغلش رو گرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزی نیست ! می برمت بهداری.»
خندید و با صدای آرام همیشگی جواب داد: «من رو به حالت سجده برگردون . طرف قبله!»
با چشم سالمش دنبال کسی می گشت، یک دفعه به نقطه ای خیره شد و گفت:«سبحان الله، سبحان الله، الحمدلله رب العالمین...»
دیدم خودش رو جمع کرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: «السلام علیک یا سیّدی و مولای یا جدا یا ابا عبدالله ...»
سه بار سلام داد و بعد خیلی آرام به سمت چپ افتاد...
🌹🌷🌷
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻴﺪﻣﺤﻤﺪﺷﻌﺎﻋﻲ
#شهدای_فارس
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌹🌹🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
وقتی که پای دلـ❤️ به غمت گیر میشود
ناخواستَست شهر #نفس_گیر میشود
این خواب ها که #آمدنت را نوید داد
رویای صادقست👌 که تعبیر میشود
گفتند گرچه پیر ببنید #ظهور را
عاشق💖 همیشه زود ولی پیر میشود
از بچگی همیشه همین بوده عادتیم
یا وا نمیشود❌ گره یا دیر میشود
از بس #ظهور را عقب انداختیم که
از #صبح_جمعه های تو دلگیر💔 میشود
#اَلّلهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّڪَ_الفَرَج
🌹🍃🌹🍃
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﻣﻬﺪﻭﯼ
#اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ
☘🌹🌺
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✳ از صدای گریه و مناجات ایشان خانوادهی ما از خواب پریده بودند
📌 مرحوم #مطهری مردی اهل عبادت و اهل تصفیه و تزکیه اخلاق و روح بود. وقتی ایشان به مشهد میآمد، خیلی از اوقات به منزل ما وارد میشد. گاهی هم وارد منزل خویشاوندان همسرشان میشد. فراموش نمیکنم هر شبی که ما با مرحوم مطهری بودیم، میدیدم این مرد نیمه شب نماز شب میخواند و گریه میکرد؛ به طوری که صدای گریه و مناجات او افراد را از خواب بیدار میکرد. یک شب ایشان در منزل ما بود. نصف شب از صدای گریهی ایشان خانوادهی ما از خواب پریده بودند. البته اول ملتفت نشده بودند صدای کیست اما بعد فهمیدند که صدای آقای مطهری است. آن طوری که بعد از شهادتش از آیت الله منتظری که با ایشان همحجره و همدرس و هممباحثه بودند شنیدید، مرحوم مطهری از دوران طلبگی و جوانی اهل تهجد و نماز شب بود. هر شب قبل از اینکه بخوابد، گاهی در رختخواب و گاهی هم قبل از ورود به رختخواب قرآن میخواند.
👤 راوی: #مقام_معظم_رهبری
📚 برگرفته از کتاب #پارهای_از_خورشید
📖 ص 180
🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
‼️ﺷﻬﻴﺪﻱﻛﻪﺯﻣﺎﻥ و ﻣﺤﻞ ﻗﺒﺮﺧﻮﺩﺭاﻧﺸﺎن ﺩاﺩ...😳
👇◾️
ﺑﺎسید محمد ﺗﻮ ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﻗﺪﻡ ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ. ﺗﻮ ﺭﺩﻳﻔﻲ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺮاﻱ ﺷﻬﺪا اﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪه ﺑﻮﺩ به قبر خالی خیره شده بود.
گفت: محمد چیزی به تو می گم، اما تا شهید نشدم به کسی نگو‼️
با تعجب گفتم: تو شهادت... چی؟😳
به قبری که لبه آن نشسته بودیم اشاره کرد و گفت: هفته دیگه، چهارشنبه من را تشییع می کنید و در این قبر دفن می کنید!
با تعجب، نا باورانه به سید محمد و قبر خالی نگاه کردم و گفتم: ان شاالله که صد و بیست سال زندگی می کنی، این حرف ها چیه می زنی!
اما نگاهش دروغ نمی گفت.ﺩﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ چرخیدم و به قبری که لبه آن نشسته بودیم نگاه کردم. چهارمین قبر درآن ردیف بود.
یک هفته گذشت، شب چهارشنبه بعد پسرعمویم، [شهید]ابوالفضل غلامپور، خبر شهادت ﺳﻴﺪ ﺁﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ فرداتشییع میشود.صبح برای تشییع رفتیم. هر شهید را به سمت قبری بردند. سید محمد را هم پای قبری گذاشتند و برای تلقین پائین دادند. یک لحظه یاد صحبت های هفته قبل افتادم. همان ردیف بودیم. قبر ها را شمردم، سید محمد را در قبر چهارم دفن کردند. فریاد زدم: سید محمد هفته پیش گفت من را در این قبر دفن می کنید....
غوغایی به پا شد و صدای گریه و شیون چند برابر شد.😔
🌹🌷🌹
#شهیدسیدمحمدشعاعی
#شهدای_فارس
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
👇🌺👇
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_سی_و_هفتم
#براساس_کتاب_میاندار
🌷 🌷 🌷
*۱۳۶۰/۷/۳۰*
احسان بینی اش را گرفت و داخل خوابگاه شد .همانطور که متعجب به بقیه نگاه می کرد گفت :«شما چرا این ریختی شدین؟! نکنه عراقیا دنبالتون کردن جا پیدا نکردین خودتون را انداختین توی جوی آب.!
نگاهش را به عدومی زاده دوخت. شل و گل ولجن از سر و رویش می بارید .هنوز احسان در بهت و حیرت قیافهای بچه ها بود که مجتبی زهرایی از راه نرسیده بینیاش را گرفت. چند قدمی به عقب برگشت و گفت: «ببخشید فکر کنم به جای خوابگاه به فرودگاه پشه ها و مگس ها اومدم.
دوباره برگشت و به سر و شکل بچه ها نگاهی انداخت و گفت:«نکنه شما فک و فامیل های هاج زنبور عسلین. والا تا اونجا که من یادم میاد بچه های تمیزی بودین. اگر هم از فامیلاش نباشین با این بوی گند حتماً امشب مهمون میشن. میگم از دم مقر تا اینجا همش بوی گند میاد»
هنوز حرف توی دهانش بود که پتو را از زیر پای کریم کشید
-این پتو را تازه از تدارکات گرفته بودم. ببخشید اینجا جای منه !!معذرت می خوام سر خود اومدم جای شما»
احسان ریز ریز می خندید که به سمت عدومی زاده آمد و گفت:«جریان چیه این چه سر و شکلیه؟!»
آموزشی ها شیره جانشان را کشیده بود پاهاشون را نداشت. تا عدومی زاده خواست بنشیند که دوباره داده زهرایی بلند شد: «نشین نشین اول حموم یا الله یا الله !!تا خود صبح از بوی شما بیهوش میشیم .فرداست که اعلامیه بزنن «به اطلاع میرسانیم بر اثر خمپاره گندابی که در خوابگاه زده شد عدهای به آنجا رفتند که مادر هاج زنبور عسل که معلوم شد کجا بود پرواز کرد»
عدومی زاده همانجا روی زمین ولو شد و گفت: «بابا امروز تو آموزشی ما را انداختند توی باتلاق !فرمانده دستور داده برای آمادگی توی عملیات همه باید با همین لباسها بخوابیم»
احسان که از خنده صورتش گل انداخته بود, نگاهی به چهره غمگین بچهها انداخت و گفت: «حالا چرا غم باد گرفتین؟! مگه چی شده؟ اصلا کی گفته باید با این لباس ها بخوابین؟!»
مجتبی چفیه دور گردنش را باز کرد و روی دست چرخاند:« امشب شب بزمه!»
احسان شروع کرد به سینه زدن. یکی احسان میگفت یکی زهرایی
_سینه زنان حرم زورخونه ،دیزی تموم شد همه رفتن خونه
_ مرشد ما پیره، دنده عقب میره
_ سینه زنان حرم انجمن ،گوشت کیلویی ۱۵۰ تومن
بچه ها به سینه می زدند و همراه با آنها می خواندند.
تا نماز صبح وقت شان با خنده و شوخی گذشت. بوی بد لباس ها از یادشان رفته بود.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_سی_و_هشتم
#براساس_کتاب_میاندار
🌷 🌷 🌷
*۱۳۶۰/۸/۵*
عابدینی در حمام در حال و هوای خودش مشغول کیسه کشیدن بود که صدای مجتبی زهرایی از لای در داخل حمام پیچید:
«به جون خودم عابدینی اگه لباس های من رو تو بر داشته باشی امشب توی پادگانی حالی ازت میگیرم که خودت کیف کنی!»
عابدینی مات مانده بود که مجتبی از چه چیزی حرف می زند. صدایش را بلند کرد و گفت: «ها چی میگی عامو؟! من می خوام بدونم لباس با اون قد و هیکل ضعیف تو، تن من جا میشه؟! اگه میخواستم چیش بگیرک ، بگیرم برم توش قایم بشم یه چیزی!!
_میخوای بگی کارتو نیست!
با لهجه جنوبی پی حرفش را گرفت: هوس نکنی سی مو لاف بیو یا !!وگرنه خودت میدونی چه بلایی سرت میاروم..
صدای شلپ شلوپ دم پایش را روی کاشی های حمام می کشید بلند بود. عابدینی به فکر این بود که چه بلایی سر لباس های زهرایی آمده که دید صدای میثم و مهدی هم بلند شد .آنها هم دنبال لباس هایشان میگشتند .یک دفعه هول برش داشت که نکند لباس های من هم مثل بقیه مفقود شده باشد! سریع خودش را طاهر کرد و از حمام بیرون آمد و رفت سمت جایی که لباس هایش را آنجا گذاشته بود. لباس های او هم مفقود شده بود! همه مانده بودند چطور با این شورت های بلاتکلیف و زیر پیراهنی بروند خط !؟ اگر زهرایی بینشان نبود و این جور شور لباس هایش را نمی زد و فکر میکردند کار اوست. مجتبی رفت روی میز جلوی حمام دار نشست.
همه نگاهشان به زهرایی بود که یک دفعه از روی میز پایین پرید و دوید سمت یکی از حمام ها مات به زهرایی نگاه می کردند که لای در را آرام باز کرد و بعد سرش را چرخاند سمت آنها و با دست اشاره کرد که به سمتش بروند.
صدای دمپایی هایشان بلند شد زهرا ای بال بال میزد که صدایش را در نیاورند و آهسته بیایند.بچه ها دمپایی هایشان را به دست گرفتند جلوی درک رسیدن همه سرشان را کردند تو تا ببینند زهرایی به چه کشف مهمی رسیده است.
در چهار طاق باز شد و بچه ها ریختن روی هم زهرایی صدایش درآمد و از ته گلو داد زد: «چه خبرتونه ؟!ناسلامتی گفتم یواش!!»
چشم های شان به تلی از لباس های خاکی جبهه افتاد و احسان که پارچههای شلوارش را بالا داده بود لباس شسته به دست رو به روی شان ایستاده بود.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مناجاتی از شهید عبد الحمید حسینی با امام زمان«عج» ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ
🌷▫️🌷
سلام بر مهدی منجی انسانها:
ای آقایم ای سرورم ای رهبرم وای امیدم آقا جان خود بهتر میدانی که جز تو امیدی ندارم وجز به تو دل نبسته ام . 👈آقاجان آن شب در حمله تورا دیدم😞 . آقا من عاشقم . آقا من گم کرده دارم .
آقایم مولایم تو را به جان تو را به ناله های زینب بار دگربگذار تا تو را ببینم دعایم این ست که خدایا تا مهدی را ندیده ام مرا از دنیا مبر .آقایم مولایم خدا شاهد است در آزاد سازی آبادان ما نبودیم که جنگیدیم . تو بودی آقا.
آقا با چه رویی تو را صدا کنم وبا کدامین آبرو تو را بخوانم ....
🌷🌹
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺯﻣﺎﻧﻲ
#ﺷﻬﻴﺪﻋﺒﺪاﻟﺤﻤﻴﺪﺣﺴﻴﻨﻲ
#شهدای_فارس 🌷
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ
🌷🌹🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ