eitaa logo
یادمان شهدای گمنام
833 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
623 ویدیو
14 فایل
بسم‌ربــ‌الشھدا ^^ ❲وعده‌ دیدار ما با شھدا عصر هر پنجشنبه با قرائت زیارت عاشورا ساعت ۱۷:۰۰ اراک، خیابان قائم مقام، یادمان شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس ❳ 🤍 ارتباط با ادمین @yaamiralmomnin313 لینک ناشناس👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/2163701
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️ از کتاب . وقتی از خبر در تاریخ می سوزی ،وقتی ذوب میشوی در ، باید منتظر باشی مثل آن ها غربتت به چشم بیاید. دیوانگی مجنون ،سهم عشق به لیلی بود. محرومیت هم سهم عشق به علی است. اینگونه است. خیلی چیزها با هم تناسب نداشته باشند، در کنار هم تعریفی ندارند. ••|راکب و مرکوب، خالق ومخلوق ،عاشق و معشوق|•• دم از علی زدن ،جگری چون جگر میخواهد. دلی به پهنای آسمان ،صبری به اندازه علی در احد وقتی چشمش به شهدا افتاد. در مقابل سوختن گلش وقتی دوره اش کرده بودند. در آن شب تاریک وقتی با دستان تکه دیگری از خودش را در دل خاک پنهان میکند. ......... شیعه تافته جدا بافته است ، تقدیرش با همه فرق میکند. مثل ده سالگی علی را به سخره می گیرند. بوی خطر که مشموم مشود،تنهایش میگذارند و می گذارند، و تنهایش میگذارند.😭 @shohadayeegomnamm
✂️ از کتاب امّ ابیهایش می خواندند؛ یعنی مادرِ پدرش. آری؛ او برای پدرش مادری ها کرده بود. در تمامی آن سال های 📆دشوارِ پس از وفات😔 مادرش خدیجه، 🍃در تمامی آن تنهایی ها، تهدیدها، مجروح شدن ها وَ وَ وَ ... ، او همچون مادری مهربان، تسکین قلب❤️ بابا بود و تیمار زخم های بسیارش.» @shohadayeegomnamm
✂️ از کتاب میهمان بودم ؛ آن روزها بود . پرسید : میدونی اینجایی که نشستی🪑 ، چند وقت پیش کی نشسته بود؟؟ -نه ، از کجا باید بدونم. خاطره اش🗣 را برایم تعریف کرد. ♡ژنرال چند وقت پیش اینجا نشسته بود ♡ داشتیم صحبت میکردیم که منشی دفتر آمد. در گوشم👂 چیزی گفت و رفت . ژنرال پرسید : آقای ! موضوع چیه ؟ گفتم : رئیس جمهور آمریکا 🇱🇷پشت خطه ، شما اجازه می دید صحبت📞 کنم یا بذارم واسه بعد ؟ گفت : نه صحبت👥 کن. تلفن☎️ را وصل کردم .خواست برود بیرون که راحت حرف بزنم. گفتم : نه نیازی نیست . لابه لای صحبت ها به 🇱🇷گفتم : میدونی الان کی جلوی من نشسته ؟ گفت : نه . گفتم : الان درست نشسته روبروی من. با دلهره 😰گفت : جدی میگی؟ لحنش طوری شد که حس کردم از اسم ژنرال سراسیمه از جاش بلندشده🧍‍♂ و تمام قد ایستاده . ❗️ابهتش نه فقط رودرو که از پشت تلفن 📞هم دشمن را میگرفت.❗️ 🗣راوی مهندس پرویز فتاح @shohadayeegomnamm
✂️ از کتاب علی اینقدر به زبان عربی مسلطه که راحت آزمون کارپردازان حج رو قبول شد. می‌تونست تا ده سال بدون هیچ خرجی بره مکه و حقوق هم بگیره، اما فقط همون سال اول رفت که حج واجبش بود. سال بعد مافوقش، حاج آقا فاطمی، با رفتنش مخالفت کرد و گفت حضورش تو ارتش بیشتر لازمه. علی هم دیگه انصراف داد. حاج آقا فاطمی وقتی فهمید خیلی تعجب کرد چطور تونسته از همچین موقعیت لذت بخشی بگذره. 📚@Ketabyademan
✂️ از کتاب «تک‌‌تکِ اعضای خانواده‌اش را به من سپرد؛ خانواده‌ی خودش که تمام شد، شروع کرد به سفارش اعضای خانواده‌ی من. از من خواست حواسم به همه باشد؛ منتظر بودم بین همه‌ی این حرف‌ها، سفارشی هم برای خودم داشته باشد؛ ولی چیزی نگفت. همه را که به من سپرد، از روی صندلی بلند شد؛ با همان چشم‌های اشک‌بار به مرتضی گفتم: تو که خیلی بامعرفت بودی، همه را سپردی، پس من چی؟ لبخند آرامی زد و گفت: «نگران نباش، خودم هواتو دارم...» 📚@Ketabyademan