﷽
❤️رضا میدانست که من طاقت دوریاش را ندارم. بینهایت صبور بود. وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم:«تو مقصری! تو باعثِ این اتفاق شدی!»
💜او اصلا حرفی نمیزد. وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در؛ چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را میگرفتم.
💛او هم نقطه ضعفم را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم. روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت:«هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل». اصلاً دادزدن بلد نبود.
🎙راوی: همسر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#زندگی_به_سبک_شهدا
@shohadayeegomnamm