آن روز صبح وقتی تیمسار شعیبی، معاون مرکز آموزش توپخانه اصفهان، حکم بازداشت سروان علی صیاد شیرازی را صادر کرد، هیچ تصور نمیکرد روزی نه چندان دور همین جوان باریک اندام، فرشته نجاتش خواهد شد و او را از پای چوبه دار دوباره به آغوش زندگی باز خواهد گرداند!
آن روز صبح وقتی دو دژبان بلندقد با حکم بازداشت وارد دفتر سروان شدند، او گویی آماده این لحظه بود، بیهیچ درنگی گفت: من آمادهام، برویم!
و هنگامیکه در میان آن دو، پا به بیرون گذاشت و به طرف بازداشتگاه خود روانه شد، هیچ یک از نظامیانی که آنها را دیدند، در چهره سروان اثری از دلهره یا نگرانی نیافتند. آرامش او و گامهای استوارش همه را شگفتزده کرده بود؛ بخصوص دژبانها را!
اما سروان میدانست این بار نیز آن دست پنهان تقدیر برایش سرنوشت دیگری رقم خواهد زد و فصل دیگری در زندگیش خواهد گشود و آن سرنوشت هر چه باشد، تلخ یا شیرین؛ سرانجام برایش گوارا خواهد بود. زیرا این را سی و چهار سال زندگی به او آموخته بود. پس روزهای تنهایی در بازداشتگاه فرصت خوبی بود برای او که به این سالیان رفته بیندیشد و به آن دست پنهانی که همواره در لغزشگاههای زندگی، او را به راه درست هدایت کرده بود.
۲۱ فروردین سالروز شهادت
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی ( ۱۳۷۸)
#در_کمین_گل_سرخ
#گزیده_کتاب
🌷🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
کانال فرهنگــی مذهبــی
#هیئت_شهـدای_گمنـام_تبریز
@shohadayeghomnamT