🍂 امام جمعه دوستداشتنی
از عملیات بستان برگشته بودیم. رفتیم دیدن آیت الله قاضی. اصرار میکرد "باید دست تک تک شما را ببوسم." پیرمرد بود. سید بود. نمیشد. از سن و سالش خجالت میکشیدیم.
حریفش نشدیم.
دست همه را بوسید.
#دزفول
🍂 داشت کوچه شان را آب و جارو می کرد.
دوتا پسر هایش شهید شده بودند.
وقتی پرسیدم چه کار می کنی؟ گفت:
▪︎
"آب و جارو می کنم که بسیجی ها که اومدن ببینند هنوز هستیم. ببینند پشتشون رو خالی نکردیم."
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#دزفول
🍂 از پرستارهای خانمی بود که آن شب کشیک بیمارستان بود. شهدا را که آوردند گذاشتنشان توی سردخانه.
یکیش هم برادر خودش بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#دزفول
3.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱خانوادهای که ۲۳ نفرشان یکجا شهید شدند
موشک ۱۲ متری آن شب مهمان خانهٔ یکی از مردم #دزفول شد و ۲۳ نفر از اعضای خانواده را یکجا شهید کرد.
#روز_مقاومت
#روز_دزفول
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🇮🇷
کانال فرهنگــی مذهبــی
#هیئت_شهـدای_گمنـام_تبریز
@shohadayeghomnamT
گشت شبانه میگذاشتیم.
بعضی شبها هوا ابری میشد.
خاموشی هم بود.
کسی هم در خیابانها دیده نمیشد.
اینجور وقتها
شهر یکسره تاریک بود. ظلمات
آدم احساس تنهایی میکرد و خیال. به سرش میزد "نکنه همه رفتن"، "نکنه شهر خالی شده"، "نکنه دشمن بریزه تو شهر"،
کافی بود یک گربه ببینی یا صدای یک حیوان اهلی مثل گاو یا خروس بشنوی تا کلی قوت قلب بگیری.
حیوانهای اهلی
حتماً صاحبی توی شهر دارند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#دزفول