eitaa logo
شهدای ایران
140.6هزار دنبال‌کننده
64.7هزار عکس
32.6هزار ویدیو
23 فایل
این کانال متعلق به پایگاه خبری شهدای ایران است www.shohadayeiran.com ارتباط با ادمین eitaa.com/shahid87 جهت تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/656146463C00fe549c86 ارتباط با سردبیر #شهدای_ایران eitaa.com/shohada_admin1 تلفن تماس: 09102095699
مشاهده در ایتا
دانلود
#اربعین‌ است... یاد شهدای #تفحص بخیر که وجب به وجب خاک جبهه را می‌گشتند و هم‌ناله با قلب محزون زینب(س) می‌خواندند: گلی گم کرده‌ام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را 💢کانال خبری #شهدای_ایران ✅ @shohadayeiran57
حواستان هست ؛ این‌ها استخوان‌های آن شهیدی‌ست که پای امام زمان خود ایستاد مبادا جا بمانیم ..... 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 به یک میدان مین وسیع در فکه برخوردیم. نزدیک که شدیم، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم. اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده، اما جلوتر که رفتیم، متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور از سیم های خاردار، خود را بر روی آنها انداخته تا به بقیه به سلامت بگذرند. بند بند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار درار کشیده بود. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹سلام ما بر پارہ‌های تن ملّت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهـۜرا ندارند ... 🌷امام شهیدان حضرت روح الله 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 سربند یا زهرا(س) همراه نیروهای عراقی مشغول جستجو بودیم. فرمانده این نیروها دستور داده بود در ظرفی که ایرانی ها آب می خورند، حق آب خوردن ندارند. هم کلام شدن با ایرانی ها خشم این افسر را در پی داشت. روزی همین افسر به من التماس می کرد که : «تو را به خدا این سربند را به من امانت بده. من همسرم بیماره، به عنوان تبرک ببرم. براتون بر می گردونم.» روی سربند نوشته شده بود: «یا فاطمه الزهرا» سربند را داخل یک نایلون گذاشتم و تحویلش دادم. اول بوسید و به چشمانش مالید. بعد از چند روز برگرداند. باز هم بوسید و به سینه و سرش کشیدو تحویل مان داد. از آن به بعد، سفره غذای عراقی ها با ما یکی شد. سر سفره دعا می کردیم، دعا را هم این افسر عراقی می خواند: «الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک.» 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 روز اولی در وادی شهیدان ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸چند روزی می‌شد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمی‌کردیم؛ شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال ۷۱ بود. از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم. سریع رفتیم جلو. همانطور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود. خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که انگشتر در آن بود کاملاً سالم وگوشتی مانده بود. همه ی بچه ها دورش جمع شدند. خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ، روی آن نوشته شده بود: «حسین جانم»    📚برگرفته از: شمیم یار ۹۲ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹در امنیت دستان تو تمام آرامش دنیا سهم من است... 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹کاپشنش نو بود ... چهل سال تنش بود کهنه شد... . 🔹 رمضانعلی میرزایی که بعد چهل سال شد و همراه استخوان های به خانه بازگشت... . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹سفر کرده‌ام تا بجویم سرت را و شاید در این خاک‌ها پیکرت را ؛ پس‌ از این من ای کاش هرگز نبینم‏ نگاهِ به دَر مانده‌ی مادرت را... تابستان ۱۳۷۵ فکه شمالی، ارتفاع ۱۴۶ اعضای گروه تفحص همیشه در تلاش بودند تا با کوچکترین نشانه‌ای که می‌یابند هویت قهرمانان وطن را مشخص کنند! عکاس: شهید سعید جانبزرگی 💢کانال خبری @shohadayeiran57