eitaa logo
شهدای ایران
117.4هزار دنبال‌کننده
73.6هزار عکس
40.3هزار ویدیو
23 فایل
این کانال متعلق به پایگاه خبری شهدای ایران است www.shohadayeiran.com ارتباط با ادمین eitaa.com/shahid87 جهت تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/359858351C3bada020a7 ارتباط با سردبیر #شهدای_ایران eitaa.com/shohada_admin1 تلفن تماس: 09102095699
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 پس امام زمان چی ؟ 🌹 ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . 🔹سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. 🔹من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . 🔹من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ✳️راوی: سیدحسین مشهدسری . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 حمید هاشمی ؛ ۱۳۳۸ #شهادت : ۲۷ ۱۳۶۵ : . 🕊قسمتی از وصیت نامه ی شهید : خواهران من! می بخشید که از برادر بزرگ بودن خود مغرور می گشتم و در کوچکی شما را اگر اذیت کرده بودم حالا از شما تمنای عفو می نمایم انشاءالله که بخاطر زحمتهایتان از زینب کبری اجرتان را بگیرید. برادران من! شما هم باید مرا مورد عفو قرار دهید زیرا برادر خوبی برایتان نبودم. . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 پس امام زمان چی ؟ ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . ▪️سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. ▪️من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . ▪️من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ▪️راوی: سیدحسین مشهدسری . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 پس امام زمان چی ؟ ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . ▪️سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. ▪️من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . ▪️من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ▪️راوی: سیدحسین مشهدسری . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
⚫️ مادر والامقام سید اسماعیل حسینی از قائم شهر به پیوست. ▪️زهرا فلاح کفشگرکلایی مادر صبور شهید والامقام سید اسماعیل حسینی در بیست و شش ابان ماه ۱۴۰۳ پس از سال‌ها صبر و بردباری، در سن ۹۲ سالگی ندای حق را لبیک گفت و به سوی معبود خویش شتافت.این ضایعه را به جامعه معزز شاهد و ایثارگر، به ویژه خانواده و بستگان مرحومه تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای این مادر صبور همنشینی با فرزند شهیدش و برای بازماندگان صبر مسألت نمودند. . 🌷 والامقام سید اسماعیل حسینی در ۱۳۴۶ و در تاریخ ۷ ابان ۱۳۶۵ در به فیض نائل آمد. . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 سیدیحیی ساداتی _ ۱۳۴۷ روستای بالاده #شهادت :۱۳ ۱۳۶۵ (( تاریخ ۱۳۷۴)) . ▪️دختران شهید : زمانی که کاروان سپاهیان محمد(ص) می خواستند عازم جبهه شودند  سیدیحیی دلش می خواست با آن ها برود از آن جا که پدرم به همراه آن کاروان عازم جبهه بود و مادرم کسالت داشت به او گفتند باید تا برگشتن پدرت صبر کنی او نیز برای جلب رضایت والدین صبر کرد هنگامی که کاروان حضرت مهدی (عج) عازم جبهه بود با والدینش رفتنش را مطرح کرد پدرم گفت : من تازه از جبهه آمدم شما برای چه می خواهی به جبهه بروی ؟  ایشان ناراحت شد و به رختخواب رفتند و از چشمانش اشک سرازیر شد تا این که پدر با اشاره مادر به طرفش رفت  به او گفت بلند شو پسرم  ما باید دشمن را ذلیل و خار کنیم  امروز جبهه به شما جوانان نیاز دارد ایشان با شنیدم این حرف از رختخواب بلند شدند و پیشانی و صورت پدر را بوسید و به این طریق رضایت پدرو مادر را برای رفتن جلب کرد . . 💢کانال خبری @shohadayeiran57