eitaa logo
شهدای شهر کهریزسنگ
223 دنبال‌کننده
902 عکس
616 ویدیو
5 فایل
این کانال به منظور معرفی و ارج نهادن به مقام و منزلت شهدای شهر کهریزسنگ و خانواده های این عزیزان به طور مستقل و زیر نظر گروه رسانه ای کهریزسنگ تشکیل شده و وابسته به هیچ نهادی نمی باشد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🤚🏻 ای پاڪ و نجیب مثــل باران، بــرگرد ای روشنـــی ڪلبـــۀ احــــزان بــرگرد یعقوب امیدش همــه پیراهن تــوست ای یوســف گمگشتــۀ ڪنعـــان بــرگرد ┅✿💠❀﴾شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعوتنامه‌ای‌از‌بهشت سلام رفیق✋ یه لحظه اینجارو بخون👇 🕊 هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن 🕊مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 🕊بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه👍 آدرس رفیق روزهای زندگیت👇 https://eitaa.com/shohadayekahrizsang اگر دعوت کننده شهدا باشند، شما میپذیرید.
میگفت: توی‌گودال‌شهید پیدا کردیم... هرچی‌خاکارو میریختیم‌ بیرون‌ باز بر‌میگشت....!! اذان‌شد ،گفتیم‌ بریم‌ فردا برگردیم ! شب‌خواب‌ جوانی‌ رو دیدم... که‌گفت: دوست‌دارم‌گمنام‌ بمانم بیل‌رابردارو برو...((( به یاد سه تن از شهدای جاید الاثر 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او! این ما هستیم که چشمان خود را بسته ایم، این ما هستیم که آمادگی نداریم!» -شهید چمران ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
دعای سمات ۱ - فرهمند.mp3
5.51M
دعای سمات مخصوص عصرجمعه استاد فرهمند ------------------------------------- ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
AUD-20210811-WA0001.mp3
7.65M
زیارت جامعه ی کبیره به نیابت از امام زمان (عج) برای سلامتی وفرج امام زمان (عج)هدیه به وجودمقدس ونازنین امام زمان(عج) سماواتی بهترین راه شناخت ومعرفت ائمه خواندن زیارت جامعه کبیره جمعه ها ازخواندن جامعه ی کبیره غافل نشویم التماس دعا ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند
شادی روحش صلوات
أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_هجدهم کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷 ✫⇠ رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟