«شیما» خورشید کوچک شمس آباد
نام و نام خانوادگی: شیما #زندوکیلی
ولادت: 16/3/1361
شهادت: 28/10/1365
نحوه شهادت: بمباران ملایر
شهیده «شیما زندوکیلی» در بمباران مناطق مسکونی شهر ملایر در حالی که 4 سال بیشتر نداشته، همراه مادرش به شهادت می رسد. پیکر مطهر این کودک خردسال در گلزار شهدای شمس آباد شهرستان ملایر به خاک سپرده شده است. @shohadayemalayer
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
لحظاتی با شهدا
#اهمیت به نماز اول وقت
هوا مساعد نبود اما گردان باید به سمت بوالحسن می رفت .
سوار اتوبوس شدند و تا پایین رودخانه و نزدیک پل سیدالشهدا رفتند .
از آن جا به بعد را باید با کمپرسی می رفتند . وقت نماز مغرب شد .
سوزسرما بچه ها را اذیت میکرد
گفتند:« حاجی ، نماز رو بریم مقر بخونیم.»
حاج حسن : شما برای چی اومدید اینجا؟
نیروها: معلومه دیگه حاجی برای جنگ اومدیم.
حاج حسن: نه، برای نماز اومدید نمازتون و بخونید تا بریم.
#فرمانده طرح و عملیات لشگر ۳۲انصارالحسین(ع)
#فرمانده تیپ کربلا
#فرمانده گردان ۱۵۱مسلم بن عقیل ملایر
و از همه مهمتر #فرمانده دلها
#سردارشهید
#حاج_حسن_تاجوک❤️
@Karbala_1365
شهید فریدون #علی یاری یکم بهمن ماه سال ۱۳۴۱ در شهرستان #ملایر به دنیا آمد. پدرش یدالله نام داشت. سال ۱۳۴۸ تحصیلات خود را آغاز کرد و تا پایان دوره متوسطه در رشته علوم انسانی ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
در سالهای انقلاب همراه با دیگر جوانان و نوجوانان مجاهد شهرستان ملایر در فعالیتهای انقلابی شرکت کرد و در این راه از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نبود.
پس از پیروزی انقلاب و با آغاز سال های دفاع مقدس به عنوان سرباز به ژاندارمری وقت پیوست و داوطلبانه روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم رژیم بعث عراق دفاع نماید.
در عملیات های متعدد شرکت کرد و همراه با دیگر همرزمان و همسنگران خود حماسه ها آفرید. سرانجام در پنجم آذرماه سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی اشنویه هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست.
آرامگاه وی در گلزار شهدای عاشورای زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است. تاکنون وصیتنامه ای از این شهید والامقام به دست نیامده است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد @shohadayemalayer
سرباز شهید علی محمد #محمدرضایی پنجم خرداد ماه سال ۱۳۴۳ در شهر ازندریان از توابع شهرستان #ملایر به دنیا آمد. پدرش غلامرضا نام داشت. سال ۱۳۵۰ تحصیلات خود را آغاز کرد و تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. پس از آن مشغول کار شد تا علاوه بر تامین بخشی از مخارج زندگی خود کمک خرج خانواده نیز باشد.
در سالهای انقلاب با وجود این که کودکی بیش نبود به قدر وسع و توان خود در فعالیتهای مبارزاتی شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت.
در سالهای دفاع مقدس بنابر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نمایند.
در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و همراه با دیگر همرزمان و همسنگران خود حماسه ها آفرید. سرانجام در ششم آذر ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی سردشت بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست.
آرامگاه وی در گلزار شهدای زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است. تاکنون وصیتنامه ای از این شهید والامقام به دست نیامده است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. @shohadayemalayer
هدایت شده از [🇵🇸یاحِیـــــــدَر]
لحظاتی با شهدا
#سردار_شهید_حاج حسن_تاجوک
حاجی شوخ طبع بود ولی به لحاظی که به عنوان فرمانده گردان بود سعی می کرد آن صلابت فرماندهی خودش را حفظ کند.
با بچه هایی که اهل شوخی اند و توی جمع شوخی می کنند حاجی هم درکنارآنها می خندید .
این نبود که حاجی بگوید وبچه ها بخندند..
ما یک عکس داشتیم ازحاج حسن که شهیدان حبیب و نبی الله ترکاشوند در سمت چپ و راستش ایستاده بودند و عکس انداخته بود.
قبل از عملیات گرده رش و قبل از شهادت حاجی در چهارزبر باهم یک عکس انداختیم که سمت راستش من ایستادم و سمت چپشان آقای کریم ترکاشوند.
عکس را که انداختیم
گفتم: حاج آقا این عکس می دانی چه چیزی را یاد آدم می آورد ؟
حاجی چه چیزی به یاد تو می اندازد؟
حاج حسن گفت گفت: چه چیزی؟
گفتم: آن عکسی که با شهیدان حبیب و نبی الله انداختید، یادتان هست؟ این هم شبیه آن عکس است.
حاج حسن گفت: فلانی ! گفتم: بله! گفت: اشتباه نکن ، بچه ها تمام رفتن ، اسم آورد: فلانی . فلانی و... همه رفته اند، گردان تکمیل است .
فرمانده گردان ندارند، این سری دیگر نوبت وسط است(منظوربه خودشان بود) حالابچه ها منتظرند بیشتر از این هم چشم به راه نمی گذارمشان. این حرف تقریبا 8 یا 10 روز قبل شهادتشان بود
راوی : زنده یاد منصور عبادیان
پینوشت : حاجی قولت یادت نره قرار بود برگردی
ماهم فرمانده می خواهیم برگرد حاجی برگردد😔😭💔