eitaa logo
شهدای ملایر
307 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
403 ویدیو
39 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید هادی __________________محلّ تولد : ملایر محلّ شهادت : سومار تاریخ شهادت : 26/8/61 جبهه‌ها مانند بازار بزرگی است که مؤمنین جان‌های خود را برای خدا عرضه می‌کنند و در عوض[آن] بهشت را می‌خرند. @shohadayemalayer
شهید هادي . فرزند داود. تولد 1344/01/02. شهادت 61/08/26 سومار @shohadayemalayer
📝خاطره و روایت شهادت شهید هادی از زبان دوست و هم رزم ایشان؛ علی بیاتانی ☘☘☘☘☘☘هادی بسیجی باحال و شوخ‌طبعی بود. بعد از عملیات مسلم بن عقیل سلام الله علیه در آبان 1361. یک گردان از بچه‌های استان همدان به فرماندهی شهید نوروزی به عنوان گردان کمیل و جمعی تیپ محمد رسول الله صل الله علیه و آله جایگزین بچه‌های تیپ ده سیدالشهدا علیه السلام شد؛ محل استقرار گردان ما جایی حدود یک کیلومتر جلوتر از خط مقدم بود؛ سه تا تپه به نام‌های پاسگاه سفید، تپه تدارکات و تپه شهدا محل استقرار گردان ما بود؛ این تپه‌ها تقریبا حالت کمین و روبروی شهر مندلی عراق قرار داشت. بچه‌های سنگر ما عبارت بودند از: بنده حقیر، شهید عباس ، شهید سید مصطفی ، شهید علیار ، شهید هادی ، محمود سیف، سعید مومیوند و صدرالله کرمی؛ موقعیت سنگر اصلاً خوب نبود؛ زیر یک سخره قرار داشت که جلوی آن چند تا گونی قرار داده بودیم تا از ترکش در امان باشیم؛ بخشی از سقف سنگر صخره بود؛ بخش کوچکی از آن را هم با پلیت پوشانده بودیم؛ محمود سیف به خاطر پاهای بلندی که داشت دردسری بود؛ چندین بار نصف شب با لگدهای ناخواسته سنگر را خراب کرد؛ به همین خاطر شهید مصطفی و شهید جعفریان از سنگر بیرونش کردند و بنده خدا مجبور شد به تپه تدارکات برود؛ وضعیت جوری بود که شهید حسین سماوات به عنوان فرمانده گروهان و بعد هم شهید چیت ساز که جایگزین شهید سماوات شد، به بچه‌ها گفته بودند حتما باید با پوتین و آماده باش بخوابید؛ به همین خاطر تا آخر مأموریت حدود دو ماهه بچه‌ها همیشه آماده و با پوتین می‌خوابیدند؛ وضعیت طوری بود که کف پای بعضی بچه‌ها و از جمله شهید عباس کبیری سوراخ سوراخ شده بود و شکل کپک زده گرفته بود؛ در این بین تنها شهید هادی بوش بود که شب‌ها با زیر پیراهن و پیژامه می‌خوابید و هرچه هم می‌گفتیم نباید اینطوری بخوابی گوش نمی‌داد؛ جای هادی آخر سنگر بود و یک سوراخ هم داشت؛ هادی با خنده می‌گفت اگه عراقی‌ها از در سنگر آمدند من از این سوراخ فرار می‌کنم؛ ☘روزهای آخر حدود یک هفته قبل از عملیات به خاطر تنگی جا، من و هادی و علیار عبدالکریمی پایین‌تر از سنگری که داشتیم شروع کردیم به ساخت یک سنگر سه نفره که به خاطر سختی جنس خاک منطقه، ساخت این سنگر کوچک یک هفته طول کشید؛ بالاخره بعد از یک هفته یک سنگری که فقط سه نفر آن هم درازکش جا داشت، درست کردیم؛ اولین شبی که قرار شد برویم داخل سنگر بخوابیم درست شب عملیات بود؛ شهید علی چیت‌ساز اعلام کرد تا ساعت یازده شب استراحت کنید؛ ما سه نفر هم با چه شوق و ذوقی رفتیم داخل سنگری که با کلی زحمت درست کرده بودیم و دراز کشیدیم؛ من وسط بودم، علیار سمت راست و هادی سمت چپ راز کشیدند؛ این دو عزیز شروع کردند به تعریف کردن از خاطراتشان برای حقیر؛ به قدری گرم خاطره‌گویی بودند که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم؛ وقتی به خود آمدیم که گروهان حرکت کرده بود و ما با عجله به آخر ستون رسیدیم که داشت از تپه خارج می‌شد. من و هادی کمک آرپی‌جی‌زن محمود سیف بودیم؛ از تپه و سنگرهایمان خارج شدیم و به یکی از تپه‌های جلوی عراقی‌ها رسیدیم و در خط الرأس نظامی تپه به صورت ستونی، نشسته و درازکش موضع گرفتیم و منتظر فرمان حمله بودیم؛ شهید عباس سمت راست من قرار داشت و شهید هادی بوش هم سمت راست عباس کبیری؛ شاید حدود ده دقیقه یا یک ربع به همین وضعیت بودیم؛ بعضی تپه‌های مجاور درگیری شروع شد؛ در همین لحظات بود که عباس رو به من کرد و گفت: هادی خوابش برده؛ ما هم چون هادی بچه شوخی بود اول فکر کردیم واقعا گرفته خوابیده، ولی بعد وقتی عباس برگه کوله آرپی‌جی هادی را کنار زد دیدیم دو تا سوراخ که جای تیر بود توی سر هادی جا خوش کرده و هادی شهید شده است؛ شاید به بیست ثانیه نکشید که دیدم عباس کبیری هم مثل کسی که چُرتش برده باشد سرش افتاد پایین؛ اول فکر کردم عباس هم چرتش برده؛ ولی بلافاصله صدای شُرشُر خون از بغل گوش عباس به گوشم رسید و فهمیدم که عباس چرت نزده؛ او هم مثل هادی بدون سروصدا شهید شده؛ به دقیقه نکشید که شهید چیت‌ساز فریادزنان فرمان حمله داد و از آن موقعیت حرکت کردیم و لیاقت شهادت نصیب این بنده سراپاتقصیر نشد. خدایا! هادی‌ها و عباس‌ها را در راه خودت و به تبعیت از هادیان و بزرگان دین، روزی و زندگی جاویدان دادی و به آرزویشان رساندی و جایگاهی بس بزرگ عطا فرمودی؛ خداوندا! به ما هم توفیقی عطا فرما که روز محشر شرمنده شهیدان راهت نباشیم. @shohadayemalayer
شهید هادی @shohadayemalayer
شهید هادي . فرزند داود. تولد 1344/01/02. شهادت 61/08/26 منطقه سومار با سلام وعرض ارادت خدمت همه عزیزان رزمنده خصوصا عزیزانی که با این شهید عزیز همرزم بود ه اند. مراسم هفتگی چهار شنبه آینده منزل خانواده معظم این شهید عزیز می باشد چنانچه عزیزان همرزم خاطره ای دارند لطف کنندبا شماره 09188084089 وفایی هماهنگ فرمایند سپاسگزارم پیشکسوتان هیئت رزمندگان اسلام شهرستان ملایر