🇮🇷🌷🌹🌷🇮🇷 سردارشهید والامقام انقلاب اسلامي «عبدالّله قرتگین»
🇮🇷🌹🌷🌹🇮🇷 مسئول تپّه(محور) ١١٢ در عمليّات والفجر مقدّماتي ، «كربلاي فكّه»
🇮🇷سالگرد عملیّات والفجر يك🇮🇷
🇮🇷🌷🌹🌷🇮🇷 بمناسبت سالگرد شهادت سردار شهيدوالامقام انقلاب اسلامي«عبدالله قرتگین»
🇮🇷🌹🌷🌹🇮🇷 زندگینامه سردارشهیدوالامقام انقلاب اسلامي «عبدالله قرتگین»
🇮🇷🌷🌹🌷🇮🇷 سردارشهیدوالامقام انقلاب اسلامي «عبدالله قرتگین» در یکم بهمن ۱۳۳۸، در ملایر چشم به جهان گشود. پدرش ولیمحمّد و مادرش، صدّیقه نام داشت.
🇮🇷🌹🌷🌹🇮🇷 اين شهيدعزيز در سال۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، داوطلب حضور در جبهه هاي دفاع مقدّس شد.
🇮🇷🌷🌹🌷🇮🇷 اوّلین فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) و متعاقباً گردان حرّ در عملیّات والفجر يك و مسئول محور (تپّه)١١٢ بود .
🇮🇷🌹🌷🌹🇮🇷 در تاریخ بیست و پنجم فروردین ۱۳۶۲ با سمت فرمانده محور در فکه بر اثر اصابت ترکش در پيشاني ، به فيض عظماي شهادت نائل آمد . مزار ايشان در بهشت زهراء(س) تهران واقع است.
🇮🇷🌷🌹🌷🇮🇷 نثار روح مطهّر و ملكوتي اين شهيد مظلوم ، رَحِمَ اللّه تَعالى ، مَنْ يَقرَءُ سورَتَيْنِ المُبارَكَتَيْنَ الفاتِحَةَ وَالإخلاصِ مَع ذِكرِصَلَواتْ عَلى مُحَمَّدٍوَّ آلِه الأطهارِْ
شهدای ملایر
کوچه-شهید-عبدالله-قرتگینی-768x384.jpg
نام: عبدالله | نام خانوادگی: قرتگینی / قرتگین | نام پدر: ولی محمد
تاریخ ولادت: ۱۳۳۸/۱۲/۲ | محل ولادت: ملایر | سن: ۲۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱/۲۵ | شهادت: شرهانی – عملیات والفجر۱
مزار: تهران – بهشت زهرا(س) قطعه ۲۸ ردیف ۸۷ شماره ۱۵
سمت: فرمانده گردان حضرت قاسم علیه السلام
زندگینامه شهید عبدالله قرتگینی
شهید عبدالله قرتگینی در یکم بهمن ۱۳۳۸، در ملایر چشم به جهان گشود. پدرش ولیمحمد و مادرش، صدیقه نام داشت.
او تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. سال۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم فروردین ۱۳۶۲، با سمت فرمانده گردان حضرت قاسم در شرهانی بر اثر اصابت ترکش به شکم توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. @shohadayemalayer
گفتگویی به مناسبت چهل و یکمین سالگرد شهید عملیات رمضان:
«احمدرضا آهنگ» هفده ساله بود که تیرماه 1361 مصادف با ماه مبارک رمضان در عملیاتی بدین نام، با شربت شهادت افطار کرد.
* مادر جان لطفا خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید.
مادر: «ملوک منصوری» مادر شهید «احمدرضا آهنگ» هستم، سلام بر رهبر کبیر انقلاب و سلام بر شهیدان رفته.
* خدا چند فرزند به شما داد و شهید فرزند چندم شما بود؟
مادر شهید: من سه تا پسر و دوتا دختر دارم. شهید فرزند سوم من بود. اسمش را احمدرضا گذاشتم. در تهران به دنیا آمد. پدرش در وزارت دفاع کار میکرد. بچهای با قیافه نورانی بود. یک بار به مشهد رفته بودیم. احمدرضا در صحن خوابید ما رفتیم زیارت و آمدیم. دیدیم کفشش گم شده است. همینطور پا برهنه تا منزل آمد و اعتراضی هم نکرد. از آن روز تا امروز که پیکرش جاویدالاثر است من فکر میکنم که عقیده گم شدن داشت که آن روز زائری پابرهنه باشد و امروز هم شهیدی مفقوالاثر است.
* در خواب و رویا او را دیدهاید؟
مادر شهید: بعد از شهادتش چنددفعه به خوابم آمد. دیدم پای و سرش زخمی است. من شب و روز گریه میکردم؛ یک دفعه دیدم این در یک سنگر است. چندوقت مفقود بود. به ما نمی گفتند شهید شدهاست. بعد من دیدم میگوید: «مامان چرا دیر سراغ من آمدید؟ گرسنه بود. دست و پایش می لرزید. من به او آب دادم. نگفته بودند که شهید است که ما در راهش چیزی بدهیم. وقتی گفتند، خیرات دادیم و مراسم گرفتیم. بعد از آن دیگر به خوابم نیامد.
*از خصوصیات و طرز فکر فرزند شهیدتان بفرمایید.
پسرم خیلی خوب بود. خیلی شجاعت داشت. فعال بود. خیلی دلسوز خانواده و مردم بود. یک بار آمده بود مرخصی، ما گوسفند برایش سر بریدیم. میگفت: "چرا برای من گوسفند سر بریدید؟! من میخواهم شهید شوم. فدای امام حسین(ع) و رهبر شوم. رهبر را خیلی دوست داشت. همیشه میگفت: «پشتیبان رهبر باشید. من میرم شهید می شم ولی به مردم بگویید: پشتیبان رهبر بشوند!» خیلی بچه خوبی بود.
* کودکی احمدرضا چگونه گذشت؟
مادر شهید: کودکی او با برادر و خواهرهایش سپری شد. خیلی دلسوز و مهربان بود. من هرگز او را در بچگی دعوا نکردم چون کاری نمی کرد که تنبیه شود. خیلی مرتب، تمیز و پاکیزه بود. با دوستانش و خانواده مهربان بود. هر غذایی می پختم تعریف میکرد و میگفت: به به! دستت درد نکند! همیشه انار میخرید. میگفت: این انار مال بهشت است. بخورید بهشتی شوید. انار خیلی دوست داشت.
* اهل بسیج و مسجد هم بود؟
مادر شهید: بله، به پایگاه بسیج، کمیته و سپاه هم میرفت. همیشه لباس بسیج و سپاه را میپوشید. گاهی هم بادیگارد بود. امام جمعه که میخواست به ملایر بیاید خیلی مراقبت کردند که مشکلی پیش نیاید. سر پل ذهاب هم که بودند با پدرش همراه بودند. نگهبانی میداد. به پدرش میگفت: "تو نرو! من میرم." امشب هم من جای شما میروم. او به جای پدرش میرفت. خیلی بچه زرنگی بود. وقتی درسش تمام میشد میرفت در مغازه فروش لوازم ماشین شاگردی میکرد. حقوقش کم بود اما همین مقدار را هم به همسایهمان که فقیر بود، میداد.
*نظرش در مورد حجاب چه بود؟
اگر زن و دختر بیحجاب میدید اصلا نگاه نمیکرد. با خانوادههایی هم که حجابشان خوب نبود رفت و آمد نمی کرد. همیشه با آدم خوب صحبت میکرد. یکی را می دید با انقلاب خوب نیست با او صحبت نمیکرد.
* از دوستان احمدرضا کسی شهید شده است؟
پاسخ: بله، خواهرزادهام؛ «شهید مجید معززی» که تهران بود. سال آخر دانشگاه و در اواخر جنگ در جبهه شهید شد. او بعد از احمدرضا شهید شد.
* چه شد که تصمیم گرفت به جبهه برود؟
مادر شهید: دانشآموز سوم راهنمایی بود. وقتی گفتند که باید بروی جبهه، درس را رها کرد و به جبهه رفت. من هم دیدم که عشق جبهه را دارد چیزی به او نگفتم. البته فایده هم نداشت او گوش نمیکرد. میگفتم: "نرو! نمیپذیرفت و مانع هم میشدم، میگفت: "اگر اجازه ندهید بیخبر می روم."
* مگر حرف گوش کن نبود؟
مادر شهید: حرف گوشکن بود اما انقلاب را خیلی دوست داشت. عاشق انقلاب و امام بود. می گفتیم: "حالا نرو!" می گفت: نه! ببین امام چه میگوید. امام میگوید: من را تنها نگذارید.
* مرخصی که میآمد از جبهه چه تعریف میکرد؟
مادر شهید: خیلی کم مرخصی میآمد. یک روز میماند و میرفت. اوایل دو،سه بار مرخصی آمد.
* آخرین اعزامش را به یاد دارید ؟
مادر شهید: بله، آخرین باری که اعزام شد موقع خداخافظی من را بوسید و گفت: "مادر اگر من شهید شدم برای من گریه نکنی برای علی اکبر حسین(ع) گریه کن."
مادر شهید مفقودالاثر: با مزار شهدای گمنام دردِدل میکنم. شهید احمدرضا آهنگ @shohadayemalayer
* شما چگونه از شهادتش مطلع شدید؟
مادر شهید: احمدرضا بيست و چهارم تير 1361 ، در حالی که تيربارچي بود در كوشك به شهادت رسيده بود اما کسی به ما خبر نداد چون پیکرش مفقود شده بود. مدتی که از او بیخبر بودیم پدرش دنبالش رفت و پرسوجو کرد. یک نفر که با او بود و پایش مجروح شده بود، گفت که شهید شده است.
* دوست نداشتید شهید شود؟
مادر شهید: از وقتی که به جبهه میرفت دلم آگاه بود که شهید میشود. با این حال، نذر کردم سالم برگردد. چراغ روشن کردم به تکیه بردم اما خدا خواست شهید شود. بچه راه خدا بود. الان هم شب و روز خدارا شکر میکنم که یک قربانی برای خدا دادیم. خدا را شکر میکنم که پسر دیگرم هم جانباز است. جانباز اعصاب و روان که خیلی مشکلات برایمان درست شده است. گاهی میگویم: "کاش شهید شده بود."
*بعد از شهادت احمدرضا چگونه گذشت؟
مادر شهید: شب و روز گریه میکردم. شبها از خواب بیدار میشدم، گریه میکردم. میگفتم: خدایا، پسرم حتی یک مزار هم ندارد.
دوست داشتید جسدش را برایت بیاورند؟
مادر شهید: بله، دوست داشتم پیکرش را میآوردند، بالاخره آدم میتواند با مزارش درددل کند. من الان جایی ندارم درددل کنم. الان ناله میکنم که خوش به حال مادر شهیدی که سر قبر بچهاش میرود. درددل میکند. آب میریزد اما بچه من هیچ یادمانی ندارد. برای همین همیشه سرقبر شهدای گمنام میروم. فرق نمیکند آنها هم بچههای ما هستند. شهیدان همه یکی هستند و همه برای مملکت رفتند. @shohadayemalayer
پدر شهيد احمدرضا آهنگ ميگويد: احمدرضا هشت ماه در جبهه غرب بود. بعد از هشت ماه به مرخصي آمد. يك هفته مرخصي داشت. روزي من و احمد مشغول تماشا كردن تلويزيون بوديم گفتم احمد ديگر بس است تو به سهم خودت انجام وظيفه كردهاي ديگر نرو. در اين هنگام تلويزيون تصويري از امام خميني نشان ميداد كه ميفرمود: «چشم اميدم به شما جوانان است». احمدرضا گفت: پيام امام را گوش كن. ايشان چشم اميدش به ما جوانان است. فرداي آن روز باز هم عازم جبهه شد اما اين بار او تصميم گرفته بود به جبهه جنوب برود. چون ميگفت در جبهه غرب حملهاي انجام نميشود. در جنوب حملهاي در پيش است و من دلم ميخواهد كه در آن شركت كنم. آن حمله، حمله رمضان بود و در بيست و يكم رمضان انجام شد و از آن روز به بعد مفقودالاثر شد و هنوز هم هيچ خبري از احمدرضا به ما نرسيده است.
سال شصت بود كه همراه بسيج به جبهه غرب سرپل ذهاب رفت و هشت ماه آنجا بود. به آنجا براي سركشي رفتم،چند نفر از هم سن و سالهاي او آنجا بوند. فرماندهاش گفت: كه در بين اينها احمدرضا از همه زرنگتر و بهتر است.
كوهي در آنجا بود به نام قلاويز. يكي از دوستانش ميگفت: ما در اينجا شهيدان زيادي داديم و هر چه به رزمندگان گفتند كه برويد و استخوانها و اجساد به جا مانده را جمعآوري كنيد، كه حاضر به انجام اين كار نميشد، تا اينكه احمدرضا داوطلب شد كه همراه من براي جمعآوري استخوانها و اجساد به جا مانده بيايد. هنگامي كه در حال جمعآوري استخوانها بوديم و آنها را داخل گوني ميريختيم احمدرضا گفت: كاش من هم مثل اينها شهيد ميشدم.
وقتي براي نگهباني به بسيج ميرفت اگر پيرمردي سر پست و مشغول نگهباني بود احمدرضا نميگذاشت كه او نگهباني بدهد و خودش به جاي او اين كار را انجام ميداد. فرمانده آنها ميگفت كه احمدرضا مانند كامپيوتر عمل ميكند و من هر چه به او بگويم سريع ياد ميگيرد.
پدر و مادر و تمام فاميل حتي دوستان و آشنايان همه بسيار او را دوست داشتند و علاقه زيادي به او داشتند زيرا او جوان بسيار مؤمن و با تقوا و بسيار مهربان بود.
احمدرضا علاقه زيادي به امام خميني داشت و هميشه ميگفت امام را دعا كنيد. در وصيتنامهاش از پدر و مادرش براي بزرگ كردن و فرستادنش به جبهه تشكر كرده بود و همچنين گفته بود خواهش ميكنم براي من گريه نكنيد زيرا بزرگترين آرزوي من شهادت بود كه اكنون به آن رسيدم. @shohadayemalayer
هدایت شده از صقال ارتش
شهید روز، اسماعیل رستمی🇮🇷
امروز 4 اردبیهشت ماه سالروز ولادت 151 نفر از شهدای ارتش جمهوریاسلامیایران میباشد، در چنین روزی 102 نفر به شهادت رسیدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد!
#تقویم_شهدا_ارتش
@seghal_aja | تلگرام
eitaa.com/seghal | ایتا
هدایت شده از یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
می گفت:
احمدرضا اگه پیامبر الان بود
جایِ جهاد اصغر و جهاد اکبر رو باهم عوض میکرد.
واقعا جنگ با خمپاره سخت تر از جنگ با نفسه!
تو کمی فکر کردی و گفتی: نه! اینطور نیست..
اتفاقا جنگ با خمپاره
راحتتر از جنگ با نفسه..
اگه نفس دنبال آدم بیاد،
اون رو به قهقرا میبره؛
دیگه اونقدر درگیر دنیا میشه که همچین جاهایی نمیاد که بخواد با خمپاره بجنگه!
این که ما الان اینجاییم یه عقبهای داره،
بیخود که نیست،
حساب کتاب داره..
_شهیداحمدرضااحدی
کتاب: #بگوبباردباران
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 درخواست ویژه رهبر انقلاب از دانشجویان
⏪ حرکت و اوجگیری جوانان در دوران دفاع مقدس جوری بود که امام خمینی به حال آنان غبطه میخورد / حتما کتابهای شرح حال شهدا را بخوانید
✏️ رهبر انقلاب، عصر امروز در دیدار رمضانی دانشجویان: در دوران دفاع مقدس دو فرصت تعالی و عروج بصورت مشترک در کنار هم قرار گرفتند. جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل، امام بزرگوار که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود به حال آنها غبطه میخورد، من نمیدانم شماها شرح حال این شهدا را میخوانید؛ این کتابها را یا نه؟ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم برای من حقیقتاً استفاده دارد. من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد شرح حال این شهدای عزیز را بخصوص بعضیهایشان را که خیلی معنویت دارند بخوانید. اینها استفاده کردند. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
🖼 #دیدار_دانشجویان
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
هدایت شده از خبرگزاری دفاع پرس همدان | defapress.ir
⭕️آیین رونمایی از کتاب «شهید الکرخ» نخستین کتاب صوتی به زبان انگلیسی دوران دفاع مقدس
🔸 مستند روایی زندگی آزاده شهید احمد روستایی
🔹 فروردین ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخبار ساعت 20 امشب 29 فروردین سال 1402 در مورد نهضت ترجمه و معرفی کتاب شهید الکرخ به 5 زبان زنده دنیا @shohadayemalayer
هدایت شده از ادبیات جهاد و مقاومت استان همدان
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی کتاب شهید الکرخ مستند روایی شهید احمد روستایی به پنج زبان زنده دنیا در اخبار ساعت 22 شبکه سه سیما 29 فروردین 1402
🔸امروز ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۲ مصادف است با سالروز ولادت:
✨ شهید محمد دارابی
✨شهید مجید فراهانی
✨شهید جمشید بیات
و سالروز:
✨شهادت شهید یوسف رحیمی
#شادے ارواح طیبه شـهدا صلوات
🍃🌸
✅ کانال عمار: ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1036124380Ce91a464209
هدایت شده از ایکنا همدان
✅کتاب صوتی انگلیسی «شهید الکرخ» و آرم نشان برنامه «ادبیات پایداری» در همدان
🌐آیین رونمایی از کتاب صوتی انگلیسی «شهید الکرخ» و رونمایی از آرم نشان برنامه «ادبیات پایداری» به همت اداره کل حفظ آثار ونشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان و مرکز صدا و سیمای استان برگزار شد./ایکنا
http://iqna.ir/fa/news/4135542
@iqnanews96
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ای شهـــید؛
پنجشنبه است
نگاهت را ، خیرات دلم کن
که شیرین ترین حلواست . . .
#پنجشنبههای_دلتنگی
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات🌷
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄