eitaa logo
شهدای ملایر
310 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
401 ویدیو
39 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید غریب اسارتی که بزودی میزبان پدر عزیزش در بهشت می شود .😭😭🌹🌹
انا لله و انا الیه راجعون⚫️⚫️ خانواده محترم شهید روستایی پدران والامقامی که در راه رضای معبود از بهترین سرمایه های خویش گذشتند و فرزندان عزیز خود را در راه خدمت به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی هدیه نمودند، اسوه های ایثار و نمونه های برتر استقامت و فداکاری اند. بدینوسله درگذشت اسوه صبر و ایثار، و رزمنده عزیز مرحوم “حاج کاظم روستایی پدر شهید بزرگوار احمد روستایی شهید غریب اسارت موجب تألم و تاثر خاطر فراوان شد. به یقین ایمان و اراده راستین شهدا ریشه در اعتقادات ناب و خالصی دارد که توسط والدین گرانقدر آنان بالندگی یافته که در این میان نقش پدران ارجمند آنان در جهت تربیت اسوه های جهاد و مقاومت بی بدیل و از دست دادن این سرمایه های اجتماعی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، بسیار غم انگیز است. ضمن عرض تسلیت و همدردی با خانواده محترم شهید بزرگوار روستایی، از پروردگار متعال علو درجات برای آن عزیز سفر کرده و شکیبایی و صبر جمیل برای بازماندگان مسئلت داریم.ان شالله روح بلند آن مرحوم در بالاترین مراتب بارگاه الهی با سالار و سرور شهیدان محشور و همجوار گردد..😭😭😭 جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی و ستاد مردمی یادواره شهدای شهرستان ملایر
سلام اطلاع حاصل شد حاج کاظم روستایی پدر شهید والامقام احمد روستایی به فرزند شهیدشان پیوست ضمن عرض تسلیت به بیت معظم شهید عزیز برای شادی روح آن مرحوم و فرزند گرامی شأن حمد و سوره ای قرائت می کنیم۰ 🍃🌸🍃 ✅  کانال عمار:ایتا https://eitaa.com/joinchat/1036124380Ce91a464209
▪️مراسم تشییع و خاکسپاری پدر آزاده شهید احمد روستایی ▫️زمان: شنبه ۸ اردیبهشت ساعت ۱۰.۵ صبح. بهشت هاجر مراسم ختم: شنبه ۸ اردیبهشت ساعت ۲ تا ۳.۳۰ حسینیه ارشاد شهرستان ملایر @shohadayemalayer 🆔 @shohadayehamedan
سلام . از کلیه همکاران و اشنایان محترم که در مصیبت درگذشت پدر این خانواده حاج کاظم روستایی پدر شهید احمد روستایی با ارسال متن پیام تسلیت و تماس تلفنی موجب تسلی خاطرمان شدند بی‌نهایت سپاسگزاریم . از طرف خانواده داغدار روستایی و سایر بستگان
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
بسمه تعالی انا للّه و انا الیه راجعون خبر در گذشت ابا الشهید حاج کاظم روستایی موجب تاثر و تالم خاطر گردید. پدران گرانقدر شهداء با صبر و استقامت در فراق فرزند شهید خود،تجلی بخش گوهر شهادت در جامعه و سرچشمه جاودانه ایثار و فداکاری هستند. هیچ قلمی یارای وصف این ایثار نیست آنگاه که تمام دارایی یک پدر فرزند است و چه سعادتی بالاتر از اینکه پدر حسین وار تمام دارائیش را در راه اعتقاد راستینش فدا کند و جوان برومند خود را جانانه برای راه سترگ شهادت رهسپار کند فرزندان شهداء بوی پدر شهید خویش را از ایشان استشمام می نمودند و در کنار ایشان غم جان فرسای فقدان پدر را در کودکی، اندکی التیام می بخشیدند احتراما این مجمع، درگذشت این فقید سعید را به بیت معظم و مکرم ایشان تعزیت و تسلیت عرض نموده ، از خداوند منّان علو درجات و مغفرت برای آن مرحوم و صبر و شکیبایی برای بازماندگان مسئلت دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به خانواده معظم شهید احمد روستایی شهید غریب اسارت شهرستان ملایر 🌹🌹
زنده یاد حاج کاظم روستایی پدر بزرگوار شهید غریب اسارت احمد روستایی 🌹🌹
جُز تُـو.... که واژه واژه منظومه‌ام شدی ،🪐 یِک یِک گریختند همه از مَدار من... شهادت: ۶۵/۱۰/۴ @shohadayemalayer
سردار شهید حاج رسول @shohadayemalayer
روحانی شهید محمد @shohadayemalayer
شهیدان مومنی و امینی از طجر سامن و حسین اباد شاملو دو رفیق با وفا که در هشتم اردیبهشت سال ۶۰ در ۴۳ سال پیش رفاقت را در حق هم تا آخرین قطره خون خود با مقاومت در برابر تانک های دشمن بعثی در جاده سرپل ذهاب به قصرشیرین تمام کردند .این دوشهید عزیز آنچنان در سنگر خود ماندند و مقاومت کردند تا تانک دشمن از روی بدن مطهر آنها گذشت و این دو رفیق شفیق با هم به سوی خدا پرواز کردند .🌹🌹 یاد وخاطره همه شهدا مخصوصآ شهیدان مومنی و امینی که مفهوم نبرد تن به تانک دشمن زدن را در منطقه غرب کشور معنا کردندگرامیباد 😭😭🌹🌹 جماعت ی دنیا فرقه بین دیدن و شنیدند .. برید از اونا بپرسید که شنیده را دیدند . جامانده از قافله شهدا
شهیدان امینی و مومنی از حسین اباد شاملو و طجر سامن دو رفیق با وفا که در هشتم اردیبهشت سال ۶۰ در ۴۳ سال پیش رفاقت را در حق هم تا آخرین قطره خون خود با مقاومت در برابر تانک های دشمن بعثی در جاده سرپل ذهاب به قصرشیرین تمام کردند .این دوشهید عزیز آنچنان در سنگر خود ماندند و مقاومت کردند تا تانک دشمن از روی بدن مطهر آنها گذشت و این دو رفیق شفیق با هم به سوی خدا پرواز کردند .🌹🌹 یاد وخاطره همه شهدا مخصوصآ شهیدان مومنی و امینی که مفهوم نبرد تن به تانک دشمن زدن را در منطقه غرب کشور معنا کردندگرامیباد 😭😭🌹🌹 جماعت ی دنیا فرقه بین دیدن و شنیدند .. برید از اونا بپرسید که شنیده را دیدند . جامانده از قافله شهدا
شهدای ملایر
جُز تُـو.... که واژه واژه منظومه‌ام شدی ،🪐 یِک یِک گریختند همه از مَدار من... #غواص‌شهیدرضاساکی شه
شهدای ملایر🍃🌷🍃: یادنامه روزنامه هگمتانه همدان ویژه نخبه تحصیلی و ورزشی؛ غواص شهید داریوش(رضا) ساکی شهادت بهترین پاداش برای «آقا رضا» دانشجوی پزشکی که "شهردار" بچه‌های گردان غواصی بود http://hegmataneh-news.ir/sl/47079 هگمتانه، گروه همه دانا - نرگس موذنیان: اولین بار نامش را در یادواره امسال بچه‌های عملیات کربلای 4 شنیدم آنهم نه یکبار بلکه چندبار از زبان مجری برنامه، سعید نظری، کریم مطهری و... کنجکاو شدم تا این شهید را بیشتر بشناسم و صفحه‌ای از روزنامه را که به نام شهداست این بار به این شهید عزیز اختصاص دهم. در کمال تعجب با یک جستجوی ساده یا به قول خیلی‌ها "سرچ"در اینترنت چیزی دستگیرم نشد حتی دریغ از یک زندگی‌نامه ساده! یواشکی و درِگوشی اعتراف می‌کنم که این لحظه یک قضاوت تلخ از ذهنم گذشت: با خودم گفتم شاید این شهید زندگی‌نامه چندان پرباری نداشته که حتی صفحه‌ای از زندگی‌اش به نگارش درنیامده! و یواشکی‌تر بگویم گمان کردم با این حجم از اطلاعاتی که از شهید در دسترس است شاید امکان اینکه یک تمام صفحه روزنامه را به ایشان اختصاص دهیم نباشد یا اینکه فرآیند پیدا کردن همرزمان و آشنایان برای تولید محتوا بسیار زمانبر باشد اما بیشتر که جستجو کردم همه وبگاه‌ها، خبرگزاری‌ها و وبلاگ‌ها مخاطب را فقط و فقط به یک کتاب ارجاع می‌دادند: «من رضا هستم» بعد از چندباری پیگیری بی‌نتیجه برای پیدا کردن همرزمان شهید و ثبت خاطرات و زندگی‌نامه ایشان بالاخره کتاب را از کتابخانه دفاع مقدس همدان تهیه کردم و چه سعادتمند بودیم ما که آخرین شماره سال 1401 صفحه ایثار و شهادتمان به نام این شهید عزیز متبرک شد. اما این همه ماجرا نبود هرچه بیشتر کتاب را ورق می‌زدم بیشتر از خودم شرمنده می‌شدم این بار «نه» یواشکی و درِ گوشی «که» فریاد می‌زنم: شهید رضا ساکی عزیز زندگی تو بسیار بسیار پربار و پرمغز بود و این زندگی ماست که در بهترین حالت نیز طبلی توخالی است؛ این کم‌کاری ماست که حتی برگی از رشادت‌هایت، نبوغت و اخلاصت ننوشتیم! اما نه! هرچه بیشتر می‌خوانم و بیشتر از تو می‌دانم ایمان می‌آورم که حکایت «گمنامی» تو و امثال تو ارادی است تو تمام فرصت‌های بی‌نظیر زندگی‌ات را «قفس» خواندی و عاشقانه با خدای خود معامله کردی و اسم و رسم دنیا را به اهلش سپردی... چه زیبا روایت کرده همرزمت سلیمان محمودی: «وقتی این مطالب را می‌گفت دانستم که او به حقیقتی والا رسیده که این راه را انتخاب کرده است چون کسی که رشته پزشکی قبول شده و تنها پسر خانواده با شش خواهر باشد امید یک خانواده و فامیل است که امیدوارند تا او در آینده کسی شود. با خودم فکر می‌کردم که رضا چطور همه اینها را رها کرده و به جبهه آمده است؟ به نظرم او با چشم باز راهش را انتخاب کرده و آمده بود» هرچند فضای یک صفحه بسیار محدود است که بتوانم شما عاشقان ایثار و جوانمردی را با خودم در این کتاب همراه کنم اما گوشه‌هایی از زندگی این شهید عزیز را به رسم ادای دین برایتان روایت می‌کنم و امید دارم شما نیز با برگه‌های ناگفته و درخشان زندگی این شهید بزرگ که به قول نویسنده(دکتر مهدی مسیبی) هر محصلی قدم به قدم تا کنکور با او درس می‌خواند و هر ورزشکاری پا به پای او تا قهرمانی می‌دود و هر خواهری در آن به قامت برادرش می‌نگرد؛ آشنا شوید: نخبه تحصیلی، ورزشی و بسیجی غواص که دوست داشت او را «رضا» بنامند! دوران حضورش در جبهه‌های عاشقی یک شب نُقل سوغاتی را به نیت شیرینی تغییر اسمش به «رضا» بین بچه‌های چادر قسمت کرد و خیلی جدی از همه خواهش کرد که: از این به بعد من را "رضا" صدا کنید نه داریوش! ولی باز هم عده‌ای به عادت سابق یا موقع خواندن اسامی از روی لیست او را داریوش صدا می‌زدند... سال 1346 متولد شد؛ پدربزرگش دوست داشت اسم نوه‌اش علی باشد اما در نهایت طبق نظر عموها شناسنامه‌اش را به نام "داریوش" گرفتند. زمانی که در آبادان بودند یکبار خانواده سه نفری آقای ساکی سوار لنج شدند تا دوری در آب بزنند لنج خیلی بالا و پایین می‌رفت و تکان می‌خورد در این هنگام معصومه خانم مادرش داریوش را با نگرانی به خودش چسبانده بود اما داریوش با چشمانی باز و خیره به امواج آب‌های کارون نگاه می‌کرد...مادر است دیگر برای سلامت فرزندش نگرانی در چشمانش موج می‌زد اما گویی داریوش حکایت پایان زیبای داستان زندگی‌اش را می‌دانست و با شجاعت به امواج کارون خیره شده بود... از همان کودکی باهوش بود و زرنگ؛ اسم و فامیل هم بازی محبوبش بود. سال 1356 به همت پدرش به کلاس قرآن آقای میرشاهولد راه پیدا کرد و از همان سال هم در ذهن داریوش کوچک جرقه‌های مبارزه با رژیم ستمشاهی زده شد. داریوش و پسرعموهایش پای ثابت تظاهرات و راهپیمایی‌ها شده بودند.
شهدای ملایر
جُز تُـو.... که واژه واژه منظومه‌ام شدی ،🪐 یِک یِک گریختند همه از مَدار من... #غواص‌شهیدرضاساکی شه
   اگر پزشک شدم حق ویزیت از افراد بی‌بضاعت نمی‌گیرم انشاهای داریوش در مدرسه غوغایی به پا کرده بود دفترش را برمی‌داشت جلوی بچه‌های کلاس می‌ایستاد و می‌خواند: درس را می‌خوانم تا درآینده خدمتگزار مردم باشم...خدمتگزاری باشم که برای رضای خدا کار کنم...ما بدهکار نسبت به وطن و هموطنانمان هستیم پس باید این بدهکاری را بدهیم چطور؟ با همین درس خواندن. خواهرش می‌گوید: «در انشاهای دوره راهنمایی و اول دبیرستان نوشته که من اگر پزشک شدم حق ویزیت از افراد بی‌بضاعت نمی‌گیرم».   من بسکتبال ایران را زنده می‌کنم! روی دیوار حیاط حلقه بسکتبال نصب کرده بود و به تنهایی تمرین می‌کرد و خواهرها هم با ذوق و شوق در کنارش توپ را جمع می‌کردند تا داریوش دوباره شوت کند...با شنیدن نتایج ضعیف بسکتبال ایران در آن سالها از رادیو و تلویزیون با صدای بلند می‌گفت: من بسکتبال ایران را زنده می‌کنم. این شهید عزیز در این مسیر مقام‌هایی نیز به دست آورد و در دوره دانشجویی هم در دانشگاه شهید بهشتی عضو تیم بسکتبال دانشگاه بود و در آنجا تحت آموزش مربیان بزرگ بسکتبال ایران قرار گرفت.   قبولی در رشته پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی فکر و خیال بی‌صبری پدر و مادر باعث میشد که آرزوی رفتن به جبهه را در دلش نهان کند... دوران کنکور را پشت سر گذاشت بالاخره جواب کنکور آمد و او نتیجه تلاش‌هایش را گرفت: پزشکی دانشگاه شهید بهشتی...هرجا می‌رفت به او تبریک می‌گفتند و تحسینش می‌کردند. فصل دانشجویی داریوش در کنار احمدرضا سپری می‌شد؛ بله شهید احمدرضا احدی رتبه یک کنکور که از او بسیار گفته و نوشته‌ایم.   ورود به جبهه‌های عاشقی داریوش تصمیمش را گرفته بود و دیگر اصرار اطرافیان برای ماندن فایده‌ای نداشت...پدرش میگفت: تو این همه زحمت کشیدی پزشک شدی که به مردم خدمت کنی، مادرش میگفت: داریوش خواهرهات کسی رو ندارن بدون تو چکار کنند؟ در پاسخ میگفت: خواهرهایم خدا را دارند مگر شهید زمانی که شهید شده خواهر ندارد؟ من با او چه فرقی دارم؟ برای پزشک شدن هم داوطلب زیاد است ولی الان اسلام به وجود ما نیاز دارد و جبهه‌ها نیرو می‌خواهد و اگر من و امثال من نرویم دشمن مملکتی برایمان نمی‌گذارد که من پزشکش بشوم. مادرش چنین روایت می‌کند: زمانی که از جبهه می‌آمد و به ما سر می‌زد...در اتاق نماز شب می‌خواند و من رختخواب برایش پهن می‌کردم؛ در رختخواب نمی‌خوابید و می‌گفت: همرزمان من روی زمین خوابند و من در رختخواب بخوابم؟...چراغ علاءالدین را هم خاموش می‌کرد و در اتاق یخ زده نماز شب می‌خواند. فصل سوم زندگی شهید هنگام حضورش در جبهه است که در تاریخ 10 فروردین 1365، 45 روز آموزش نظامی می‌بیند و یک دوره جزیره مجنون می‌رود که مصادف می‌شود با یکی از عملیات‌های وسیع ارتش بعثی که با تعدادی قلیلی از همرزمانش مقاومت جانانه‌ای می‌کنند و جزیره مجنون را از سقوط نجات می‌دهند. ادامه حضورش در جبهه در عملیات کربلای یک، به‌عنوان امدادگر است و دوره امدادگری می‌بیند، همزمان در همان تابستان بعد از سه بار حضور در جبهه و آموزش به دانشگاه می‌رود و در مسابقات بسکتبال دانشگاهی شرکت می‌کند، مجدداً در شهریور در عملیات انصار به عنوان غواص در گروهان غواصی تحت آموزش آقایان جامه بزرگ و مطهری قرار می‌گیرد و بعد از عملیات وقتی می‌بیند که نیاز است در گردان غواصی باشند مجدد برمی‌گردد و شروع می‌کند به آموزش غواصی و بعد از مدتی به عنوان "فرمانده" دسته غواصی منصوب می‌شود، که شهید «شمسی‌پور» به عنوان یکی از معاونین وی فعالیت می‌کرد.   ظرف‌شور بچه‌های گردان‌غواصی آیت‌ا... قربانی به نقل از معاون شهید ساکی نقل می‌کند: «یک روز شهید ساکی به فرمانده گردان گفت: آقا دستور بدهید بچه‌ها شب ظروف غذا را نشویند، چون شب‌ها تاریک است و بچه‌های شهردار در این تاریکی چشمشان خوب چربی ظرف‌ها را نمی‌بیند و ظرف‌ها تمیز نمی‌شوند. به خاطر اینکه رضا پزشکی می‌خواند این استدلال ساده‌اش باعث شد که فرمانده خواسته او را اجابت کند و دستور بدهد که دیگر شهردارها ظروف را در شب نشویند. چند شب بعد در همان چادری که شهید ساکی نیز حضور داشت بچه‌ها متوجه شدند فردی خلاف دستور فرمانده با استفاده از تاریکی در نیمه‌های شب که همه بچه‌ها خواب هستند می‌رود و ظرف‌ها را می‌شوید. پیگیری‌های مستمر و گذاشتن کمین بر سر مسیر چادر تا تانکر آب نشان داد که خود رضا با آن اخلاصی که در وجودش بود، نیمه‌های شب ظرف‌ها را می‌شسته تا شهردارها کمتر دچار زحمت شوند. محسن عبدالملکی نیز می‌گوید: کمتر کسی می‌دانست که ایشان رشته پزشکی است و می‌آید و می‌شود ظرف‌شور بچه‌های گردان غواصی! این برای خاطر چیست؟ شهید ساکی دنیا یا پست و مقام را می‌خواهد؟ کسی به او قول و قرار داده بود که پست و مقام به او می‌دهند اگر بیاید اینجا؟ اصلا انسان زنده می‌ماند که به پست و مقام برسد؟
شهدای ملایر
جُز تُـو.... که واژه واژه منظومه‌ام شدی ،🪐 یِک یِک گریختند همه از مَدار من... #غواص‌شهیدرضاساکی شه
  پرده آخر؛ پشت سیم‌خاردارهای دشمن دانشجوی پزشکی که وظیفه خود را حضور در جبهه‌ها دیده بود به دنبال گمشده‌اش نه در دانشکده پزشکی که در سنگرهای عاشقی در مجنون و در امواج خروشان اروند می‌گشت... صدای تاپ تاپ گلوله‌های توپ و تانک داریوش را ناخودآگاه به یاد صدای برخورد توپ بسکتبال به کفپوش‌های سالن می‌انداخت... و چه زیبا گفت فرمانده"کیانی" که: تاریخ جنگ این مملکت به شما افتخار خواهد کرد...به شما بچه‌های غواص انصارالحسین(ع). آری به حمیدی‌نورها که در سجده نماز شهید شدند به ترکاشوندها که دانشگاه عاشقی را برگزیدند و به شهید ساکی‌ها که برای اسلام و وطن خواب را بر خود حرام دیدند. «رضا » روی سیم خاردارها خوابیده بود و گوشه کلاه غواصی‌اش به خورشیدی‌های لای سیم خاردارها گیر کرده بود و با امواج آب اروند که بالا آمده بودند پیکرش تکان می‌خورد؛ با این توصیف وجودم لرزید و خاطره آن روز را که معصومه خانم داریوش را بر فراز کارون با چشمانی نگران محکم در آغوش کشیده بود برایم تداعی کرد... شهید ساکی عزیز؛ به دلیل محدودیت فضا در این صفحه آنقدر از زندگی پرثمرت فاکتور گرفتم تا بلکه بتوانم به قطره‌ای از دریای زندگی‌ات اشاره کنم مرا ببخش که قضاوتت کردم آخر می‌دانی مادرت گفته بود که همیشه کارهایت پنهانی بوده و دوست نداشتی راز آنها و ارزش خدایی آنها فاش شود؛ حالا حکایت 11سال مفقودالجسدی و گمنامی‌ات را بهتر میفهمم... روحت شاد مرد بزرگ خدا و به راستی برای تو و امثال تو چه پایانی زیباتر از شهادت؟ @shohadayemalayer
▫️یادواره شهدای امدادگر ملایر بانوای: کربلایی مجتبی فیاضی سخنران: سردار لک‌زایی؛ از مشاورین عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کارشناس جبهه مقاومت لبنان و سوریه ▫️زمان: دوشنبه ۱۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳؛ زمان: ۱۵:۳۰ ▫️مکان: ملایر، سالن همایشات شهید حاج رسول حیدری @shohadayemalayer 🆔@shohadayehamedan
کتاب 🌹رقص خون در گلوی پائیز🌹 در خصوص زندگی پربار شهید رسول هوشیاری بزودی رونمایی می شود. @shohadayemalayer
بسم رب الشهداء و الصدیقین 🍃با سلام و عرض ارادت خدمت شما خادمین عزیز 🔺رهبر معظم انقلاب: من نمیدانم شماها این کتابهای شرح حال شهدا را میخوانید یا نه؛ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم؛ برای من حقیقتاً استفاده دارد. 🕊° 👇🏻 [[ تجدیدعهد با امام زمان (عج ) ]] 🕊 [[ دوازدهمین سال دیدارباخوبان ]] قرائت دعای عهد وگرامی داشت و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای روستای کرکان با محوریت شهیدان مجید محسنی و علی سنگی برگزار می‌گردد 🍃 شرکت در مراسم برای عموم (خواهروبرادر) ازاد است زمان مراسم: چهارشنبه ۱۲/اردیبهشت/۱۴۰۳ ساعت ۱۶ عصر مکان مراسم: ملایر، روستای کرکان خیابان امام زاده کوچه شاهد بن بست شهیدمحسنی منزل حاج اسماعیل محسنی 🔺 ازرزمندگانی که خاطره ای از این عزیزان دارنددعوت می شودکه قبل از جلسه با خادمین هماهنگی نمایند لطفا به دوستان اطلاع رسانی ویا لینک ذیل را براشون ارسال بفرمایید 🍃عزیزانیکه وسیله نقلیه ندارند ساعت ۳/۳۰ دقیقه درمیدان امام حسین (ع)سمت دفتر سابق امام جمعه محترم حضورداشته باشندواز همکاران عزیز هیئت هم که وسیله دارنددرخواست می کنیم جهت انتقال آنان همکاری فرماییند سپاسگزاریم https://eitaa.com/joinchat/3665494197C604a151d6c