eitaa logo
کنگره ملی شهدای استان قم
1.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
8 فایل
🌐 https://shohadayeqom.ir ارتباط با ادمین کانال: @Shohadayeqom آدرس: قم، خیابان شهیدان فاطمی(دورشهر)، کوچه ۱۷، پلاک ۱۷ تلفن: 02537737060 02537744112
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . - کار ترکه! اصلِ اصل..👕 همین یک جمله کافی بود تا زحمت آن همه گشتن‌مان توی بازار به هدر برود. رو کردم به فروشنده و گفتم: «آقا! چرا گفتید؟ الآن همسرم دیگه نمی‌خره.»😔 سعید برگشت توی اتاق پرو و لباس به دست آمد.🥼👕 گفت: «خوشم اومد ازش👌 ولی چون ترکه نمی‌خرم.🤚» فروشنده یک آن از حرفش پشیمان شد.🤐 دست سعید را گرفت و گفت: «شوخی کردم.😂 تولید خودمونه منتهی بعضی از مشتری‌ها تا اسم ایران رو می‌شنون می‌رن. نخواستم بری.» رفت توی کوچه. کارگاه‌شان را که دید رضایت داد👌 و گفت: «اگه مطمئن نمی‌شدم نمی‌خریدم. جنس ایرانی چشه که می‌گید ترکه؟» 📝راوی: همسر شهید lمدافع حرم سعید سامانلو 🙏به جمع ما در کانال شهدای قم 👇در ایتا بپیوندید: ❤️https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین های دفاع مقدس در قم 👈قسمت سوم اولین کارمند شهید استان قم 🎤راوی : محمد خامه یار ، پژوهشگر 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 برای آشنایی با اولین های دفاع مقدس در قم و سبک زندگی شهدا و نقش رزمندگان قم در عملیات های دوران دفاع مقدس به کانال زیربپیوندید 👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir با لایک و نشر این پست ما را یاری کنید
ا❁﷽❁ا 📖جواب شنیده بود: «صِرف جانبازی مجوز رفتن به سوریه نیست. » اما مگر مصطفی کسی بود که به این راحتی قانع شود؟ از تخصصش در آن سال‌های دفاع مقدس گفت؛ از پزشک‌یاری در واحد بهداری، تا قایق‌رانی و قایق‌سازی در یگان دریایی و رانندگی لودر و بولدوزر و بیل‌مکانیکی در واحد رزمی مهندسی. دست‌آخر هم التماس را چاشنی کرده بود و شماره تلفن گذاشته بود که هروقت نیرو لازم داشتند، با او تماس بگیرند. اما به همین راحتی نیرو به سور یه اعزام نمی‌کردند و او را سر می‌دواندند. آرزوی شهادت، داشت او را سر می‌دواند. تماس نگرفتند و او هم تماس نگرفت. آن شب پس از تمام‌شدن شیفت خادمیش در بارگاه کر یمه اهل‌بیت، رو کرده بود به گنبد طلایی ولی‌نعمتش و به او گفته بود: «دیگه به هیچ بنی‌بشری زنگ نمی‌زنم! این راه لیاقت می‌خواد که من ندارم. » 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/131524 🔺 🔻 🔸 🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم 📌به ما بپیوندید: http://zil.ink/shohadayeqom
📖ایستاد به نماز مغرب. باقی مدافعان به او اقتدا کردند. منش طوری بود که همه فکر می‌کردند روحانی است. هرجا که برای نماز می‌ایستاد، پشت‌سرش قامت می‌بستند. نماز که تمام شد، قرآن کوچک جیبی‌اش را بیرون آورد. چند صفحه مانده بود تا جزء تمام شود و شصت‌ویکمین ختم قرآنش کامل. تلاوتش که تمام شد و قرآن را توی جیب بغل لباسش گذاشت، یاد سی سال پیش افتاد؛ منطقه عملیاتی فکه. کتاب دعای توی جیب بغلش، مانع از شهادتش شده بود. ضرب گلوله را گرفته بود و او را انداخته بود توی دامن روزگار؛ روزگاری که حالا دستش را گرفته بود و او را نشانده بود اینجایی که هست. ناراضی نبود، ولی دیگر طاقت نداشت. قرآن را بوسید و برد و داخل چادر گذاشت. بعد نشست پشت دستگاه و با آقای قربانی، یکی از هم‌رزمان اهل اصفهان، مشغول زدن خاکریز شدند. 📙 🖋 🔺 🔻 🔸 🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/2154430515C2570438306