سیم خاردار ...
یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند
یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد
گفتند: «بیا!»
گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!»
چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا ....!
رفیق شهیدم 🌷
🌹شهـــید حجتالله رحیمی :
💌 شهـادت اجر کسانی است که در زندگی خود مدام در حال درگیری با نفساند و زمانی ڪه نفس سرڪش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این #جهاد_اڪبر، شهادت را روزی آنان خواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
رهبر انقلاب: زبان ارتباط گرفتن با یک جوان و نوجوان با زبان حرف زدن با یک غافل جاهل یا معاند فرق می کند.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ🌷
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الحُسَیْنِ 🌷
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن🌷
بازم زائرت نیستم
از دور سلام 😔✋
💫مادرم کرده سفارش
که بگـو اول ماه ↪
❤️بأبي أنت و اُمي يا اباعبدالله✋
پرداخت صدقه اول ماه فراموش نشود💯
@payam_quran_etrat313
♡﷽♡
🌺فعالیت امروز کانال متبرک به نام
شهید
🗓امروز ۳بهمن ۱۴۰۰۱ 🌱به مناسبت 🌷شهادت شهید علی انصاری
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا✋💐
@shohadazendeaand
✨شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود❗️
💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد❤️
💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند⛓
💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت🐴
💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت❌💟
.
(سردارشهید محمدمهدی کازرونی)
.
✨ترکشی به پهلویش اصابت کرد
وقتی بر زمین افتاد
از ما خواست که بلندش کنیم
روی پاهایش که ایستاد...
رو به سمت کربلا
دستش را روی سینه نهاد
و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد
گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله✋🏼
موقع خاکسپاری ...
با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود
ولی دستش هنوز به نشانه ادب
بر سینهاش قرار داشت💔
.
(شهیداحمدعلینیری)
.
✨مادر عزیزم؛
از اینکه شبها بیدار ماندی و برایم زحمتها کشیدی و اکنون نتوانسته ام جبران کنم شرمندهام💔
از اینکه از کودکی کلام خدا را بر زبانم گذاشتی و به من آموختی خوشحالم❤️
از اینکه مرا نماز خوان و مسلمان بار آوردی خوشحالم🧡
امیدوارم که خوشحال باشی که فرزندت در راه اسلام فداکاری می کند🌹
اکنون از شما میخواهم که مرا به خاطر کوتاهی هایی که کردهام ببخشی و حلالم کنی💔
«مادرم حلالم کن»
.
(شهید غلامرضا شاهپوری)
.
✨وقتی میخواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمیگردد💟
من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود💔
گفت:"بیا بشین باهم حرف بزنیم."💕
دلم لرزید و گفتم:"میخوای مأموریت بری؟و حتماً میخوای سوریه بری؟"😔
خندید و گفت:"آفرین عزیزم."😅
گفتم:"من هم که نمیتونم و نمیخوام مانع رفتنت بشم".❌
که در جواب گفت:"به تو افتخار میکنم."❤️
.
(شهید محمدجواد قربانی)
4_5828104487042023588.mp3
1.46M
وای وای وای شهدا شرمنده ایم🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهیدم...💚
رفیق شهیدم...💚
رفیق شهیدم...💚
ای مرد غیور رو منم حساب کن...🙃
#شهدایی🌷
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 واکنشها در افغانستان به هتک حرمت قرآن کریم
✨وقتی میخواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمیگردد💟
من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود💔
گفت:"بیا بشین باهم حرف بزنیم."💕
دلم لرزید و گفتم:"میخوای مأموریت بری؟و حتماً میخوای سوریه بری؟"😔
خندید و گفت:"آفرین عزیزم."😅
گفتم:"من هم که نمیتونم و نمیخوام مانع رفتنت بشم".❌
که در جواب گفت:"به تو افتخار میکنم."❤️
.
(شهید محمدجواد قربانی)
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️اوج پروژه "زن،زندگی،آزادی" غربگدایان، رسیدن به این مرحله از رذالت است که در غرب غیرعادی نبوده و رایج هست.
♨️دو پسر ۱۴ساله، یک دختر ۱۳ساله را، بحدی در ایستگاه مترو کتک میزنند که روانه بیمارستان میشود.
🔹بیشک، جمهوری اسلامی ایران، یکی از امنترین کشورها، برای دختران و ارج نهادن به کرامت زنان و مادران است!
📣هوشیار باشیم و فریب ترفندهای تبلیغاتی خودتحقیران و غربگدایان را نخوریم!!
بسم رب الشهداء والصدیقین
سلام علیکم
💢💥گفت:
میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت ۴ صبح بیدارش کردم،
تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت؛
اما نیومد!
نگرانش شدم؛
رفتم دنبالش و دیدم؛
یه قبر کنده و نمازشب میخونه،
و زار زار گریه میکنه!
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم،
چشمای من مریضه،
دلم مریضه،
من ۱۶ سالمه،
چشام مریضه،
چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ندیده؛
دلم مریضه،
بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛
گوشام مریضه،
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!
ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷
🇮🇷☫🇮🇷
💠گفتگو با همسر گرامی شهید مصطفی احمدی روشن
|🌸☘🕊|
🔹️به عنوان همسر شهید و اولین سوال، کمی از احساس خود درباره مصطفی، بگویید.
قطعا شنیده اید که به آقا مصطفی لقب علم الهدی نسل سوم داده اند و خیلی ها که در واقع از فضای جنگ و شهادت دور بودند، برای شان مشخص شد که در دهه نود هم می توان شهید شد. البته با ویژگی های زمانی خودش یعنی دیگر فضای جبهه و جنگ سخت نیست اما می شود در مکانی کار و پیشرفت داشته باشید که تمام ابرقدرت ها دنبال شما باشند و برای ترور شما هزینه کنند.
این برای خود من درسی بود که باب شهادت باز است به شرطی که زمانه خود را درک کنیم و بصیرت درستی داشته باشیم. آن چیزی که باعث شده تا بارها روی دوش آقا سنگینی کند نداشتن بصیرت است، ولی امثال شهدای هسته ای این بصیرت را داشتند و راه را درست انتخاب کردند. آقا مصطفی فضای کاری گسترده ای داشت زمانی که وارد سایت نطنز شدند به قول دوستانش هیچ آدم عاقلی وارد این کار نمی شد چون نه حقوق زیادی داشت و هم اینکه دور از شهر و با سختی های موجود بود ولی آقا مصطفی این راه را انتخاب کرد که نشان دهنده بصیرت ایشان است.
🔹️در این سه سالی که آقا مصطفی نبودند بیشتر برای چه لحظاتی از زمان بودن ایشان حسرت و افسوس می خورید یا دلتنگی می کنید؟
برای من به عنوان همسر و برای خانواده، آقا مصطفی مانند ستون خیمه ای بود که تمام اعضای خانواده به ایشان تکیه داشتند و نبود فیزیکی ایشان باعث می شود این خیمه ویران شود. نمی توان این را منکر شد اما مسئله اصلی این است که علی رغم لحظات سختی که بدون ایشان گذراندیم و می گذرانیم آن چیزی که باعث تحمل ما شده بحث شهادت است زیرا اعتقاد داریم کسی که شهید شده زنده است و خیلی از امورات را خودش پیش می برد و حتی مادر شهید گفتند که اگر لحظه ای فکر کنم مصطفی نیست نمی توانم زندگی کنم.
این باور عمیق است که ما را نگه داشته و سعی می کنیم با این فکر که ایشان زنده است ادامه زندگی بدهیم اما در هر صورت نبود فیزیکی این افراد بزرگ، لرزه ای در زندگی ایجاد می کند که ویرانی در پی دارد.
🔹️بودن معنوی آقا مصطفی در این سه سال را چطور و کجاها حس کردید؟
بارها شده که این احساس بودن را درک کردیم یا خواستیم تصمیمی بگیریم که نمی دانستیم چه کنیم اما خودشان جوری شرایط را پیش برده اند که یک راه درست برای ما باقی نمانده است. مثلا در مورد مدرسه رفتن علیرضا(فرزند شهید)، می خواستم او را مدرسه دیگری ببرم ولی خیلی اتفاقی یکی از دوستان مدرسه دیگری را معرفی کردند و از طرف دیگر خود حاج آقا(پدرشهید احمدی روشن) هم پیشنهاد این مدرسه را به صورت اتفاقی دادند و در روز آخر و ساعات پایانی ثبت نام با آن مدرسه تماس گرفتم و مدیر آنجا گفت ما منتظر شما بودیم و همه چیز جوری مرتب شد که پسرم به آن مدرسه برود و خیر اینکه علیرضا به این مدرسه برود را الان می بینم.
ایشان غیر از فضای کاری در فضای خانواده نیز مدیر بودند و خیلی سریع و عالی تصمیم می گرفتند. احساس می کنم الان هم همین طور است و هر تصمیمی که لازم باشد خودشان می گیرند.
🔹️اگر اجازه بدهید برای این که با زندگی شخصی آقا مصطفی و نوع نگاه ایشان به ازدواج و … آشنا شویم و از طرفی الگویی در این زمینه برای جوانان معرفی شود، کمی به عقب بازگردیم. به دوران ازدواج شما و حتی کمی قبل تر، به دوران خواستگاری و عقد و …. چطور با آقا مصطفی آشنا شدید؟
من دانشجوی رشته شیمی دانشگاه شریف و عضو عادی بسیج دانشجویی بودم و ایشان هم مهندسی شیمی شریف می خواندند و عضو فعال بسیج بودند؛ همین باعثآشنایی ما شد. ایشان ملاک هایی داشت مثل پوشش ظاهری، اعتقادات، محیط های رفت و آمدی برای ایشان خیلی مهم بود و می گفتند زن باید در جایگاه خودش باشد. مثلا با کار کردن خانم ها موافق بود اما باز تاکید داشت بر حضور زن در جایگاه درستش و من هم همین نظر را داشتم.
خیلی از خانم های بسیج دوست دارند جای آقایان باشند تا نشان دهند ما هم می توانیم ولی ایشان موافق نبودند و می گفتند زن باید در جای خودش موفق باشد. با ادامه تحصیل من کاملا موافق بودند و من در حالی که فرزند داشتم کارشناسی ارشد خواندم و در مورد کار هم چون رشته ما بیشتر صنعتی است و شاید خیلی مناسب خانم ها نباشد از این نظر من وارد محیط کار نشدم.
ملاک من هم برای انتخاب مصطفی ایمانی بود که در فضای دانشگاه از او دیده بودم و کارهای ایشان در بسیج و صحبت های ایشان در جلسات خواستگاری برای من بسیار مهم بود.
ایشان زمانی که به خواستگاری آمد هنوز درسش تمام نشده بود و کار هم نداشت و سربازی نرفته بود. نمی خواهم شعار بدهم اما برای من شخصیت و صداقت ایشان خیلی مهم بود چون از همان ابتدا واقع بینانه همه مسائل را مطرح کردند حتی گفتند ممکن است شرایطی ایجاد شود که به شهرستان بروم و …
✨ادامه👇
.
🔹️شما مخالفتی با رفتن ایشان به سازمان نداشتید؟
آن زمان، زمان تعلیق بود و ترس من و مادرشان بیشتر بابت تشعشعات رادیواکتیو بود ولی حاج خانم گفتند آن کسی که آقا مصطفی را در تهران حفظ می کند در نطنز هم حفظ خواهد کرد. مخالفت من در همین حد بود اما ایشان مصمم بودند تا وارد سازمان شوند چون همزمان برای ایشان موقعیت های کاری دیگری وجود داشت و بارها دوستانشان پیشنهاد مشاور جوان شدن در وزارت خانه ها و شهرداری را دادند که قبول نکرد و خودش با توانایی هایش وارد سازمان شد.
🔹️دلیل اینکه رفتن به پست های دیگر را قبول نکرد به شما نگفت؟
من نمی دانم دلیلش چه بود شاید به خاطر مسائلی که در ذهن داشت و شاید جلوتر را می دید چون آن زمان به یکی از دوستانش گفته بود که بحث ترورها به زودی پیش می آید و این در سال ۸۴ بود در حالی که آن زمان فقط بحث بمباران هسته ای شنیده می شد. حتی خیلی هم در اصفهان اذیت شدند ولی بعد از ۹ماه گزینش، به نطنز رفت.
🔹️باز گردیم به مسئله تشکیل زندگی؛ آیا انتخاب شما هم احمدی روشن بود؟ چقدر طول کشید و با چه معیارهایی به این نتیجه رسیدید؟
شاید برای برخی آرمان گرایانه باشد اما چون آقا مصطفی خیلی عاشق حضرت علی(ع) بودند و به نوعی در نهج البلاغه غرق بودند بیشتر صحبت هایش در مورد نهج البلاغه و مرتبط با آن بود و ازآنجا مصداق می آورد.
🔹️صادقانه بگویید، فکر نمی کردید این حرف ها آرمان گرایانه باشد؟
بله بیشتر صحبت هایشان این بود اما من از همین ها اخلاقشان را هم متوجه می شدم. مثلا من موافق سادگی زیاد زندگی نبودم و فکر می کردم ایشان خلاف من نظر دارند اما بعد که صحبت کردیم متوجه شدم اشتباه است و ایشان هم گفتند هیچ وقت اسلام دنبال سادگی بیش از حد نیست و انسان باید در شان خودش و بدون اسراف زندگی کند. مثلا مراسم ما هم نه خیلی ساده بود و نه خیلی تجملاتی ضمن اینکه چون مهمانان ما زیاد نبودند تالار نگرفتیم و در خانه پدرم که بزرگ بود عروسی برگزار شد و غذا از بیرون آوردیم طوری که شان دو خانواده حفظ شود.
🔹️می توانم بپرسم مهریه تان چقدر است؟
مهریه من آن چیزی که در سند ازدواج ذکر شده ۵۰۰ سکه است که با اصرار حاج آقا(پدر شهید احمدی روشن) ثبت شد اما خودم ۱۴ سکه مد نظرم بود و حتی به مصطفی هم گفتم که برای من آن چیزی که بین من و خودت قرار می گذاریم یعنی همین ۱۴ سکه مهم است.
🔹️چطور با هم کنار می آمدید و تا چه حد از نظر فکری در زندگی تفاهم داشتید؟
اولویت اول من اخلاق و اعتقادات بود، از طرفی گرایشات فکری من و ایشان خیلی همسو بود و در اکثر موارد اتفاق نظر داشتیم. یعنی در مورد درس خواندن هم نظر بودیم و علاقه ای به کار بیرون نداشتم. وقتی شما در زندگی وارد می شوید که همسر شما همه چیز را برایتان مهیا می کند دیگر احتیاجی نیست که سر کار بروید. جور دیگری بگویم ما ۳ سالی طول کشید تا ازدواج کردیم و آن زمانی بود که به خاطر لاغری زیاد معاف شده و در جایی غیر سازمان مشغول به کار بودند و در آمد داشت.
🔹️جایی خوانده بودم که ابتدا به خاطر نداشتن کار و نرفتن به سربازی، خانواده شما به وی فرصت داد که این شرایط را مهیا کند؟
بله.
🔹️یعنی واقعا شما ۳ سال به خواستگار دیگری فکر نکردید و او هم جای دیگری برای خواستگاری نرفت؟
خب من خواهر بزرگتر داشتم و باید او اول ازدواج می کرد و اینکه منتظر بودیم تا درس مصطفی تمام شود و کار ایشان مشخص گردد.
🔹️به فکر خانه و ماشین و … بودید و از ایشان خواستید؟
نه چون این مسائل بستگی به خود افراد دارد. برای من اولویت این بود که اهل فضای جبهه و جنگ باشد البته آن زمان این نوع افراد کم نبودند اما به قول دوستانشان اگر کسی ایشان را می دید حس پاکی و صداقت مصطفی بر رویش تاثیر می گذاشت و این چیزها برای من مهم بود البته این را هم بگویم ابتدا فکر می کردم آدم خشکی باشد که زن را محدود کند اما با تحقیقی که کردم فهمیدم که علی رغم ظاهر ایشان که مثلا محاسن بلندی داشتند برخی از روی این ظاهر می گفتند وی خیلی متعصب و خشک است، مصطفی آدم شوخ و اجتماعی بود و روابط عمومی بالایی داشت.
در واقع می گفتند آنقدر بذله گو و خوش برخورد بود که همه در خوابگاه به سمت ایشان جذب می شدند. این مسائل باعث شد تا شناخت من نسبت به آقا مصطفی کامل تر شود ولی از همان ابتدا می دانستم انسان آرمان گرایی است و حتی صحبت از این می کرد که شاید برای جنگ به لبنان بروم.
🔹️در مدیریت خانواده چطور مساله را حل کردید؟
از اولی که ما ازدواج کردیم ایشان می دانستند که من دنبال فرماندهی در خانه نیستم و این برای آقا مصطفی مهم بود و با هم در این مورد صحبت کرده و روحیه هم را شناخته بودیم و تفاهم داشتیم.
در روستاهای اطراف نطنز و کاشان خانواده هایی بودند که ما بعد از شهادت مصطفی متوجه شدیم از ایشان کمک دریافت می کردند.
✨ادامه👇