#بازنشر💫
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید ابراهیم هادی🌷
🟣 #کلام_شهید
آدم هر کاری از #دستش بر میاد باید درحد توانش برای بندگان خداانجام بدهد،که بنا به فرموده امام کاظم(علیه السلام) اگر چنین نکنیم هیچ #عملی ازماپذیرفته نمیشود...
☝️" حــــجـــاب "
#یادگار حضرت زهـــراست
ایــمان زن وقتی کـامل میشود
کـه حجابش راکامـل #رعـایت کند...
#چادر برای زن یک حریم است،یک #قلعه ویک پشتیبان است.
🌟🌹از این #حریم خوب نگهبانی کنید.
#همیشه میگفت:به #حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش #وبهترین امر به معروف برای شماست.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت💫
✨به نام خدا
🍃در میان فکه در #کانال_کمیل،بویی آشنا می آید.بوی شجاعت و پهلوانی،بوی غیرت و همتِ، #علمدار کمیل؛روزه خوان حضرت زهرا(س) شهید ابراهیم هادی کسی که پهلوانیش زبان زد است و دلاور مردیش بی نظیر💪
🍃نمی دانم چه سریست که مهربانیش،منش پهلوانیش و رسم #جوانمردیش پلک هایمان را دریایی میکند. پهلوانی که نمیگذاشت آب در دل دوستان و آشنایانش تکان بخورد،حتی دست یاریش به نا آشنایان هم میرسید و دستگیری میکرد.
🍃او تنها یک دوست و یاور نبود؛ بلکه همچو پدری مهربان بود. #پدری که نبودش طعم تلخ یتیمی را به دل محبانش گذاشت. ابراهیم یاری گر همه اشان بود و دلیل هدایتشان، مرد میدان نبرد بود و شهامت عجیبی داشت. چهره خندانش آبی بود برآتش غم ها و #روضه های پر شورش مرحمی بود بر زخم های دلتنگی💔
🍃در ورزش بی رقیب بود،همانطور که منش پهلوانیش را کمتر کسی داشت
شاید نتوان منشش را وصف کرد
اما میتوان با شور در باره اش سخن گفت.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
ما گمنام ترین گمنامان عالم امکانیم
پس اے شـــღــید!!
برایمان حمدے بخوان که تو زنده اے و ما مرده.
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.•﷽⚘
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_ابراهیم_هادی
📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۶
📅تاریخ شهادت : ٢٢ بهمن ۱٣۶۱
#شهیدابراهیمهادیوخوابحضرتزهـرا(س)
#جواد مجلسی می گوید:
#پائیزسال1361 بود،بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم.
این بار نَقل همه ی مجالس #توسلهای ابراهیم به حضرت زهرا(س)بود.هرجا میرفتیم حرف از او بود.
خیلی از بچه ها #داستانها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند.همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره(س)انجام شده بود.
به منطقه ی #سومار رفتیم.به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا(س)بخواند.
#شببودابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به #مداحی کرد.
صدای ابراهیم به #خاطرخستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود.
بعد از تمام شدن مراسم،یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم #شوخی کردند و صدایش را #تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی #ناراحت شد.
آن شب #قبلازخواب ابراهیم خیلی #عصبانی بود و گفت:من #مهم نیستم،این ها #مجلس حضرت را شوخی گرفتندبرای همین دیگر #مداحینمیکنم.
هر چه می گفتم:حرف بچه ها را به #دلنگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن،امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر،دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم.
ساعت #یکنیمه شب بود خسته و کوفته خوابیدم.
#قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد.
#چشمانم را به سختی باز کردم چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود من را صدا زد و گفت: پاشو الان #موقعاذانه.
من بلند شدم با خودم گفتم:این بابا انگار نمی دونه #خستگی یعنی چی؟البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد،قبل از اذان بیدار می شود و #مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد.بعد هم اذان گفت و #نمازجماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و #تسبیحات،ابراهیم شروع به خواندن #دعا کردبعد هم #مداحی حضرت زهرا(س)
اشعار زیبای ابراهیم #اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کردمن هم که دیشب #قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر #تعجب کردم ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
#ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی #بپرسی با اینکه #قسم خوردم،چرا روضه خواندم؟
گفتم: #خب آره،شما دیشب قسم خوردی که.... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا #زندهام جایی #نقل نکن.
بعد کمی #مکث کرد و ادامه داد:دیشب خواب به چشمم نمی آمد،نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم #وجودمقدس حضرت صدیقه ی طاهره(س) #تشریف آوردند و گفتند:
#نگونمیخوانم،ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت #بخوان تو هم بخوان
دیگر #گریه امان صحبت کردن به او نمی دادابراهیم بعد از آن به #مداحی کردن ادامه داد.
#یافاطمه(سلام الله علیها) #بحقشهداعنایتی
#شهیدگمنام🌷
#شهیدابراهیمهادی💙
#سالروزولادت💐
➫⇣ʝσɨŋ
➤ @shohadazendeaand✪
╠═══ 🦋✨🌿 ═══╣
#اذان شهید ابراهیم هادی🌷
اذانی که 18عراقی را#حُر کرد
#ماجرایاذانشهیدابراهیمهادیوتسلیمشدن18عراقی
#در20آذرسال60برای آزادسازی70کیومترازمنطقهعلمیاتی گیلان غرب عملیات شد، رزمندگان اسلام تقریباهمه #مناطق راآزاد کرده بودندعراق تلفات سنگینی داده بود
یکی از تپه هاکه اتفاقا موقعیت مهمی داشت هنوزمقاومت میکردبچه هاتلاش کردندآنرا هم آزاد کنند.
#درتاریکی صبح روزبعد به سمت تپه حرکت کردیم،نیروهای زیادی ازعراق روی تپه مستقر بودندبافرماندهان ارتش صحبت کردیم #وهرطرحی دادیم به نتیجه نرسید
ناگهان ابراهیم هادی به سمت تپه عراقی هاحرکت کردوبعدروی #تخته سنگی رو به قبله ایستاد.
وباصدای بلندشروع به اذان گفتن کردهرچه دادزدیم که بیاعقب الان تورامیزنندفایده نداشت.
تقریبااواخر #اذان ابراهیم بودکه #صدایتیر اندازی عراقی هاقطع شده بود
ولی همان موقع یک گلوله شلیک وبه گردن ابراهیم #اصابتکرد
خون زیادی ازابراهیم میرفت به کمک امدادگر زخم ابراهیم بسته شد
#درادامه یکی ازبچه هاآمدوگفت یک سری ازعراقی ها آمده دستشان رابالا گرفته ودارند تسلیم میشوند
#فوراگفتم مسلح بیاستیدشایدحقه ای باشد
18عراقی به همراه یک افسرخودشان را تسلیم کردند🌷
🌱ᶜʰⁿˡ 📱➘
「 @shohadazendeaand ᭄」
♨️انسان که غرق شود، #قطعا میمیرد!
♡چه در #دریا🌊
♡چه در #رویا💭
♡چه در #دروغ⛔️
♡چه در #گناه🔥
🌷ای #شهیــــــد!
ای جوان مردِ راهِ #عاشقی...
کجایِ قافیه را باخته ایم!😞
که این چنین غرقِ دنیـ🌍ـا #گشته ایم؟
🌷ای #شهیــــــد!
ای عرش نشینِ #خدایی...
دستمان را نگیرید #غرق_میشویم😔
به یادِ
#شهیدابراهیمهادی❤️🕊
🍂🌹 #سیرهی_شهـید
هر وقت #مےدید بچہ ها مشغول #غیبت ڪسی هستند مرتب می گفت:
#صلوات بفرست
و یا بہ هر #طریقے بحث را عوض مے ڪرد.
#ازویژگی های شهیداحترام به دیگران بودحتی به #دشمنجنگی،
همیشه می گفت #اکثر این دشمنان ما انسانهای جاهل و #ناآگاه هستند.
#ازویژگیهای ابراهیم این بود
که معمولاً کسی #ازکارهایش مطلع نمیشد بجزکسانی که #همراهش بودند
وخودشان کارهایش #رامشاهده میکردند
اماخودابراهیم #جزدرمواقع ضرورت از کارهایش #حرفی نمیزد.
#شهیدگمنام
#شهیدابراهیمهادی.
#سالروزولادت💐
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم کوتاه از شهید ابراهیم هادی درارتفاعات بازی دراز👆
#شهیدگمنام
#شهیدابراهیمهادی.
#سالروزولادت🌸
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ🌹✨
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا🌷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا😭
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا😭
شهدا شرمنده ایم😞
#شهیدابراهیم_هادی
💠 امتحان مردانگی
قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود که ناگهان از پنجره، یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همانطور که نشسته بودم، سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشهای خزیدند.
لحظات بهسختی میگذشت، اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابهلای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: «آقا ابرام …!» بقیه هم یکییکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه میکردند. در حالی که همهٔ ما در گوشهوکنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود!
در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرتخواهی گفت: خیلی شرمندهام. این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق شما! گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد.
📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
~~~~