eitaa logo
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
75 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
♻️امروزفضلیت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی شهداکمترازشهادت نیست زندگی زیباست اماشهادت زیباترست. "سیدعلی خامنه ای" ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند🌹 از هرچه که دم زدیم ، آنها دیدند🌷 ما مدعیان صف اول بودیم🌹 از آخر مجلس شهدا را چیدند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شخصی میگفت: شبی در عالم رویا، شهیدالوانی را دیدم... از او سوال کردم چه خبر؟ شهید فرمود: از دنیای شما که هیچ خبری نیست؛ هر خبری هست اینجاست که ما هستیم... دوباره سوال کردم از بهشت شما چه خبر؟! شهید فرمود: اینجا خیلی خیلی زیباست؛ اما بالاتر و زیباتر از هر زیبایی این است که ما هر روز به ملاقات مولا و سرورمان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مشرف میشویم... ... 🌷
🔸در یکی از این دیدارها بود که تا امام خمینی آمد توی اتاق و روی صندلی نشست، شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد. 🔸امام گفت: «چه ایرادی داره پسرم؟!» یکی از محافظ‌ها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکس‌ها خراب نشود. 🔸زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین. سکوت بر اتاق حاکم شد. آقای محسن رضایی آماده‌ی ارائه‌ی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد. همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند. 🔸امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد. در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همه‌مان جالب بود که چرا هیچ‌کس به این قضیه توجه نداشت 🔸جالب‌تر آن‌که چرا امام به کسی دستور نداد چراغ‌ها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد. مراقبت از اعمال، بویژه اسراف را از امام یاد بگیریم
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرزند شهید حادثۀ تروریستی زاهدان: پدرم یک پلیس قهرمان بود
🌷 : 🌿 وجدان خود را قاضی کنید، ببینید آن وظیفه ای که بر عهده ی شما بوده انجام داده اید یا نه! 📚 کتاب سردار خیبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمـی هـر چقـدر بزرگـتـر بـشـود ، دنیـا بـرایـش کـوچـکـتر میـشـود !
سحرگاه اعزام یادش بخیر و گردان گمنام یادش بخیر لباسی که خاکی تر از خاک بود ولی چون دل عاشقان پاک بود❤️🌷 به نام خدا ، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا🌹 🌷عکس از آلبوم شهید شعبانعلی محمدی فیروزجایی از شهدای محله گرجی آباد بابل ، زمان اعزام به جبهه و  وداع با خانواده ، این شهید والامقام  در تاریخ 1365/12/25 در منطقه عملیاتی کربلای پنج ، شلمچه به فیض شهادت نائل شد . روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد❤️ دوشنبه 19 تیر 1402 . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥#دهه_شصت...نسل سوخته👨🏿 #قسمت7 ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی 🟣شروع ماجرا س
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• 🔥...نسل سوخته👨🏿 ✍نوشته ی شهید مدافع حرم، سید طاها ایمانی ⚫️ سوز درد فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم. مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه. تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید - صبح به این زودی کجا میری؟ هوا تازه روشن شده. - هوای صبح خیلی عالیه. آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه. - وایسا صبحانه بخور و برو . - نه دیرم میشه. معلوم نیست اتوبوس کی بیاد. باید کلی صبر کنم. اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه. کم کم روزها کوتاه تر و هوا سردتر می شد. بارون ها شدید تر. گاهی برف تا زیر زانوم و بالاتر می رسید. شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد. و الا با اون وضع باید گرگ و میش یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون. توی برف سنگین یا یخ زدن زمین. اتوبوس ها هم دیرتر می اومدن و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی، یا به خاطر هجوم بزرگ ترها حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی. بارها تا رسیدن به مدرسه عین موش آب کشیده می شدم. خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری. از بالا توش پر برف می شد . جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد و تا مدرسه پام یخ می زد. سخت بود اما ... سخت تر زمانی بود که همزمان با رسیدن من، پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد. بدترین لحظه، لحظه ای بود که با هم چشم تو چشم می شدیم. درد جای سوز سرما رو می گرفت ... اون که می رفت بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد. و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما. دروغ نمی گفتم. فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ... . . ✅ادامه دارد... ⃟🌷 ⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.•@shohadazendeaand🇮🇷        ⚘شهــدا زنـده اند⚘
🍃یازهراسلام الله علیها🍃 یا شهیده 🥀 🍃مثلِ شهدا بشیم 🌱 🍃یه چیزی شبیه آیینه💎 گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می گیرید. 🌷🕊 🍃یاعلی علیه السلام 🍃یاشهید 🌷
استاد رائفی پورمقدمات ظهور .mp3
زمان: حجم: 1.69M
🍃یازهراسلام الله علیها🍃 یا شهیده 🥀 🔊 📝 «مقدمات ظهور» 👤 استاد ⁉️ شما خیال کردین شیطان بیرون از پازل الهیه؟! 🤲 متاسفانه تمام فهم ما از انتظار دعای فرجه... 🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷