eitaa logo
🌷شُـهَـدا زِنـده انـد🌷
77 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
♻️امروزفضلیت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی شهداکمترازشهادت نیست زندگی زیباست اماشهادت زیباترست. "سیدعلی خامنه ای" ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند🌹 از هرچه که دم زدیم ، آنها دیدند🌷 ما مدعیان صف اول بودیم🌹 از آخر مجلس شهدا را چیدند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
⃟🤍⚘⃝🕊˼ ᭄ꪆ.• جهنم شلمچه دروازه بهشت نحوه شهادت مظلومانه شهید علی اصغر ارمک🌺 ✳️  روز اول بهمن 1365 فراررسید.درموقعیت حمزه کنار یک برکه کوچک آب بودکه زمین اطراف آن گل خاصی داشت. با آن گل مهرنمازمی ساختیم.تا ظهر مشغول این کار بودیم،ناهارظهر را زود آوردند،به همراه یک ،بعدازخوردن ناهار اصغرگیرداد که باهم بریم تدارکات دوباره انار بگیریم.داخل تدارکات دوتا پیرمرد بودند هرچه اصغراصرارکرد اناربگیرد به او انار ندادند.گفت شما فکر می کنید آمدید خونه خاله فردا شمارا می برند خط مقدم اونجا باید روزی چندبار برید داخل کمین غذا ببرید و مجروح بیارید عقب، همه تدارکاتی ها اونجا شهید شدند . 🔹پیرمرد های بدبخت کپ کردند.یادم نیست آخر انار رو گرفت یانه.مابرگشتیم کنار برکه اصغر نمازش را نخوانده بود.شروع کرد به گفتن اذان واقامه یک لحظه برگشتم دیدم طبق معمول همراه اقامه گفتن نرمش میکند ژیمناستیک کشوربود موقع آمدن به جبهه مربی اش گفت مسابقات کشورنزدیک به جبهه نرو حتما قهرمان کشورمی شوی ولی اصغر قهرمانی دنیاوآخرت راانتخاب کرده بود.و به جبهه آمد. بدن بسیار ورزیده ای داشت خوش قیافه وخوش تیپ بودبا قلبی بسیار ساده ومهربان .پاک و بی آلایش، 🔸خودش می گفت :هرچی علی (من)بگه قبول میکنم اصغر قد متوسطی داشت وهمیشه نسبت به قد حساس بود من و مرتضی موقرگاهی اوقات اذیتش می کردیم.قبل ازاینکه به عملیات بیایم ،یک شب خواب دید صدام بایک بمب توی دستش اصغر رو دنبال کرده و وقتی درگوشه چادرگیر افتاد خواب گفت : حسین جان من هم می خوام مثل تو تیکه تیکه بشم.آن روز وقتی خواب رابرای ما تعریف کرد ماشروع کردیم به اذیت کردنش وهمش این جمله (حسین جان  منم مثل توتیکه تیکه بشم.... )رو مثل نوحه می خواندیم.غافل ازاینکه چه اتفاقی پیش خواهد آمد. تاروز حادثه رسید.پشت سرمن مشغول نمازشد. من جلوتر روی زمین نشسته ومشغول ساختن مهر بودم . وابراهیم صادقی فربعدازمن نشسته بودند و اصغر آخرین نفر بود . رو بسته بود.وذکر رکوع رامی گفت.که صدای انفجار مهیبی آمدمن در حال نشسته خم شدم صدای فریاد اصغر که گفت ابراهیم راشنیدم برگشتم . 🔹پشت سرم رو نگاه کردم ترکش دوسه متربه عقب پرتاب شد.وروی زمین افتاد، خودم را بالای سرش رساندم دکمه پیراهنش را بادست پاره کردم خون قلبش به پاشید یک سوراخ به اندازه کف دست وسط سینه اصغر بود.من بادیدن اندازه جای ترکش امیدم ناامید شد و روی زمین افتادم مسعود امدادگر رسید اصغر را سوار وانت کردند تامن به حال خودم برگردم اصغررا برده بودند مسعود تعریف کرد که بدن قدرتمند اصغراجازه نمی دادکه روح از بدنش خارج شود میکرد. 🔸لحظه ای که توپ یک لحظه خداروشکرکردم که سالم هستم .اماتامدت ها احساس گناه می کردم که بهترین دوستم کنارم شهید شد ومن ازاینکه آسیب ندیدم توی دلم خدارا شکرکردم.هرچند اختیاری نبود ولی نفس بودم اصغر کاملادیوانه شدم وخون جلوی چشمم راگرفت اولین کاری که کردم لباس پوشیده شده ازخون اصغر را ازتنم درآوردم قضای نماز ظهراصغر راخواندم ،خیلی گریه می کردم از اصغرناراحت نبودم چون اصغر واقعا عاشق شهادت بود. 🔹ازاین که ما ازجهنم کمین زنده بیرون آمدیم ولی درمنطقه پشت جبهه شده بود ناراحت بودم حق اصغرنبود او خیلی شجاع بود.درکردستان حماسه ها خلق کرده بود(هنوز هم از این قضیه دلم می سوزد) باخودم گفتم انتقام خون اصغررامی گیرم. روزبعد اصغرسعی کردم که برای تشیع جنازه اصغر برگردم بابل ولی نشد. حتی از بچه های بالا هم کمک گرفتم اما برایم رقم زده بود.... ✍️سیدعلی سید مهدی زاده ➫⇣ʝσɨŋ ➤ @shohadazendeaand✪ ╠═══ 🦋✨🌿 ═══╣
🕊 محمدم در آخرین تماسش به من گفت: مادر دعا کن شوم، اگر شهید نشوم دیوانه می‌شوم، مادر من را رها کن. من هم روز جمعه در  (ع) شرکت کردم، رو به قبله ایستادم و گفتم: (س) محمد هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید هر طور که شما می‌خواهید من هستم، روز شنبه ساعت هفت غروب، تیر به سر فرزندم  می‌خورد و دم صبح به ‌ می‌رسد. شهید 🥀🕊
♦️ • - و شهادت پاداشِ كسانيست كه در اين روزگارگوششان غبارِ دنيا نگرفته باشد و صداىِ آسمان را بشنوند! و حياتِ عند رب است . .♥️! ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
نیروی داعشی که از به رسید "عبدالرحمن" ۱۳ سال بیشتر نداشت، اما با همین سن کمش نیروی شده بود. وقتی به اسارت درآمد و بر خلاف انتظارش، با رفتار اسلامی و انسان دوستانه فاطمیون مواجه شد و آنچه که از رزمندگان مقاومت دید، باعث شد به حقیقت جنگ پی ببرد و تصمیم گرفت در کنار رزمندگان فاطمیون بر علیه تکفیری‌ها مبارزه کند. شبی تقاضای آب کرد و گفت می‌خواهم غسل کنم. صبح روز مانند دیگران نماز صبح خواند و همراه بچه‌ها به عملیات رفت. می‌گفتند پرچم را به دوش گرفته بود و یک لحظه هم زمین نمی‌گذاشت. عبدالرحمن که دیگر از بچه‌ها خواسته بود صدایش کنند، در روز اربعین شربت را نوشید و به آرزویش رسید. 🌷 ✅ ایتا http://eitaa.com/shohadazendeaand ✅ تلگرام  t.me/shohadazendeaand
🕊 مےگفت در عالم رویا؛ به گفتم! چرا براۍ ما دعا نمی کنید که شهید بشیم...!؟ 💔 می گفت ما دعا می کنیم براتون مینویسن... 🥀 ولی گناه می کنید... پاک میشه...
بـدانیدڪه‌شھادت مرگ‌نیست رسالت‌است رفتن‌نیست! جـاودانه‌مـاندن‌است جـٰان‌دادن‌نیست‌ بلڪه‌جـان‌یافتن‌است❤️(:
🌱 درعالم رویا به شهید گفتم چرا برای ما دعا نمی‌ڪنید ڪه شهید بشیم؟! میگفت ما دعا می‌ڪنیم براتون شهادت مینویسن ولی گناه می‌ڪنید پاڪ میشه...
✾‌♣️• 🇮🇷 حضرت‌ آقا تویِ خونه‌ی یکی از شهدا بودن که یکی از حضار میگه: هدف‌ همه‌ی‌ بچه ‌های‌ِ مجموعه ما ‌!✌🏻 آقا‌ در پاسخ فرمودند: هدفتان‌ نباشد ، هدفتان انجام تکالیف فوری باشد..! گاهی اوقات هست که 🍃 اینجور تکلیفی به منتهی می‌شود ، 👌🏻 گاهے هم به شهادت منتهی نمی‌شود البته آرزوی شهادت خوب است اما هدف کار را شهادت قرار ندهیـد.. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مادر است دیگر غسل را بهانه کرد تا برای آخرین بار سر تا پای پسرش را نوازش کند ...! . 💢 خانم آفاق نصیری؛ مادر محمد محمدنژاد فریدونکناری گفت «تصمیم گرفتم با دستانم را دهم. را با در میان گذاشتم. گفتند: که در و حمله به رسیده ندارد. گفتم: دوست دارم این کار را انجام دهم. به من اجازه دادند را کنم…» .
★به عشق کمر بسته ام 🌙من از بی ثمر ماندن خسته ام😔 ★شکوه و در شهادت🌷 بود 🌙نه مردن به بستر که ذلت بود ★شهیدان راه حق اند 🌙نمیرند و همواره پاینده اند✅ 🔺شعر برگرفته از وصیتنامه 🌷 🌹
وصیت خواندنی شهید ۱۹ ساله 📜 👌در نظر بگیرید ڪسے در روز یڪ گناه انجام مے‌دهد حتے زیادتر؛ در سال چند گناه انجام داده ، وقتے گناهان خود را بہ یاد میاورم از خود شرم میڪنم. ۵ سال است ڪہ من بہ تڪلیف رسیده‌ام، روزے اگر یڪ گناه انجام بدهم مے‌شود ۱۸۲۵ گناه!! برادران و خواهران مواظب خودتان باشید. : ۱۳۶۵/۱۰/۴ اروندرود،عملیات ڪربلاے ۴ 🥀🕊
🌹🕊 ... چہ زیبا گلچین می‌ڪنی خوبان عالـم را ...! و من مبهوت هر شهیـدم ڪہ چہ زیبا می‌رود تا عرش اعلا ... 🕊🌷 🌺صبحتون شهدایی🌺
چہ خالصانہ دعا ڪردی در قنوتت را و چہ زیبا اجابت ڪرد خدایت... 🌷
. آنـــقدر عزیزید ڪہ بہ دل نمے نشینید شمــــا بہ جـانم نشستہ اید بہ جـــــاے همہ ے آرزوهایــــم... 🌷
علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد درجبهه آموزش زبان مۍ‌داد والفجر۸ شد و در۱۷سالگی به رسید محمود تاج‌ الدین شادی روحشان ۱۰۰شاخه گل صلوات و یک آیه الکرسی قرائت بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی زیبا از شهیدی که با زنگ ساعت نماز شبش، پیدا شد.😭😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌
دوست دارم اگر شهـید شوم ، پیکری نداشته باشم از ادب دور است ،نزد سیدالشهدا(ع) سالم و کفن پوش محشور شوم.. اگر پیکرم برگشت ، دوست‌دارم سنگ‌قبری برایم نگذارند برایم سخت است ، سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهـرا(س) بی نشان باشند.. شهـید محمد عبداللهـی✨️ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 خداوندا...! همت نیستم که برایت زیبا بمیرم ! مرا ببخش با همه نقص هایم ...! با تمام گناهانم....! لیاقت ندارم ولی.... دل که دارم! دلم  میخواهد..💔!
می بینید می‌روند، تا انتهای کانال، آنجا شهادت مانده، چشم‌انتظار