eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
_ اره. چطور ؟ عمو_ هیچی. همینطوری. راستی یه سوال. تو چرا بعد از آرمان با کسی دوست نشدی؟ با شنیدن اسم آرمان استرسم بیشتر و تمام وجودم پر از نفرت میشه . همه خاطرات بد ، برام دوره میشه ، اما بدترین چیز اینه که من هنوز به امیرحسین حقیقت رو نگفتم و فوق العاده از بیانش میترسم. _ چطور مگه؟ شما که میدونید من اهل این چیزا نبودم و نیستم . عمو_ اها. باشه. عمو جان من الان کار دارم حالا بعدا بهت میزنگم. _ باشه. خوشحال شدم. به زن عمو سلام برسونید. عمو_باش. بای تلفن رو قطع میکنم و کیفم رو دوباره از روی شونم برمیدارم که گوشی رو توش بزارم که چشمم به کسی میخوره که شروع تمام اتفاقات تلخ زندگیم رو رقم میزنه. کیف و گوشی روی زمین میوفتن . امیرحسین سریع به طرفم برمیگرده و با تعجب بهم نگاه میکنه . امیرحسین _ چی شد؟ با بهت و ترس سرم رو تکون میدم و زیر لب زمزمه میکنم _ هیچی. امیرحسین خم میشه و گوشی و کیفم رو از رو زمین برمیداره. چند ثانیه با آرمان چشم تو چشم میشم ، پوزخندی میزنه و سریع از اونجا میره. امیرحسین بلند میشه، کیف و گوشی رو دستم میده و مسیر نگاهم رو دنبال میکنه. اما به جایی نمیرسه. امیرحسین _ حانیه سادات. چی شده؟ چرا رنگت پریده؟ برای اولین بار جمع از روی اسمم برداشته میشه ، احساس میکنم امیرحسین هم خیلی به هم ریخته ، انگار که استرس اون بیشتره ، یه لحظه با فکر کردن به این که ممکنه از دستش بدم حالم بد میشه، پاهام توانشون رو از دست میدن و در اخرین لحظه به پیرهن امیرحسین چنگ میزنم ........ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ترسم نرسد بي تو به فردا دل من ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shohda_shadat
🌸🌸🌸❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌸🌸🌸 چشمام رو باز ميكنم. به خاطر نور تندي كه تو محيط بود و فوق العاده آزار دهنده سريع دوباره پلك هام رو روي هم ميزارم. صداي نجواگر كسي رو بالاي سرم ميشنوم. "صداي قرآنه؟ آره . فكر كنم . اما از كجا؟ نكنه مردم ؟ " با احساس سوزش شديدي كه تو دستم ايجاد ميشه ، دوباره چشمام رو باز ميكنم و قبل از اينكه فرصت كنم دليل سوزش دستم رو جويا بشم با چشم هاي باروني امير حسين رو به رو ميشم ، چشم از چشم هاي اشك بارش ميگيرم و به كتابي كه تو دستش بود خيره ميشم ، و بعد چشم ميدوزم به لب هاش كه با آرامش خاصي آيه هاي قرآن رو زمزمه ميكردن .چه صوت دلنشینی ، حتی تو رویا هم فکر نمیکردم صدای قرآن خوندنش انقدر آرام بخش باشه. اميرحسين_ صَدَقَ اللهُ العليُ العَظيم همزمان با چشم هاي اميرحسين ، كتاب عشق بسته ميشه و بعد بوسه روي جلدش ميشينه. چشم ميدوزم به حركات اميرحسين كه گواهي دهنده عشق بودند. چشماش كه باز ميشه باهم چشم تو چشم ميشينم ، لبخندي ميزنه و برعكس دلهره اي اون موقع داشت با آرامش زمزمه ميكنه _ خوبي. صداش به قدري آروم بود كه تنها با لبخوني ميشد متوجه شد ، به سر تكون دادن اكتفا ميكنم . دوباره احساس سوزش، چشمام رو به سمت دستم ميكشونه ، بله. دقيقا چيزي كه ازش هميشه وحشت داشتم ؛ سرم. اولين و آخرين باري كه سرم زدم ، نزديكاي كنكور بود كه از استرس و اضطراب كارم به بيمارستان كشيد، اول كه رگ دستم رو پيدا نميكردن و تمام دستم رو سراخ سوراخ كردن ، بعد هم كه سِرُم رو باز كردن تا يك هفته با كوچيك ترين حركتي حسابم با كرام الكاتبين بود . با شنيدن صداي اميرحسين دوباره درد و سوزش فراموش ميشه و دوباره باهم چشم تو چشم میشیم. امیرحسین _ درد داره؟ _ یکم ولی نه به اندازه سری قبل . امیرحسین _ راستش، چیزه ....هیچی فقط حلال کنید ..... فکرای مزاحمی که با این حرفش به مغزم هجوم اوردن رو کنار زدم و با تعجب و پرسشی نگاش کردم _ چطور؟ چیزی شده ؟ امیرحسین _ نه نه. نگران نشین. آخه آخه سِرُمِتون رو من وصل كردم گفتم حلال كنيد اگه..... حرفش رو قطع ميكنم _ نه نه. ممنون. من كلا تو سرم وصل كردن مكافاتم. . . . . . با صداي زنگ در از جام بلند ميشم. بي حوصله به سمت پذيرايي ميرم . با صداي نسبتا بلندي مامان رو صدا ميكنم بعد از اينكه به نتيجه اي نميرسم به سمت آيفون ميرم. با ديدن چهره اميرحسين بعد از چند روز لبخندي مهمون لب هام ميشه. در رو ميزنم و گوشي اف اف رو برميدارم. _ سلام. بفرماييد. اميرحسين_ سلام. مزاحم نميشم. ميشه يه لحظه بيايد تو حياط فقط لطفا. _خب بفرماييد داخل. اميرحسين_ كارم كوتاهه طول نميكشه. گوشي آيفون رو ميزارم ، چادر رنگي مامان رو برميدارم و ميرم تو حياط. با ديدن اميرحسين كه چند شاخه گل رز گرفته بود جلوي صورتش ذوق ميكنم ، كمي ميپرم و دستام رو به هم ميزنم_ واي مرررررسي. اميرحسين ميخنده و گل هارو به طرفم ميگيره و با لبخند ميگه _ بفرماييد ، تازه متوجه حركت ضايع خودم ميشم. چشمام رو روهم فشار ميدم و ميگم_ ببخشيد . من گل رز خيلي دوست دارم ، ذوق زده شدم.ممنون اميرحسين_ قابل شمارو نداره. گل هارو ازش ميگيرم و تعارف ميكنم كه بياد تو اما قبول نميكنه. بعد از چند ثانيه چهرش جدي ميشه و ميگه _ راستش ، اين چند روزه تلفن همراهتون خاموش بود ، نميخواستم مزاحم منزل هم بشم ، نگران شدم اومدم ببينم چيزي شده؟ تو دلم فقط قوربون صدقه لفظ قلم حرف زدن و نگران شدنش ميرفتم و به خودم فحش ميدادم كه چرا باعث اذيت و نگرانيش شدم. _ نه. چيزي نشده ببخشيد اگه باعث نگرانيتون شدم. "اي واي. اره جون خودت. چيزي نشده. همش دروغ بگو فقط " اميرحسين_ خب خداروشكر. پس من ديگه رفع زحمت ميكنم. _ اختيار داريد. ممنون كه اومديد. راستش.....راستش..... اميرحسين_ راستش؟ _ هيچي اميرحسين_ هيچي؟ _ اره اميرحسين_ راستش؟ _ دلم براتون تنگ شده بود. بدون اينكه منتظر عكس العملي از جانب اميرحسين باشم ميگم خداحافظ و با حالت دو سريع ميرم تو خونه. در رو ميبندم و پشت در ميشينم. دستم رو ميزارم رو قلبم كه تند تند خودش رو به اين ور و اون ور ميكوبيد. "واااااي داشتم گند ميزدما. " اين چند روزه از ترس آرمان گوشیم رو خاموش کرده بودم ، هرچقدر هم که با تلفن خونه به عمو زنگ میزدم خاموش بود. سریع به اتاق میرم ، گوشیم رو از کشوی دراور بر میدارم و روشنش میکنم. 25 تا تماس بی پاسخ از امیرحسین و 5 تا شماره ناشناس. گوشی رو قفل میکنم و روی میز میذارم ، به سمت پذیرایی میرم که صدای زنگ باعث میشه برگردم. همون شماره ناشناس "نکنه امیرحسین باشه" دایره سبز رنگ رو به قرمز میرسونم و گوشی رو کنار گوشم میگیرم. _ بله؟ با پیچیدن صدای نفرت انگیز آرمان تو گوشی ، سریع تماس رو قطع میکنم و چند دقیقه فقط به صفحه گوشی خیره میشم.
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔹زیارت عاشورا بِسم اللّه الرّحمن الرّحيم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِيَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ يا اَبا عَبدِ اللِه، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً ، وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ وَ اَکْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و َآلِهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِيا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ على اَشْياعِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِيِّكُمْ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِياَّئِكُمْ وَ رَزَقَنِى الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ اَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ يُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ يُعْطِيَنى بِمُصابى بِكُمْ اَفْضَلَ ما يُعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَه وَ اَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الاِْسْلامِ وَ فى جَميعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اَللّهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَْآکبادِ اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ عَلى لِسانِكَ وَ لِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْيانَ وَ مُعاوِيَةَ وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ وَ هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذابَ (الاَْليمَ) 💠 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى هذَا الْيَوْمِ وَ فى مَوْقِفى هذاوَ اَيّامِ حَياتى بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ . سپس صد مرتبه ميگويى اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شايَعَتْ وَ بايَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً بعد صد مرتبه ميگويى: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ آنگاه میگویی: اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْيانَ وَ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ سپس به سجده مي روي و مي گوئي: اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى عَظيمِ رَزِيَّتى اَللّهُمَّ الرْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ 💠 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 امـروز سه شنبہ↯ ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ ۱۲ رجب ۱۴۴۰ ۱۹ مارس ۲۰۱۹ ذڪر روز : یـا ارحم الراحمینـ✨ #حدیث_روز 🍃دعای مادر...
#سلام_امام_زمانم ✋ سه شنبه های ما گِره خورده ست با |•°♡جمکران♡•°| کاش! انتظار این روزها، جورِ دیگری رقم می خورد و دردِ بی شما بودن مداوا می شد اصلاً کاش همه این کاش ها تمام بشود حضرتِ 🍃موعود🍃 دلم تنگ شماست....💔 #اللهم‌_عجل‌_لولیک‌_الفر‌ج ‌به‌ حق ‌حضرت ‌زینب ‌سلام ‌الله‌ علیها
🌺ای بیقرار یار #دعای_فرج بخوان با چشم اشکبار، #دعای_فرج بخوان 🌺عجّل علی ظهورک و یابن الحسن بگو پنهان و آشکار #دعای_فرج بخوان @shohda_shadat
یکی از مدافعان حرم... 📝پیام یکی از مدافعان حرم پس از مجروحیت…💔 ✍من یکی از مدافعان حرم حضرت زینب (ص) هستم. بعضیا فکر میکنن، ما به دلیل نیاز های مالی است که برای دفاع میرویم…!! ولی اینطور نیست…❌ اینها همه از عشق هست…!!! پس؛لطفا نگید بخاطر پول میروند⛔️ *⃣من خودم در جنوب حلب زخمی شدم، در حالی که من قدرتی نداشتم و در محاصره بودیم، به سمت ما نانجک صوتی پرت کردن. البته من هیچی یادم نیست چون از هوش رفتم . 💠وقتی که منو فرستادن عقب، فهمیدم که چهار روزه در یکی از بیمارستان های تهران بیهوش بودم. وقتی هم که به حالت طبیعی برگشتم، فهمیدم از ناحیه کلیه ناقص شده ام، و البته ناگفته نباشد که اون نارنجک صوتی به فاصله چند متری از من منفجر شد، با این وجود آقای دکتر تشخیص دادن که بنده دچار ۶۰%موج گرفتگی شدم ،هفته ها میگذشت و من واقعا خسته شده بودم. ⚜گاهی موقع ها از شدت موج گرفتگی ظرف ها رو میشکستم یا خود زنی میکردم و بعد از این که به حالت طبیعی برمیگشتم؛ خیلی شرمنده میشدم. آخه مثل یه بچه جلو مادرم خود زنی میکردم ...😔😔 ⬅️خیلی خسته شدم…💔 ⬅️دنیام کوچیک شده…💔 ⬅️روزام تکراری شده…💔 💟لطفا دعا کنید به آرزوم برسم، یعنی؛ …🕊💔 ✳️و در اخر چند نصیحت دارم؛ 👈🏻تو روبخدا، مادرمون حضرت زهرا رو سرتون نگه دارید ..😞 ⚠️اسلحه ما رو زمین نمونه…!!! ♥️واسه این کشور خیلی خونا رفته، رو سفیدمون کنید…🙏🏻 🍁یاعلی🍁 @shohda_shadat
🔴 #فرزندش_را_انکار_کرد ♻️ خیلی دوست داشت جزو مدافعین حرم اعزام شود✌️ اما گفته بودند چون سه فرزند دارد نمی‌شود😞، او هم شناسنامه را طوری کپی کرد که مشخص نشود سه تا بچه داره.😐 ♦️ببینید چه عشقی است، یکی که فرزندش که همه وجودش است😔 را برای جهاد در راه خدا منکر وجودش می‌شود.👌💔 راوی 👈 همسر شهید ▒ مدافـــع حــــرم 🔻 #شهیــد_مهـــــدی_قاضی‌خانی🌹 @shohda_shadat