eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
یا صاحب الزمان عاشقانی که مدام ازفرجت میگفتند عکسشان قاب شدو ... از تو خبری نیامد دارد زمان آمدنت دیر میشود دارد جوان سینه زنت پیر میشود 💙 الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 💙
نمیدونم چقدر گذشت که همونجوری وسط اتاق نشسته بودم و دور سرمو گرفته بودیم. با بلند شدن صدای آهنگ گوشیم از روی زمین برش داشتم و به صفحش نگاه کردم. اشک باعث شد نتونم بخونم شماره رو و همینجوری جواب دادم😭 با صدایی خشن که از اثرات گریه و هق هق بود گفتم: الو ناشناس: سلام ببخشید شما با من تماس گرفتید؟ خدای من صدای محمده منه... دستام شروع به لرزیدن کرد😣 محمد: الووووو سریع گوشیو قطع کردم. محمد دوبار دیگم زنگ زد و من رد دادم. از کاری که میخواستم بکنم مطمئن نبودم... جملات رو بارها نوشتم و پاک کردم و آخرشم با یه یاعلی سند کردم برای محمد😔 دوباره از اول پیامو خوندم😒 *سلام آقای حسینی. فائزه هستم میخواستم حاج اقا و حاج خانوم رو دعوت کنم برای عید نوروز مراسم عقدکنون دارم. به دور از ادب بود اگه خبر نمیدادم. امیدوارم تسریف بیارید. یاعلی* واااای نههههه😱 اگه فردا شب از علی بپرسه و اون بهش بگه نه چی؟؟؟😱 باید امشب به بابا خبر بدم که من برای عید نوروز مشکلی ندارم برای عقد😢 شاید اینم قسمت و تقدیر من بوده... دل به تقدیر میدم خدایا... میدونم تو حواست بهم هست...😭 یه نیرویی منو بی اختیار به سمت اتاق علی کشید... در اتاقشو که باز کردم به سمت اولین چیزی که به چشم میومد رفتم... گیتار علی رو برداشتم و روی تختش نشستم... از بچگی عاشق گیتار بودم... بعد اینکه علی رفت کلاس و یاد گرفت به منم یاد داد... ولی هیچ وقت در نبود علی یا در تنهایی بهش دس نزده بودم... دستمو روی تار هاش کشیدم🎸 بی ارده شروع کردم به زدن و خوندن آهنگ متلاشی حامد... نمیدونم چرا... مقصر کی بود... اون... من... زمونه... قسمت... فقط اینو میدونم که تنها کسی که زندگیش متلاشی شد من بودم....😭 با بغض شروع کردم به خوندن: *داری از تو متلاشی میشی مثل وقتی که نباشی میشی مثل اونی که شکستی میشی بدتر از اینی که هستی میشی مثل دریا متلاتم میشی یه پریشونی دائم میشی وقتی از دست همه گریونی پشت اشکای کی قایم میشی* (خواننده محترم آهنگ متلاشی رو گوش بدید لطفا😢) بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shohda_shadat
❤️ گیتار و گذاشتم روی تخت علی و با چشمای متورم و قرمز از اتاق بیرون اومدم. چندتا مشت آب سرد به صورتم زدم تا چشمام برگرده به حالت طبیعی خودش... وضو گرفتم و نماز مغرب و عشامو خوندم.... دیگه نمیخواستم گریه کنم... دیگه نه... هر چقدر گریه و زاری کردم کافیه... میخوام احساسمو بکشم... منی که میخوام سر سفره عقد مهدی بشینم باید همه عشق و احساسمو له کنم... باید سنگ شم😑 بابا و مامان تقریبا ساعت یازده و نیم رسیدن خونه جلوی تلویزیون نشسته بودم و شهرزاد نگاه میکردم... چقدر شبیه شهرزاد قصه ام... اون برای جون فرهادش ازش گذشت و منم برای دل محمدم ازش گذشتم...😔 مامان و بابا کنارم نشستن و مشغول تماشای فیلم شدن🖥 بابا: چه خبر؟ یاعلی زیرلب گفتم و شروع کردم. _بابا من برای عید نوروز آمادگی کامل دارم. هرچی شما بگید باباجون. مامان پرید وسط حرفم: فائزه جان بابات خیلی شلوغش کرده... خیلی زوده عید نوروز... خواهش میکنم بخاطر لحبازی زود تصمیم نگیر...(به بابام رو کرد و ادامه داد)حاج آقا با شمام هستم ها... بخاطر لجبازی زندگیه دخترتو تباه نکن...😔 بابا: این دختر خودش زندگیشو تباه کرده 😡 _مامانه من شما نگران چی هستی؟ من خودم بیشتر از همه بفکر زندگیمم. همون عید نوروز عقد میکنیم. از جام بلند شدم که برم تو اتاق دوباره برگشتم سمتشون و گفتم: من الان میرم به علی خبربدم آمادگی داشته باشه😑 گوشی رو برداشتم و یه اس براش فرستادم. *سلام داداشی. همه برنامه ها درست شد... قرار شد عیدنوروز من و مهدی عقد کنیم...* به دقیقه نکشیده بود که علی زنگ زد📱 _الو علی: فائزه چی داری میگی؟😳 _خوشحال نشدی؟ عروسی خواهرته ها😢 علی: این مسخره بازیا چیه؟ چرا این قدر عجله؟😡 _بابا اینجوری میخواد... منم حرفی ندارم... علی: بابارو بهونه نکن... شوخی نیست فائزه زندگیته ها... _علی جان... من خودم اینجوری خواستم... تو نگران نباش... پای خودم... علی با تندی گفت: لعنت به تو و کله شق بازیات😡 بعدم تلفن رو قطع کرد... هه... میخوام فراموشت کنم آقامحمد... شاید این ازدواج مقدمه ای شد برای فراموشی تو.... ولی من چی بگم که حتی تو ذهنتم نیستم که بخوای فراموشم کنی... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shohda_shadat
️فردا اون روز فاطمه اومد پیشم تا نتیجه حرفام با محمد رو بهش بگم😔 _هه... دیدی خواهر من... دیدی چجوری همه حرفاش راست بود... اگه قبلا یک درصدم شک نداشتم الان هیچی... فاطی با تردید گفت: شاید بزور مامان باباش میخواد با اون ازدواج کنه...😣 _فاطمههه😡 به هر دلیلی که میخواد ازدواج کنه... برام مهم نیست... دیگه دربادش با من حرف نزن... بزار فراموشش کنم...😡 فاطی: اگه میتونستی تو این شیش ماه فراموش میکردی...😏 _خر بودم میفهمی خرررر😡 فاطی: خیله خب بابا... غلط کردم خواهر من...😣 حالا لباس بپوش بریم بیرون یه چیزی بخوریم حال و هوات عوض شه😔 _باشه😞 ماشسن رو روشن کردم و با یه بسم الله راه افتادم. _خب کجا بریم🙄 فاطی: نمیدونم برو یه جای نزدیک😒 دنده رو عوض کردم و با حرص گفتم: بشین ببین کجا میبرمت😏 با سرعت میون خیابونا میرفتم و صدای آهنگ مرگ بر آمریکا حامدم تا ته زیاد کرده بودم و همراهش میخوندم و میخندیدم بلند😂 فاطمه داشت با بغض نگاهم میکرد. _واسه چی ناراحتی خله؟ فاطی: بخاطرتو... بخاطر کارات... داری عروس میشی اونم زن کسی که ازش متنفری... این همه بدبختی کشیدی این مدت... عشقت داره عقد میکنه... اون وقت اینجوری میخندی... _واسه چی نخندم آخه؟ دنیا دو روزه آبجی جون... فاطی: فائزه چرا داری سعی میکنی بی تفاوت باشی؟ _چون دوس دارم. اصلا به توچه😊 فاطی: خیلی بچه ای بخدا...😞 هی توکه از دل من خبر نداری... _قربون تو بشم مادر بزرگ😉 حالا اینارو بیخیال میخوام ببرمت کافه پیانو😊 فاطی: عجبا دست و دلواز شدی😳 _بیشعور😁 نشستیم پشت یه میز دونفره و کافه گلاسه سفارش دادیم.🍧 گوشی فاطمه زنگ خورد. فاطی: وای آقامونه😍 _ایییش چندش😁 فاطمه مشغول صحبت شد و منم دست زدم زیر چونه مو نگاهش کردم... خوشبحال علی که یه فرشته مثل فاطمه داره... خوشبحال فاطمه که علی کنارشه...😔 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shohda_shadat
4_6030434026920084876.mp3
12.4M
🎧°| 🎤°| . میگن روضه دل مردگیه میگن گریہ افسردگیه نمیدونن خبر ندارن آغاز زندگیه💚
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْ ألسلام عٓلیکٓ یا ابا عٓبدالله الحسين ( ع ). ألسلام عٓلیکٓ یا امام الرٓئوف أيها الرضا ( ع ). ألسٓلام عٓلیکٓ یا صاحِب ألامر والزّٓمان يا ابا صالح المهدي ( ع )🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @shohda_shadat
دعای امام زمان.mp3
6.74M
🌷قرائت دعای فرج به نیابت از شهدا🌷 🎤بانوای: #شهید_حسین_معز_غلامی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @shohda_shadat
از غربت شاه بی‌کفن می‌گرید یارش نشدم! از این سخن می‌گرید یک چشم برای داغ سنگین چشم دگرش به حال می‌گرید... @shohda_shadat
🌹شهید متواضع🌹 پس از شهادت مسعود یکی از دوستانم به دیدنم آمد... می گفت شما نمیدانید چه گـوهر گران بهایی را از دست داده اید... مسعود از فرزند خودم برایم عزیزتر بود. وقتی که مریض میشدم و در بستر بیماری بودم مسعود برایم چای دم میکرد، برایم ناهار می آورد و به من رسیدگی میکرد... آنقدر که من از مسعود شما راضی هستم از فرزند خودم راضی نیستم... شهـید مسـعود تواضـع از نیروهای ژانـدارمری نوزدهم دی ماه 1365 در منطقـه ی عمومـی آبادان حین درگیری با نیروهای بعثی دعوت حق را لبیک گفت. @shohda_shadat
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️ 💚 #سلام_آقای_من💚 💝 #سلام_پدر_مهربانم💝 ازداغ غمـت ڪمـرخمیده‌ست،بیا یکبار دگر #جمعہ رسیده‌ست،بیا اے بـا خبــــر از راز دل بیمــــارم تا عمربہ آخـــــر نرسیده‌ست،بیا #جمعه‌های_دلتنگی❤️ 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹 @shohda_shadat
من، خسته میان خاک‌ها جا ماندم ای کاش کمی دلت برایم می‌سوخت... #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری @shohda_shadat
مھــدی جــان تا کی سخن از شوق وصالت بزنيم هرگوشہ ی تقويم علامت بزنيم از بين تمام هفتہ پس کی بايد اين جمعہ غربت زده را خط بزنيم؟ 💔 ... 🌷 @shohda_shadat