eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه توصیه مقام معظم رهبری حفظه الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➕ راه اصلی مبارزه با دوچیز است: 🔹کلاً نسبت به آن باشیم و از بودنش حرص نخوریم که هرچه بیشتر حرص بخوریم و بدان کنیم بیشتر در قلب می‌رود. 🔹با عمل صالح و ذکر خدا و اولیائش، خودمان را کنیم تا راه این خطورات بسته شود 💡 انرژی ❣ تو کودک درون من، جهانم را خواهی ساخت، پس در آغوشت می گیرم تا تمام تشویش ها را از یاد ببری… 💟 💐 با تو خوب سخن می گویم و جهانی با نور عشق و محبت برایت می سازم تا بدانی زندگی زیباست...😘 @shogda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ " بر خدا وارد شوید، درحالیکه مظلومید، نه ظالم ... " ▪️این جمله، به چه معناست؟ بگذاریم هرچه می‌خواهند بر ما ظلم کنند و ما خاموش باشیم؟ 🎤 @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روی مبل توی سالن دراز کشیده بودم قاب نقاشی روی دیوار را تجزیه و تحلیل می کردم. درباز شد اما کسی را نمی دیدم فقط کافی بود چشمانم دوتا پا برای فرار پیدا کنند ؛با صدای جیغ از سرجایم پریدم . سارا بود ! انقدری برایم عزیز بود که حتی خانواده ام هم باورشان شده بود که او خواهر من است. مادر برای خداحافظی دست کلید خانه را سپرده بود به سارا اوهم از خدا خواسته ابزارش کرده بود برای ازار و اذیت من. _تو ادم نمیشی نه؟ با لحن بچگانه ای گفت :اخی ترسیدی؟؟ یک لحظه از اعصبانیت کنترلم را از دست دادم، لیوان اب روی میز را کامل ریختم روی صورتش ؛وقتی به خودم امدم کار از کار گذشته بود. دلم به حالش سوخت اما باید یک جوری این اذیت ها جبران می شد . مگر نه؟؟؟ اصلا دوست نداشتم درمورد گروهی که قرار بود اخر شب عضوش شوم صحبتی بکنم به هردری میزدم که فراموشش کند. سارا عاشق فیلم دیدن بود به قول معروف خواستم خر اش کنم لب تابم را اوردم تنها انتخاب او فیلم های خارجی بود بلا اجبار من هم نگاه می کردم. برای شام پیشنهاد بیرون رفتن داد ابرو هایم را بالا انداختم ،بله مرغ اش فقط یک پا داشت و حالا من بودم و لباسهایم ساعت ده شب بود که راه افتادیم پارک خیلی شلوغ بود مسافر های نوروزی چادر زده بودند سارا را فرستادم برای شام چیزی بگیرد خودم هم لب ساحل قدم میزدم ،حس کردم چیزی درون جیبم می لرزد. سارا گوشی اش را جا گذاشته بود اسم و شماره اش برایم نا اشنا بود تا به حال کسی را به اسم گُلی توی گوشی اش ندیده بودم . عادت نداشتم به حریم شخصی کسی نزدیک شوم حتی اگر بهترین رفیقم باشد اما برخلاف انتظار من بازهم تماس گرفت . رمز گوشی اش اثر انگشت من بود این موضوع برای من هم صدق میکرد اما هیچ چتی به اسم گلی پیدا نکردم. چه کسی می توانست باشد؟ : ف .ع @shohda_shadat