#بخشی_از_وصیت_نامه 📜
❣بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در #گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام😔 اما اینک #معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم⛔️ درگذر و توفیق لقایت را که نصیب #شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن🙏
❣بارالها ! تو را #شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم #کیستم و از کجایم و به کجا می روم.
❣خدایا، در #شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق😭 میریزند و این گونه شتابان اند⁉️
❣خدایا! #هدایتم کن، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی⭕️ است.
❣خدایا! هدایتم کن تا #ظلم نکنم❌ زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
#شهید_حجت_الله_رحیمی
@shohda_shadat
#نوکـری_ائمـــه
📝چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم #آقاحجت چرا سر کلاس نمیای⁉️ پاسخ داد: که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهر حال سر #کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت💖 رو دارم برام #کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن.
📝برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام #محرمه شاید تو حال و هوای محرمه این حرفو می زنه. دوباره گفتم: این روزا هر جا برید #سرکار باید مدرک📃 داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار #نوکریم، درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم🕊
📝این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که #شهید_شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(ع) گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش #بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی #اهل_بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن.
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
#خادم_الشهدا
@shohda_shadat
دانشجوی 23 ساله رشته کامپیوتر بود
بسیجی هم بود ، یا یک چهره معصوم و حزب اللهی
نامش هم حجت الله رحیمی ، مداح اهلبیت
نوروز 1390 که رفته بودند مناطق جنگی ، هم کاروانیانش می گفتند : حال خوبی نداشت
یک شب تا صبح بیدار مانده بود تا صوت های های مربوط به شلمچه را آماده کند .
شده بود از مسئولین کاروان ها ، حضور اعضا را بررسی می کرد
یک روز از همین روزها ، ساعت 8 صبح بود که دوید تا بیاید اینطرف ، اما ناگهان ، پایش به درب مقر سپاه گیر کرد و زمین خورد
بروی زمین افتاده بود
راننده اتوبوس که حجت الله را ندیده بود ، از روی بدن نحیفش گذشت ...
وقتی که چند متری جلوتر رفته بود ، از صدای داد و بیداد اطرافیان اتوبوس ، فکر کرده بود اتوبوس روی کسی است
برای همین ، دنده عقب گرفت تا به خیال خودش از رویش کنار برود ، اما نمی دانست دوباره رفته روی بدن حجت الله ، آمد پائین تا ببینید چه خبر است
دید لاستیک های ضخیم اتوبوس روی پیکر حجت الله قرار گرفته ...
سریع سوار شد که ماشین را حرکت بدهد ، اما دیگر دیر شده بود ، خون حجت الله ، کف خیابان را گرفته بود
حالا دیگر ، نمی شد به او فقط گفت حجت الله ، انگار چیزی کم داشت
آخر ، دوستانش می گفتند ، وقتی لپ تابش را چک کردیم ، دیدیم در آن عکس دسته جمعی ، بالای عکس خودش نوشته ، شهید حجت الله رحیمی
#روایت_کوتاه
#شهید_حجت_الله_رحیمی
@shohda_shadat