🌸🍃🌸🌸
🍃🌸🌸
🌸🌸
🌸
#برای_تو_ازتو_هم_گذشتم
#پست_دویست_و_پنجاه_و_چهارم
مگر میشد اینجا بیایی و سر ذوق نیایی ؟؟؟؟!
وای که من دلم می رفت واسه اون پیرهن های صورتی و اون دامن های سفید و گیره های کوچیک که به قول آراد ، برای عروسک ها ساخته شده بود ...
البته کنار آنها ضعف می کردم برای آن کت و شلوار های سورمه ای و آن پاپیون های کوچک مشکی ، برای کل کل با آراد می گفتم : ببین اونا رو واسه گل پسر من ساختن ....زیاد بچه شده بودم این موقع ها ...
مادرم می گفت : از وقتی که باردار شدی، لوس تر شدی ....وقتی هم با اعتراض صداش می کردم می گفت : مگه دروغ میگم؟؟
عاشق این روز ها هستم که اگر وقت بیکاری داریم ،
بازاریم ، بیشتر خرید ها را دو نفره انجام می دهیم
آراد می گوید : بانو ، از این روز های دو نفره نهایت استفاده رو باید ببریم ، فسقلی ها که بیان ، از اینجور چیز ها خبری نیست و منم فقط به حرف هایش می خندم و آن موقع است که می گوید : تاثیرات فسقل هاست نه ؟؟؟ اینکه قبلا برق چشات دلبری می کرد و حالا برق بارداری هم تو نگاهت نشسته...
منم با شیطنت می گویم : مواظب خودت باش جناب تهرانی ، این بچه ها نیاز به پدر دارند ها
اونم لپم رو میکشه : از دست تو وروجک
البته این خرید ها گاهی اوقات به دلیل غر غر های زیاد لیلی و بهار بدون حضور آراد سر میشه...
منم هر شب میرم اتاقی که نصفه است و قراره واسه دردونه ها باشه...توی یه دفترچه از اولین روزی که خبر شون رو شنیدم براشون می نویسم ....از ذوق زیاد نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟! می ترسم از این همه ذوق و شیرینی..جنون بگیرم ..جنون شادی ....
به قلم #سنا_لطفی
برای ارسال نظرات به پی وی مراجعه کنید :
🆔 @BanoyDameshgh
@shohda_shadat
🌸
🌸🌸
🍃🌸🌸
🌸🍃🌸🌸