eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔺معرفی شهید عبدالحسین یوسفیان؛  شهید عبدالحسین یوسفیان، پانزدهم تیر ماه سال ۱۳۶۵ متولد شد. پدر شهید در لشکر امام حسین (ع) مشغول دفاع در دوره ی جنگ تحمیلی بود.در سال،تنها 18 روز را برای دیدن خانواده اش می آمد. وقتی خبر دار شد که صاحب فرزند پسری شده است تنها پنج روز را مرخصی گرفت و به دیدار خانواده آمد. روزهای سخت جنگ که به امید برگشت پدر سپری می شد. نام پدر عبدالله بود. نذر کرده بود اگر فرزند پسری نصیبش شود،”عبد” را به نام فرزندش اضافه کند.   شبی مادر در خواب می بیند شخصی به او سکه ای می دهد که روی سکه نام حسین نوشته شده است و در عالم خواب به او می گویند نام فرزندت را ((عبدالحسین))بگذار. شهید یوسفیان چشمان معصومی داشت. چشمانی که از همان کودکی پاک بود و مراقب بود گناهی نکند. دوران تحصیل را که به پایان رساند به دلیل علاقه ی بسیار به نظام و دفاع از کشور وارد دانشگاه افسری امام حسین (ع)شد. عبدالحسین علاقه بسیاری به دانشگاه افسری داشت. خانواده از اینکه به این دانشگاه برود، نگران بودند. اما عبدالحسین دل همه را قرص کرد و از علاقه زیادش به نظام و دفاع از کشورش گفت. عبدالحسین بار اول در مصاحبه دانشگاه در قسمت کمیسیون پزشکی به دلیل مشکل قلبی رد شد. وقتی برای معاینات به پیش پزشکی حاذقی رفتند، این موضوع را نپذیرفت و شخصا پیگیر کارهای پزشکی شهید یوسفیان شد. تا اینکه قسمت این بود عبدالحسین به آرزوی دیرینه اش برسد و لباس مقدس سبز سپاه را به تن کند.  یا حسین گویان عالم در پناه زینبند  عرشیان مامور حفظ بارگاه زینبند  گوشه ای از این حرم حاشا که بردارد خراش  تا زمانی شیعیان مردِ سپاه زینبند  اولین باری که از رفتن و مدافع حرم شدن برای همسرش سخن گفت: تیر ماه سال 13944 بود.عبدالحسین به او گفت: برای دفاع از حرم ثبت نام کرده ام و اگر بی بی زینب (س) قبول کنند، برای دفاع از حرم به سوریه می روم. از او خواست تا برایش دعا کند تا هر چه زودتر قرعه به نامش بیفتد. 14 آبان ماه 1394 به آنها اطلاع دادند که برای این سفر انتخاب شده است.سه روز بعد هم در 17 آبان ماه بود که به صورت داوطلبانه راهی سوریه شد.   این اولین و آخرین اعزامش بود. 💠 @shohda_shadat🌹 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔻شهید یوسفیان نسبت به نماز چطور عمل می کردند؟   صدای اذان را که میشنید، دست از کار میکشید. وضو میگرفت و با اخلاص در درگاه خدایش نماز میخواند نماز خواندنش دیدنی بود تا به حال کسی را با این حال و خلوص ندیده بودم. یک روز ماموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم کارهایمان که تمام شد،سوار ماشین شدیم. صدای اذان را می شنیدیم که عبدالحسین گفت: پیاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویم. یکی از دوستان گفت: تا گردان راه زیادی نیست. در گردان نمازمان را می خوانیم. در طول مسیر عبدالحسین دائم می گفت: اگر در زمان نماز اول وقت،تاخیر بیفتد در تمام کارها تاخیر می افتد! یکدفعه برای ماشین اتفاقی افتاد و به دلیل آن مشکل، توقف کردیم. عبدالحسین خنده ای کرد و گفت: این هم عاقبت تاخیر در نماز!  -جمله زیبایی در وصیت نامه ی ایشان راجب آقا امام حسین (ع) است. از علاقه ی ایشان نسبت به امام حسین (ع)خاطره ای بگویید.   عبدالحسین با شروع ماه محرم تا پایان ماه صفر لباس مشکی به تن می کرد. ارادت خاصی که به سالار شهیدان آقا امام حسین (ع) داشت، برای همه روشن بود روزی از او پرسیدم: عبدالحسین دلیل اینکه دو ماه کامل لباس مشکی میپوشی چیه؟ عبدالحسین گفت: مادرم مرا نذر امام حسین (ع) کرده و نذر کرده که هر سال محرم و صفر عزادار آقا امام حسین (ع) باشم!  🔻خاطره ای از ماموریتتان به شمال غرب تعریف کنید.   عبدالحسین را همه با لبخند روی لبانش و صورت آرامش می شناسند. بسیار شوخ طبع بود برای ماموریت به شمال غرب ( کردستان) رفته بودیم.   سرما خورده بودم و حال خوبی نداشتم عبدالحسین با شوخی هایش در آن منطقه حساس و خاص میخواست به من روحیه بدهد.  اما خیلی حوصله نداشتم و به عبدالحسین گفتم: دیگر شوخی نکن! و بعد هم خوابیدم.   صبح که بیدار شدم،متوجه شدم که عبدالحسین صبحانه ای خوشمزه با تخم مرغ درست کرده و چای خوش رنگی دم کرده است.   به خاطر رفتار دیشب از او عذر خواهی کردم و عبدالحسین گفت: ایرادی ندارد. دیروز کمی پسته و بادام جیره ی جنگی برایمان آورده بودند که چون برای سرماخوردگی خوب نبود،آنها را خوردم و به جایش صبحانه با تخم مرغ برایت درست کردم!   گفتم:عبدالحسین،کدوم انسان عاقلی تخم مرغ را با پسته و بادام عوض می کند و می خندیدم. وقتی متوجه شدم، دیدم بیشتر تخم مرغ های صبحانه را هم خورده است و سر من بی کلاه ماند، گفتم: عبدالحسین امروز یک منت بزرگی سر ما گذاشتی و او فقط میخندید.  -شهید یوسفیان یک بسیجی مخلص بود. در لباس مقدس بسیج چگونه فعالیت می کرد؟   عبدالحسین عاشق بسیج بود و می گفت: کارکردن در بین بسیجیان به من نشاط می دهد. برای برگزاری دوره های تکمیلی بسیج تلاش بسیاری می کرد. هر روز مسئولیت پیاده روی روزانه آموزشی بسیجیان را با وجود خستگی زیاد بر عهده می گرفت.در پایان دوره نظر سنجی هایی که از بسیجیان دریافت می کردیم، همگی عبدالحسین را نیرویی جدی در امور،مسلط به امور نظامی،سخت گوش و دقیق،شجاع و خوش رو می دانستند و از او راضی بودند. 🔺از شجاعت ایشان در میدان رزم خاطره ای دارید؟   عبدالحسین در سوریه و صحنه نبرد شجاعت وصف نشدنی داشت. یکبار تانکی را تا خاک ریز آورد وداعشی های ملعون را مورد هدف قرار داد بعد از کشته شدن آنها روی تانک رفت و الله اکبر می گفت. این کار به همه نیروی مضاعفی برای نبرد داد.  🔺نحوه شهادت شهید یوسفیان چگونه بود؟   عبدالحسین در سوریه فرمانده نیروهای مردمی عراق بود و با چند تن از دوستانش از شهرهای آزاد شده، مراقبت می کردند. او 45 روز در منطقه حضور داشت. در ادامه حضورش، عده ای از همرزمانشان در محاصره دشمن قرار می گیرند. که برای نجات دوستان می رود و تیر به قلب، دست، پهلو، پای چپ و چشمش اصابت می کند و به شهادت می رسند. شهید عبدالحسین یوسفیان در 29 آبام ماه سال 1394 مصادف با شهادت امام حسن عسگری (ع) آسمانی شد! 💠 @shohda_shadat🌹 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔺وصیت نامه شهید عبدالحسین یوسفیان؛ بسم الله الرحمن الرحیم   بانام خداوند رحمن ورحیم ودرود به محضر صاحب العمر والزمان وروح پاک امام راحل ورهبر عالم تشیع واسلام ایت الله امام خامنه ای وروح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهدا اباعبدلله الحسین(ع) که جان ها همه فدای اوست.   پروردگارا رفتن دردست توست من نمیدانم چه موقع خواهم رفت ولی از تومی خواهم که در رکاب امام زمان(عج) به فیض شهادت برسم ان شاالله   من خودرادرحدی نمیدانم که بخواهم نصیحت یاپندی داشته باشم. نمیدانم. فقط درچند جمله میگویم که اولا برای غربت ودلخونی حضرت بقیه الله آقا امام زمان(عج) و تعجیل در فرجش زیاد دعا کنید. ثانیا پشتیبان ولایت فقیه باشید ثالثا حجاب وعفت رارعایت کنید   پناه می برم به خداوند مهربان وازاو می خوام شهادت باعزت رانصیبم کند. خدایا دراین عمر نام عبدالحسین دانشگاه امام حسین لشکر 14 امام حسین گردان 104 امام حسین. خدایا خودت من را در راه امام حسین قراردادی پس قربانی امام حسین کن! 💠 @shohda_shadat🌹 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
❤️💕❤️💕❤️ 💕❤️💕❤️💕 ❣💕❣💕❣ بـِسـمـِ رَبِّـــ اݪـشُّـهَـدا وَ اݪـصِّـدّیـقـیـن ... . روز آخر... فاطمه و ریحانه رو بغل کرد و... شروع کرد روضه حضرت رقیه(س) خوندن... به فاطمه گفت... "بابا من دارم میرم سوریه... شاید شهید شم..."😢 فاطمه گفت... "بابا نمیخوام بری شهید شی...❤️" گفت... "باباجان اگه من شهید شم،دوباره زنده میشم..." فاطمه گفت... "آخه بابای کسی که زنده نشده تا حالا...!😔 شما چجوری میخوای زنده شی و برگردی...؟!" گفت... "اگه شهید شم... میتونم زنده شم و با امام زمان(عج) بر‌گردم... فاطمه جان...❤️ بابا اگه بره بهشت پیش امام حسین(ع)... واست میوه‌های بهشتی میاره...😉 تو نگران من نباش... من همیشه پیش شمام...❤️ دعا كنه که بابا شهید شه...😔" حرفش که به اینجا رسید... بهش گفتم... این حرفا چیه که داری به بچه میگی...؟ گناه داره...!"😞 گفت... "نمیخوام کس دیگه ای باهاش صحبت كنه... دوست دارم خودم راضیش كنم..." روزی چند مرتبه زنگ میزد... هر وقت هم تماس میگرفت،میگفت... "شرمنده‌ تم...😔 نمیدونم چطور خوبیاتو جبران كنم...❤️ بار بچه‌ها رو دوش شماست..." مخصوصا الان هم که فاطمه رفته کلاس اول...! اون موقع گیج بودم... نمیفهمیدم چرا داره این‌ حرفا رو میزنه...😔 ۵۰ روزی میشد كه رفته بود سوریه... تماس گرفت و گفت... خیلی دلم واسه بچه‌هام تنگ شده...😥 برو از طرف من واسه شون اسباب بازی بخر... تا وقتی اومدم بهشون سوغات بدم... اومدنم نزدیکه... ولی نمیدونم میام یا نه...😔" گفتم... "چقدر ناامیدی...؟ ان‌شاالله که به سلامت برمیگردی سر خونه زندگیت...💕 سعی میکردم به شهادتش فکر نکنم ... اگه فكری هم به ذهنم خطور میكرد... خودمو به كاری مشغول میكردم تا فراموش کنم...💔 . (همسر شهيد عبدالمهدی کاظمی) . Insta:eshq.alayhessalamمنبع @shohda_shadat🌹
✍《 》 ⭕️ستاره ای که متفاوت درخشید 🔰 https://eitaa.com/shohda_shadat
°📝° ‌| حاج حسین یکتا میگفت : | ‌…همه دنیا شدند میخوان همه چی مون رو بگیرند ... ... همه چی رو ... اینا هشت سال جنگ کردند دیدند نمیشه با این جنگید ... باورشون ... میدونی چیکار کردند!؟ اومدند شبکه های مجازی رو به راه کردند .. اومدن و رو دادن به ما ... گفتند همه چی اینطوری راحت تر میشه ... امریکایی برای ما برنامه ریختند ... که رو ازمون بگیرند ۲۴ ساعته دارند کار میکند بخاطر همیناااا با این کارهایی که میکنیم ترویج داریم میدیم برنامه هاشون رو ... میگیم از این کارامون کار فرهنگی هست اما نمیدونیم که داریم با همین که وضو میگریم میدیم برنامه های اونارو و این یعنی ... پس قبلش فکر کنید ... و بعد عمل کنید .. مواظب دل تون باشید ... 🔰 https://eitaa.com/shohda_shadat
✅صبر انقلابی یعنی چه؟ امام خامنه ای؛ 🔻صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن! بعضی از میدان میگریزند!بعضی نمی گریزند، اما به تدریج از میدان کناره می گیرند. 🔻این خلاف صبر است!
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟 💫🌟💫🌟💫 شهادت یعنی... خدا دلم خیلی برات تنگ شده.... میخوام بیام پیشت... تو آغوش خودت..... خودم و خودت تنهایی....‌.منهای دنیاااا... پس کی تموم میشه این دنیای لعنتی که فقط منو از تو جدا میکنه کاش همیشه فقط تو باشی... خدااا....خیلی بهت نیاز دارم... یعنی ...خیلی دوست دارم... هه دوست داشتن تورو که، توی یک کلمه نمیشه خلاصه کرد داشتم می گفتم شهادت یعنی... قصه عاشقی عبدو بنده ادامه دار میشه و به جاهای باریک می رسه اونقدر عاشق بندت میشی وخریدارش میشی اصلا دلت براش تنگ میشه میگی تو دنیا نمون بیا پیش خودم... خداااا... شهادت یعنی رسیدن به تو.. قبل از اینکه مرگ بینمون جدایی بندازه.... اصلا یه چیزی!؟ اگه من همین فردا بمیرم...چی میشه!! یعنی رابطه من و تو چی میشه!؟ میتونم صدات کنم؟! ازت کمک بخوام!؟ باهات حرف بزنم!!! میتونم بازم بهت تکیه کنم!!!؟ خداااااا دلیل وجود من تویی... چقدر خوب و قشنگه این... تویی که من رو دنیا رو و هر چی که توی دنیا وجود داره رو وجود بخشیدی.. کاش فقط توبودی و تو .... موندن تو دنیا بس نیست!؟ نمیخوای منو ببری پیش خودت!!؟ خداااا میخوام بهت برسم... میخوام برا همیشه داشته باشمت... میشه!!!؟ به روسیاهی من نگاه نکن خدااا به گناهام نگاه نکن.. به بزرگواری خودت نگاه کن... به کرمت... به جودت... به رحمانیتت... خداااا صدامو میشنوی!!!؟ تو بودی که گفتی ادعونی استجب لنا!؟ آره!!!؟ آره آدرسو درست اومدم همینجاست.... میخوانم تو را... که یاد کنی مرا می شود کنی امضا شهادت نامه ی مرا!.. 🔰 https://eitaa.com/shohda_shadat
💞💞💞 💠گامهای از نگاه 🌹 👈گام : فقط عاشق او بودن 👈 به سبک 😍 عکس باز شود👆👆 🔰 https://eitaa.com/shohda_shadat
______________🍃 🍃__________ 🌹تبسمی بر لب🌹 »»شهید صدرالله فنی«« در کشاکش ماجراهای پیش از انقلاب مساله ای پیش آمد که مرا بشدت عصبانی کرد. از این رو خشمگینانه روانه منزل آقا صدرالله شدم وقتی در زدم و او از منزل بیرون آمد، از عصبانیت من که طبعا خونسرد هستم تعجب کرد من از روی اعتراض و غضب سر او داد کشیدم و با تندی با او برخورد کردم ولی او با وقار و متانت و آرامش تبسم بر لب داشت و سعی می کرد که آتش غضب مرا فرو بکاهد بعد هم از این برخورد تند و از اینکه صدایم را در حضورش بلند کردم بشدت پشیمان شدم.. 🔰 https://eitaa.com/shohda_shadat