#مبعث
محمد امین (ص) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رویاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع.
روح بزرگش برای پذیرش وحی – کم کم – آماده می شد . درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مامور شد آیاتی از قرآن را بر محمد (ص) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد.
سن محمد (ص) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد (ص) خواست این آیات را بخواند : ” اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ وربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان ما لم یعلم. ”
یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است. خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت. به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست
محمد (ص) از آنجا که امی و درس ناخوانده بود گفت : من توانایی خواندن ندارم. فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که لوح را بخواند. اما همان جواب را شنید، در دفعه سوم محمد (ص) احساس کرد می تواند لوحی را که در دست جبرئیل است بخواند.
این آیات سرآغاز ماموریت بسیار توان فرسا و مشکلش بود. جبرئیل ماموریت خود را انجام داد و محمد (ص) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت
سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت. خدیجه دانست که ماموریت بزرگ حضرت محمد (ص) آغاز شده است. او را دلداری و دلگرمی داد و گفت
بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی. ”