درمان نمیشوم من از این درد لاعلاج
از شعرهای بی هدف دمدمی مزاج
از تلخی حواشی هر روز بی امید
از بی جهت دویدنِ از روی احتیاج
هرشب سپید خواندن و شوق غزل شدن
غم گریه بعد خواندن هر شعر ابتهاج
در خود گریستم تن این کوچه باغ را
در کار عشق مانده و ازخویش هاج و واج
آشفته ی سکوت و پریشان گفتگو
از عقل دل بریده و داده به عشق باج
حسرت به جان لحظه ی من! کی؟کجا؟ چطور؟!
در جاده های منحنی رو به اعوجاج
من خواب مانده ام دوسه قرن است بی هدف
دیگر نداشت پیش کسی سکه ام رواج
@shokoohsher✨
#صدیقه_سادات_علوی☘️