eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
210 دنبال‌کننده
490 عکس
67 ویدیو
4 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
من به چشم‌های بی قرار تو قول می‌دهم ریشه‌های ما به آب شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد، ما دوباره سبز می‌شویم... @shokoohsher 🪴
تویی که در سفر عشق خط پایانی... @shokoohsher🪴
بوی بهشت می‌شنوم از صدای تو نازکتر از گُل است، گُلِ گونه‌های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هرچه گل، نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه‌ی خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشانْ ستاره و هفت آسمانْ حریر آورده‌ام که فرش کنم زیر پای تو چیزی عزیز تر ز تمام دلم نبود ای پاره‌ی دلم! که بریزم به پای تو امروز تکیه‌گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی‌ام شانه‌های تو در خاک هم دلم به هوای تو می‌تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو @shokoohsher🪴
حرف‌های ما هنوز ناتمام ... تا نگاه می‌کنی: وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آن‌ که با خبر شوی لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود آی ..... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان          چقدر زود                      دیر می‌شود! @shokoohsher 🪴 ۸آبان
✨شکوهِ شعر✨
حرف‌های ما هنوز ناتمام ... تا نگاه می‌کنی: وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آن‌ که با خ
در اندوه فراق همیشه عزیز🖤: پنداشتم که باغ گلی پرپر است او دیدم که نه... برادر من قیصر است او هرکوچه باغ را که سرک می کشم هنوز می‌بینم از تمام درختان سر است او دیروز اگر برای شما شعر تر سرود امروز هم بهانه‌ی چشم تر است او یک عمر آبروی چمن بوده این درخت امروز اگر خزان زده و لاغر است او در خاک می‌تپد دل گرمش به یاد ما چون آتشِ نهفته به خاکستر است او اورا به آسمان بسپارش به خاک... نه مثل کبوتران حرم پرپر است او گاهی زلال و نرم... گهی تند و گاه تیز تلفیق آب و آینه و خنجر است او آرام آرمیده دراین حجم ترمه پوش شاید به فکر یک غزل دیگر است او... @shokoohsher ☘️
اما اعجاز ما همین است: ما عشق را به مدرسه بردیم درامتداد راهرویی کوتاه در آن کتابخانه‌ی کوچک تا باز این قدیمی را که از امانت گرفته‌ایم -یعنی همین کتاب اشارات را- با هم یکی دو لحظه بخوانیم ما بی‌صدا مطالعه می‌کردیم اما کتاب را  که ورق می‌زدیم تنها گاهی به هم نگاهی... ناگاه انگشت‌های «هیس!» ما را ز هر طرف نشانه گرفتند انگار غوغای چشم‌های من و تو سکوت را در آن کتابخانه رعایت نکرده بود! @shokoohsher 🪴 ۲۴ آبان
بوی بهار می‌شنوم از صدای تو نازک‌تر از گل است گل گونه‌های تو... @shokoohsher 🌱 🌸
✨شکوهِ شعر✨
بوی بهار می‌شنوم از صدای تو نازک‌تر از گل است گل گونه‌های تو... @shokoohsher✨ #قیصر_امین‌پور 🌱 #روز_
بوی بهار می‌شنوم از صدای تو نازک‌تر از گل است گل گونه‌های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینهٔ خدا حقّا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده‌ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین‌کمانی از نخ باران تنیده‌ام تا تاب هفت‌رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پارهٔ دلم! که بریزم به پای تو امروز تکیه‌گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی‌ام شانه‌های تو در خاک هم دلم به هوای تو می‌تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانی‌شان لای‌لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو @shokoohsher 🌱 🌸
✨شکوهِ شعر✨
جان💚 چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پریشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند بوی توحید مشروط بر بودن توست ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند گر چه روی از همه خلق پوشیده داری آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند اینک ای خوب! فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می‌شناسند کاش من هم عبور تو را دیده بودم کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند @shokoohsher 🌱
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود موج‌موج دل من تشنۀ پیوستن بود یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما خواستن‌ها همه موقوف توانستن بود کاش از روز ازل هیچ نمی‌دانستم که هبوط ابدم در پی دانستن بود چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت همۀ طول سفر یک چمدان بستن بود @shokoohsher ☘️
خورشید خم شد تا نگاهت را ببوسد گل غنچه شد تا قرص ماهت را ببوسد هفت آسمان افتاد در آیینه‌ی آب تا لحظه‌ای ردّ نگاهت را ببوسد افتاده حتی سایه‌ی خورشید بر خاک تا ذره‌ای از گرد راهت را ببوسد شب خیمه زد بر سایه‌روشن‌های نیزار تا تارِ مژگان سیاهت را ببوسد در برکه خم شد روی عکس ماه در آب نیلوفری، تا روی ماهت را ببوسد با سوز سینه بر لب تفتیده‌ی عشق آتش زدی تا دود آهت را ببوسد دل آستین افشاند بر وهم دو عالم تا آستان بارگاهت را ببوسد @shokoohsher ☘️
ما برای «استقرار صلح»، «جنگ» می‌کنیم و شما برای «استمرار جنگ» «صلح» را پیشنهاد می‌کنید. @shokoohsher ☘️