فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین_بافرزندان
📹 از کودکی شروع میشه ...
⭕️ چندتا ازفرزندانتون را برای پیاده روی اربعین آماده کردهاید؟!
#اربعین
#فرزندآوری
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
معارف شکوه مادری
🎙 گفتگو با همسر شهید مصطفی صدرزاده ❤️ تمام زندگیام مصطفی بود (قسمت اول) 🔹 رهبرانقلاب: «گاهی اوقات
🎙 گفتگو با همسر شهید مصطفی صدرزاده
❤️ تمام زندگیام مصطفی بود
(قسمت دوم)
🔻 در زمان ساخت مسجد امیرالمومنین در کُهَنز، به جز زمانی که برای ساخت مسجد میگذاشتید، آیا پیش آمده بود که مبلغی را برای این کار تعیین یا وسیله خاصی را به مسجد اهدا کند؟
🔹 چند ماه بعد از زندگیمان، آقا مصطفی شغلی را که انتخاب کردند، شغل آزاد بود. کار برنج فروشی را داشتند و با پدرم همکاری میکردند. یک روز صبح از خواب بلند شدند و گفتند من با خودم یک عهدی کردم. انگار خواب دیده بودند کاری که انجام میدهند، قابل قبول نبوده و به آن چیزی که میخواستند نمیرسیدند. گفتند من از وقتی که بیدار شدم، دارم فکر میکنم، ببینم چطوری میتوانم کارم را به بهترین نحو انجام بدهم. درست است که خیلی از درآمدها در جامعهی ما، درآمد حلال و نان حلالاند ولی همین درآمد حلال نمره دارد. بعضی از این درآمدهای حلال، نمرهاش بیست و بعضی کمتر است. شاید این درآمدی که ما از برنج فروشی داریم، نمرهاش بیست نباشد، پانزده و شانزده باشد. به خاطر اینکه من این پانزده، شانزده را بتوانم به بیست تبدیل کنم، با خودم یک عهدی بستم و در انجام این عهد، نیاز به همراهی شما دارم. عهدی که با خودم بستم این است که ما ۷۰ درصد از سود کارمان برای کار فرهنگی و بسیج و مسجد باشد و فقط ۳۰ درصد برای مخارج خانه باشد. خب ابتدای امر، شاید شنیدن این حرف برای خانمها خیلی سخت باشد. اینکه شما نصف بیشتر درآمدتان را برای کارهای فرهنگی و مسجد بگذارید و شاید یک درصد خیلی کمی برای خودتان باشد، خیلی سنگین بود.
🔹 ولی در همان شش ماه بعد از ازدواج، محبّتی بین من و آقا مصطفی شکل گرفته بود و آن محبّت باعث میشد وقتی کنار یک کوه محبّت هستید، به خاطر اینکه محبّت آن را به دست بیاورید و هیچ وقت از این کوه محبّت فاصله نگیرید، سعی میکنید هر چیزی هم که هست در این مسیر به جان بخرید و کنار آن کوه بایستید. من هم به اینجا رسیده بودم. واقعاً به خاطر اینکه آقا مصطفی ناراحت نشود، باعث رنجش آقا مصطفی نشود، هر چیزی که آقا مصطفی میگفتند، قبول میکردم. البته این اعتماد نسبت به آقا مصطفی، برای من به وجود آمده بود. میدانستم که آقا مصطفی هیچ وقت ماها را در سختی قرار نمیدهد. حتی خودش را به سختی و زحمت میاندازد، به خاطر اینکه ما راحت باشیم. به همین خاطر، مطلب را قبول کردم. ۷۰ درصد درآمد زندگی برای کار فرهنگی باشد.
🔹 خب میدانید خانمها اوایل ازدواجشان، به جهیزیهشان خیلی حساسند، گاهی پیش میآمد میدیدم وسیلهای در خانه نیست. میدانستم آقا مصطفی برای پایگاه یا مسجد برده است. سال اول زندگی در خانهای که بودیم، سیستم گرمایش آن یک بخاری بود. یک روز آقا مصطفی به خانه آمدند و گفتند برای مراسم ایّام محرم، سیستم گرمایش حسینیه را نتوانستیم هماهنگ کنیم. گفتم خب چه کار کنیم؟ گفتند که اگر شما مشکلی نداشته باشید، بخاری خانه را برای هیئت ببرم. گفتم پس خودمان چه میشویم؟ گفت ما بیشتر اوقات که در هیئتیم، شبها هم با یک بخاری برقی میتوانیم اتاق را گرم کنیم. گاهی میدیدم پتوهای منزل نیستند. وقتی وارد هیئت شدم، دیدم این پتویی که به عنوان در هیئت زدند، چقدر به نظرم آشناست. بعد به خانه آمدم و تازه متوجه شدم این پتوی خانهی ما بود.
🔹 ما از این جور مسائل خیلی زیاد داشتیم. گاهی میرفتم خانهی مادرم یا مادر خودشان و وسایلی که در هیئت کم بود را با یک زبان خیلی نرم و محبّتآمیزی از ایشان میگرفتم، آنها هم راضی بودند. آقا مصطفی همیشه میگفتند خدا یک آبرویی برای من در بین مردم قرار داده و این آبرو را برای خود اهل بیت خرج میکنم. یعنی به دیگران رو میزنم برای اینکه برای اهل بیت بتوانم چیزی برای هیئت و برای مراسمات اهل بیت بتوانم کمک بگیرم یا بتوانم انجام بدهم.
🔖 #مثل_مصطفی
ادامه دارد...
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
#تفسیر_سوره_مائده_آیه_۵۴✨
🍃💐🍃
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «۵۴»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمىزند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مىكنند و از ملامت هيچ ملامتكنندهاى نمىهراسند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مىدهد و خداوند وسعتبخش بسيار داناست.
مؤمن باید به فکر عاقبت خود باشد، چه بسا مؤمنانى که مرتدّ شوند. «یا ایها الّذین آمنوا مَن یرتدّ»
رهبر روشن ضمیر، باید احتمال ارتداد و برگشت پیروان خود را بدهد. «مَن یرتدّ منکم»
کفر یا ارتداد گروهى از مؤمنان، ضربه به راه خدا نمى زند. «فسوف یأتى اللّه...»
ارتداد، ثمره نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دین و خداست. «یأتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه»
خداوند، نیازى به ایمان ما ندارد. «فسوف یأتى اللّه»
در راه ایمان و شکستن سنّت ها و عادات جاهلى نباید از سرزنشها و هوچى گرى ها و تبلیغات سوء دشمن ترسى داشت و تسلیم جوّ و محیط شد. «لا یخافون لومة لائم»
رفتار مسلمان، نرمش با برادران دینى و سرسختى در برابر دشمن است و هیچ یک از خشونت و نرمش، مطلق نیست. «اذلّة على المؤمنین أعزّة على الکافرین»
فضل خدا تنها مال و مقام نیست، محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعیّت در دین هم از مظاهر لطف و فضل الهى است. «ذلک فضل اللَّه»
دوستى متقابل میان بنده و خدا، از کمالات بشر است. «یحبّهم و یحبّونه»
با نوید جایگزینى دیگران، جلو یأس و ترس را بگیرید. «من یرتدّ... فسوف یأتى... و لایخافون»
مؤمن واقعى کسى است که هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «یحبّهم و یحبّونه»
کسى که ایمان واقعى دارد، هرگز در برابر کافران احساس حقارت نمى کند. «اعزّة على الکافرین»
دلى که از محبّت خدا خالى شد بیمار و وابسته به کفّار مى شود، ولى دلى که از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمى شود. «فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم... یحبّهم و یحبّونه... اعزّة على الکفارین»
اسلام رو به گسترش است، تنها به ریزشها نگاه نکنیم به رویش ها نیز نگاه کنیم. «من یرتدّ... یأتى اللَّه»
پرچم اسلام را در آینده کسانى بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهد و با صلابت باشند. «یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه... اعزّة على الکافرین یجاهدون فى سبیل اللّه»
جنگ روانى، در مؤمنین واقعى اثرى ندارد. «لا یخافون لومة لائم»
فضل خداوند، محدود نیست و به هرکس به قدر لیاقتش عالمانه عطا مى کند. «واللَّه واسع علیم»
اگر خداوند به شخصى لطفى کرد، آگاهانه است. «واسع علیم»
.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@shookohmadari
🍃 معارف شکوه مادری🍃🌸🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت *
نشر مطالب با ذکر منبع اشکالی ندارد.
خدایا !
فرزندانم را شنوای سخن حق و مطیع فرمان خود و خیرخواه اولیاء خود بگردان
✨صحیفه سجادیه
نیایش بیست و پنجم✨
🍃✨🌸✨🍃
امروز سه شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲
۱۲ صفر ۱۴۴۵
ذکر روز سه شنبه
✨ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
"ای مهربان ترین مهربانان✨
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@shookohmadari
🍃 معارف شکوه مادری🍃🌸🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت *
نشر مطالب با ذکر منبع اشکالی ندارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زائر کوچولو #اربعین
اگه از این خوشمزه ها میخوای یا علی بگو...
ان شاءالله خدا به همه عنایت کنه.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@shookohmadari
🍃 معارف شکوه مادری🍃🌸🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت *
نشر مطالب با ذکر منبع اشکالی ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین #بافرزندان
🚨تردید نکنید ....حرکت کنید...
🖍چنانچه هنوز برای رفتن آنهم با فرزندان،تصمیم نگرفتید،تردید نکنید!!
خود را در سایه تربیتی پیاده روی اربعین قرار دهید و برای سالها فرزندانتان را بیمه نمایید...
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ صوتی
🎥 "پنج نکته برای قدرتمند شدن
مادر در تربیت"
🌹 "استاد تراشیون"
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
🎙 گفتگو با همسر شهید مصطفی صدرزاده
❤️ تمام زندگیام مصطفی بود
(قسمت سوم)
🔻 پشت جلد کتاب «اسم تو مصطفی است» نوشته است: «اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند به خانوادهی شهدا سر بزنید، زندگینامه شهدا را بخوانید.» رفتار ایشان در این ارتباط چگونه بود؟ اهل مطالعه کتابهای شهدا هم بودند؟
🔹 بله، کتاب «سلام بر ابراهیم» را به تعداد زیاد میخریدند و هدیه میدادند به نوجوانها و جوانهایی که اطرافشان بودند. کتاب زندگینامهی شهدا را خیلی میخواندند و هدیه میدادند. هر جا که در یک جمعی از نوجوانها قرار میگرفتند، این کتابها را تبلیغ و معرفی میکردند. ایشان در بحث سر زدن به خانوادهی شهدا، یک خیر و برکتی را میدیدند، به همین خاطر همیشه دنبالش بودند. با یک اشتیاق زیادی به خانوادهی شهدا سر میزدند. قبل از جریان رفتن به سوریه، در محلهای که بودیم، تعداد خانوادهی شهدا محدود بود و همین تعداد محدود را معمولاً با بسیج و مسجد در ایام خاص میرفتند. بعد از جریان سوریه رفتن، هر کدام از دوستانشان که شهید میشدند، خودشان را موظف میدانستند که به آن خانواده سر بزنند.
🔹 شهید صابری چون تک پسر بود، آقا مصطفی هر موقعیتی که پیدا میکردند، حتی زمان خیلی کوتاه، به مادر شهید صابری سر میزدند، به پدرشان سر میزدند و میگفتند چون پسرشان شهید شده، بتوانیم مقداری جای خالی آقا مهدی را برایشان پر کنیم. وقتی میرفتند آنجا، سعی میکردند برایشان پسر باشند و به ایشان خدمت بکنند.
🔹 در محرم سال ۹۴، آقا مصطفی شهید شدند. ماه مبارک رمضان سال ۹۴، آقا مصطفی یک روز ظهر خانه آمدند و قرار بود با همدیگر بیرون برویم و خریدی داشتیم. در بین راه نزدیک رباط کریم رسیدیم، چون رباط کریم نزدیک جاده ساوه است و مسیر قم از شهریار از آن طرف است. وقتی آنجا رسیدیم، آقا مصطفی گفتند که ماه رمضان است و ممکن است مادر دلش برای مهدی خیلی تنگ بشود و دوست داشته باشد مهدی سر سفره بنشیند. از همین جا افطار پیش مادر شهید برویم و بعد برگردیم. برای من خیلی جالب بود، اصلاً زمان و مکان نمیشناختند که بخواهند به خانوادهی شهید قاسمی یا شهید صابری یا خانواده شهدای دیگر که از دوستانشان بودند سر بزنند. وقتی آنجا میرفتیم این التماس دعاهای آقا مصطفی زیاد میشد یا محبّتهایی که به مادر خودشان داشتند در خانه شهید انجام میدادند، مثل ظرف شستن، انجام کارهای خانه، نظافت، اینها را با جان و دل انجام میدادند.
🔹 ساعتهایی که ما خانهی مادر شهید صابری بودیم، من و بچهها میخوابیدیم. بعد آقا مصطفی مینشستند با مادر شهید صحبت میکردند. سعی میکردند کنارشان باشند و آن جای خالی پسرشان را برایشان پر کنند. خانهی مادر شهید قاسمی دانا که میرفتیم، من مشغول کار بچهها میشدم، آقا مصطفی در آشپزخانه میرفتند، کنار مادر شهید میایستادند، صحبت میکردند و ظرف میشستند. صبح زودتر از ما بیدار میشدند، کنار مادر شهید مینشستند، از حسن آقا میگفتند و از خاطرات مادر شهید میشنیدند. بعد التماس دعاهایشان بود که شما هم برای ما دعا کنید، ما هم بتوانیم مؤثر باشیم. چون میدانستند خیلی به ایشان حساسند، خیلی بحث شهادت را مطرح نمیکردند، چه برای مادر شهید قاسمی، چه برای مادر شهید صابری.
🔹 این محبتها فقط مخصوص خانواده شهید قاسمی و شهید صابری نبود، به شهدای دیگر هم توجه داشتند. زمان شهادت شهید بادپا، آقا مصطفی مجروح شده بودند، برگشتند و آقا محمدعلی در بیمارستان به دنیا آمدند. خب ایشان مجروحیتشان خیلی شدید بود. وقتی از بیمارستان مرخص شدیم، آقا مصطفی چهار پنج روز بعد از بیمارستان مرخص شدند. همهاش شرمندهی این بودند که نتوانستند برای خانوادهی شهید بادپا کاری انجام بدهند. همان اوایل اردیبهشت سال ۹۴، من در بیمارستان کنار آقا مصطفی بودم. همسر شهید بادپا و پسر بزرگشان به بیمارستان آمدند که به آقا مصطفی سر بزنند. وقتی که با آقا مصطفی صحبت کردند، من دیدم میخواهند با همدیگر صحبت بکنند، شاید من مزاحم باشم و از اتاق بیرون آمدم. وقتی اینها خداحافظی کردند و رفتند، وارد اتاق شدم. دیدم آقا مصطفی مثل آدمهایی مار گزیده هستند، پاهایشان را در شکمشان جمع کرده بودند و همینطوری دور خودشان میپیچند. به ایشان گفتم چه شد؟ شما که الان حالتان خوب بود، بهتر بودید. گفتند شرمنده شدم. وقتی به من گفتند که شما برگشتید و پیکر شهید بادپا برنگشت، من آن موقع از شرمندگی نمیدانستم چه کار کنم. این قدر که به ایشان فشار آمده بود، آن شب تا صبح نتوانستند بخوابند.
🔖 #مثل_مصطفی
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر
#فرزندآوری
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر