eitaa logo
معارف شکوه مادری
835 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
24 فایل
این کانال وابسته به جای نیست، بانوان بدون حمایت مالی انجام وظیفه می کنند. ۱_معارف قران وعترت علیهم السلام ۲-- تجربیات خاطرات ,‌🌸 پاسخ به مسائل شرعی @ZBakhshandeh راهکارها و پیشنهادات ارتباط با مدیر کانال @F000000n
مشاهده در ایتا
دانلود
مادران کانال😊 زمانی که من به ماه آخر رسیدم، تصمیم گرفتم یک سری مواد آماده کنم، تا بعد از زایمان که با بچه کوچک نمی توانم زیاد پای گاز بایستم در وقت صرفه جویی کنم. مثلا اینکه لوبیا چیتی دو سه روز خیس می دادم تا نفخش گرفته شود و بعد می پختم و در فریز می گذاشتم. تا اگر مثلا خواستم قرمه سبزی درست کنم، دیگر نگران این نباشم که لوبیا خیس نکرده ندارم. یا اینکه کمی سبزی سوپ و هویج خرد شده آماده می کردم. به نظرم این تدبیر باعث می شود اگر بچه نوزادم خواب بود سریعتر به کارها برسم. چون ساعت خواب نوزاد هم یکی دوساعت بیشتر نیست، خیلی در وقت کم می آوری. از کارهایی که خیلی به دردم خورد این بود که خیلی به جزئیات کارها توجه نمی کردم. سعی می کردم اصل کارها مثلا اینکه غذا بپزم و ظرف ها شسته باشند و لباس های نوزاد را شسته و تمیز نگه دارم. بقیه کارهای روتین را تقسیم بندی می کردم. مثلا اینکه از بچه ها کمک می خواستم. ممنون از تجربه ارسالی اعضا کانال👌 https://eitaa.com/Roodbarany https://eitaa.com/joinchat/1192820872C468d2ef288
مادران در زمان زایمان بچه سومم فکر می کردم، چون زایمان طبیعی هستم، خیلی زایمانم راحت هست. زیاد به خودم سخت نمی گرفتم. البته گاهی پیاده روی می رفتم. بچه هم وزنش زیاد بود. در اوایل ۳۶ هفته انقباضاتی داشتم.اما بعد از بین رفت. به چهل هفته که رسیدم، دیدم دوباره همان وضع درد نداشتن شروع شد. هفته چهلم که تمام می شد هم باید هر روز می رفتیم نوار قلب و ضربان جنین. دم کرده بابونه و تخم شوید می خوردم. زیر نظر هیچ ماما یا دکتری هم نبودم. پیاده روی هم کردم روزی دوساعت. بعد می آمدم خسته و بی رمق. البته به لطف خدا هر روزش سعی می کردم دو تا تکه گوشت هم که شده کباب کنم و بخورم. غذا هم خیلی کم می خوردم. توی لگن آب ولرم توی حمام می نشستم و دم کرده بابونه را توی اب می ریختم. ربع ساعت توی لگن می نشستم و بعد هم می آمدم بیرون و روی توپ بدنسازی کمرم را میچرخاندم. خیلی شکمم بالا بود. اصلا قصد نداشت پایین بیاید. هر کی می دید می گفت تو اصلا زایمانی نیستی. می گفتم بابا من سر دوتای قبلی هم همین بودم. تازه سر این سومی اینقدر مواظب بودم وزنم نرود بالا که. یک روز سه شنبه همان روز دوم هفته چهلم بود که از صبحش دیدم شکمم انقباض دارد. بالای شکمم سفت می شود و بعد درد می رود به پایین سمت رحمم. همان طور کمرم هم درد می گرفت. بدنم خیس عرق می شد و فکر می کردم زود تمام می شود. یک دعایی بود که به گمانم هفت بار نادعلی را می خواندم. اب باران می خوردم. اما نه درد ول کن نبود. ساعت به ساعت سفت شدن بیشتر می شد. من سر اون دوتا با امپول فشار زایمان کرده بودم. اصلا نمیدانستم درد طبیعی این شکلی است. اگر کمی تجربه داشتم موقع درد ها بیشتر به جلو باید خم می شدم. و حرکت می کردم. من فکر می کردم باید روی مبل لم بدهم و استراحت کنم. رسید به هشت و نه شب. درد داشتم ولی می توانستم تحمل کنم. مثلا جوری که توی هر یک ربع یک انقباضی مثل پایین آمدن از آسانسور، توی شکمم به پایین بود. خیلی اذیت کننده بود و همان موقع من بی طاقت می شدم و حتی می ترسیدم. باز ادامه پیدا کرد تا ساعت ۲ شب. درد ها به فاصله ده دقیقه و منظم بودند. به همسرم گفتم برویم بیمارستان. بعد که رفتیم خیلی شلوغ بود. بعد از کلی معطلی معاینه کرد و گفت دو سانت. اما انقباضاتت زایمانی هست.برو خونه و صبح بیا. به همسرم که فکر کرده بود الان بستری میشم، دست از پا دراز تر برگشتم و با همان درد به سمت خونه راه افتادیم. از طرفی نگران بچه ها بودم که توی خانه تنها گذاشته بودیم و از طرفی نگران بودم که نکند برای بچه اتفاقی بیافتد. به همسرم گفتم برویم یک بیمارستان دیگر. شاید اینها جا نداشتند و گفتند برو. هیچی رفتیم یک بیمارستان خصوصی و معاینه کرد و گفت سه سانت. برو بستری‌. ساعت حدود ۳ صبح بود. بستری شدم و با اینکه بیمه نداشتیم و به خاطر نگرانی قبول کردیم. تا چهار صبح شدم چهار سانت با درد های شدید کمری که به حالت کوبیدن با پتک توی تک تک مهره های کمرم همزمان بود. چون بچه هم حالت سفالیک داشت و هم بالای سه و نیم بود. هم اینکه خیلی زیاد بالا بود. تا صبح که صبحانه آوردند و به زور دو لقمه خوردم و درد امانم را بریده بود و همان پنج سانت. به مامانم زنگ زدم که از شهرستان بیاید. ساعت ۷ صبح بود که مامانم را دیدم و کلی روحیه گرفتم. موقع شدید شدن درد می رفتم توی دستشویی و می نشستم روی توالت فرنگی و آب داغ می گرفتم به پشتم. تا هشت صبح که دکتر معاینه کرد و گفت باید کیسه آبت را سوراخ کنم. بعد از پاره شدن کیسه آبم، کمی آبش سبز رنگ بود. اما من اصلا دیگر نمی توانستم تکان بخورم. فقط یک مسکن به سرمم تزریق کرد. حتی ماسک ضد درد هم نداشتند صد رحمت به زایشگاه های دولتی. اخلاق ماما ها خیلی تند و بد بود. بر خلاف زایشگاه که خیلی خوش برخورد و مادرانه رفتار می کنند. انگار تنهای تنها بودم‌. فقط از شدت درد به مولا علی پناه بردم و وسط انگشت اشاره و شصت را گاز می گرفتم که نقاط بی حس کننده درد در بدن بودند. درد زایمانم شاید بی اغراق ده ها برابر قبلی بود. چندین بار به سزارینی ها فکر کردم. و گفتم خوش به حالشان. از ساعت نه تا نه نیم صبح به یک پهلو بودم و حالت مرگ از شدت درد. تا اینکه یک ماما به خودش گفت حالا بروم این را معاینه کنم. من هم فکر می کردم حالا حالا ادامه دارد این تونل بی پایان‌ درد. ماما که می گفت صاف بخواب نمی توانستم. همان چرخیدن برایم مشکل ترین کار دنیا بود. طاق باز خوابیدم و معاینه کرد، گفت این ۹ فینگر شده. برو ولیچر را بیار و اشاره به خدماتی کرد. خدماتی امد و همان جا ایستاد و اشاره کرد بیا بشین!! من می خواستم از درد همه چیز را پرت کنم. گفتم نمی توانم. گفت چرا خودت را لوس می کنی؟ مثلا بچه سومت هست!! آنقدر دلم می سوخت که هم پول دادم و هم این قدر باید بی احترامی را تحمل کنم‌. نمیدانم به چه حال مرگی بلند شدم و رفتم از تخت پایین. تمام لباسم خیس شده بود. رو
در فرزند آوری مادران من یک مادر هستم. مادری ۳۱ ساله که تمام وقت در خدمت بچه ها و خانواده ام هستم. ای کاش اون کسانی که فرزند آوری رو ترویج می کردن، میدونستن که چه قدر سخته.توی دوره ای از زندگی.😌☹️ من اولین بچه ام را برای خودم به دنیا آوردم. امادر دوران بارداری نذر امام زمان عج الله کردم🤲 دومین بچه ام را آوردم که اولی تنها نباشد🤔 ولی بعد از ولادت نذر آقا کردمش. سومی را فقط به عشق سربازی آقا به دنیا آوردم😊. اما خوب در این دوره زایمان های خیلی سخت داشتم.یکی از یکی سخت‌تر و با عوارض زیاد🤪. انجام همزمان کارها برایم سخت و طاقت فرسا شده است. درس بچه ها...کارهای خانه... بچه شیر خوار...بچه ۴ ساله ای که از بدو تولد همیشه گریه می کند.... هنوز هم همان طوری است😅🤪. احساس درد و خستگی و ناتوانی دارم. دیگر کشش ندارم چیزی یاد بگیرم..😌 انگار دنیا با تمام حجمش فشار وارد می‌کند. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ در ادامه پیام مخاطب عزیزمون باید عرض کنیم که گاهی کمک های ساده آقایون مثل ظرف شستن ساده و یا جارو کشیدن و یا هر کاری که از دستشون برمیاد رو انجام بدهند...خیلی کمک کننده هست به مادران. چون خانم ها این کمک ها رابه حساب درک و مهربانی می‌گذارند و مانند دسته های گل خوش بو 💐🌹🌷آرامش دهنده و امید دهنده هست. @Roodbarany @shookohmadari 🍃معارف شکوه مادری 🌸🍃
مادرانه🌱👌 مادر سه فرزند همیشه وقتی بچه ها کوچک بودند، چند روز قبل از سفر، بادام براشون می شکستم و پودر می کردم. چون بادام برای بچه ها هم غذا هست و هم یک جور داروی تقویتی. روزهایی که شهرستان هستیم و غذا های سفره برای اون ها ارزش غذایی زیادی نداره، مثل سرخ کردنی ها، من کنارش بهشون بادام میدم👌 یکی دیگه از چیزهای مهم که حتما به بچه ها میدم، شیر محلی هست که براشون هر طوری هست تهیه می کنم و می جوشونم. به خاطر اینکه شیر بدن رو از سموم و آلودگی های شهرهای الوده پاک می کنه. خاکشیر هم از چیز های واجب برای سفر هست.که اغلب همراهمه🙂 موقعی که بچه ها هله هوله و در هم و برهم بخورند، ناشتا براشون یه قاشق خاکشیر رو توی لیوان میریزم و آبجوش روش می گیرم. چند دقیقه بمونه و بهشون میدم. آنقدر عالی روده و معده رو پاک میکنه 😁 به لطف خدا از وقتی این چند تا مورد رو رعایت می کنم، بچه ها به ندرت مریض میشن در سفر خاطرات و تجربیات خودتان را اینجا بفرستید 👇👇 @Roodbarany @shookohmadari 🍃معارف شکوه مادری 🌸🍃 کانال رشد وتعالی جمعیت *