eitaa logo
معارف شکوه مادری
843 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
25 فایل
این کانال وابسته به جای نیست، بانوان بدون حمایت مالی انجام وظیفه می کنند. ۱_معارف قران وعترت علیهم السلام پاسخ به مسائل شرعی @ZBakhshandeh راهکارها و پیشنهادات ارتباط با مدیر کانال وارسال خاطرات ونوشته ها @F000000n
مشاهده در ایتا
دانلود
-زایمان-ویبک۲ بسم رب شهدا و از صدیقین بعد از صحبت های زیاد با همسرم برای داشتن فرزند سوم و ترس ایشون بخاطر مشکلاتی که در بارداری دوم داشتم و ۸ ماهه بدنیا اومدن پسر دومم بخاطر دردهای زایمانی که از ۲ و نیم ماهگی شروع شده بود و در نهایت با درد زایمان ساعت ۲ و نیمه شب سزارینم کردن😡 و من هيچ از اینکه بشه طبيعي زایمان‌کرد بعد از سزارین نداشتم 😔 و بخاطر سزارین و عواقب و عوارضی که تو دوتای قبلی پیدا کرده بودم خیلی مخالفت میکردن ولی با امید به خدا و توکل بر خدا که از خدا خواسته بودم اگر باردار شدم مشکلات بارداري قبلی رو نداشته باشم که خدا هم کمکم کرد و خدارو شکر بارداری بی مشکلی داشتم البته بدون غربالگری و آزمایش های اضافي و سونوگرافی که تو دوتای قبلی متأسفانه زیاد بود این آزمایش و سونو هام 😔 و من دوران‌ بارداری با دیابت از قبل رو در حال سپری شدن بودن که با گروه زایمان ویبک مادران زهرایی در ایتا آشنا شدم و تازه فهميدم ویبک چی هست و می‌شه زايمان طبيعي هم داشت اولش با خانم تبریزیان آشنا شدم و با درمان اسلامي پیش رفتم از هفته ۷ و بعدش با تحقیقات زیادی از پزشکانی که ویبک انجام دادن اولویت من نزديک بودن پزشک به منزلم بود چون بنده‌ هیچ شناختي از پزشکان نداشتم و تقریبا هر عزیزی پیش این پزشکان عزیز میرفتن راضي بودن 😍که اينجا بود در هفته ۲۵ با خانم دکتر امیر آبادی آشنا شدم و از لحاظ اعتقادي ایمان و اخلاقی و همه‌ نظر منو مجذوب خودشون کرده بودن😍 و اینکه خیلی استرس داشت که نتونم طبيعي زایمان کنم چون دیابت داشتم و احتمال درشت شدن بچه زیاد بود و با جدیت همیشه پیگیر قند و خوراکم بودن 😍 خدا عمر باعزت بهشون عطا کنه و خداخیرشون بده هفته های آخر داشت میرسید و من باید در ۳۸ هفتگی ختم بارداری میشدم و با سجده های طولانی نزديکي به حالت سجده بدون جلوگیری حالت دستشویی زیاد نشستن (هفته‌ آخر هم تزریق روغن بارداری زدن روغن سیاه دانه به شکم حنا گذاشتن به سر ماساژ شکم طب سوزنی بادکش و .. بنا به دستور خانم دکتر بیدکی😍 طی ۴ جلسه که ایشون هم زحمت زیادی کشیدن و ممنون از لطفشون هستم تا دیر وقت تو مطب بودن برای اتمام ورزش و معاینات تحریکی و...منجمله چهارشنبه اخری که فرداش قرار بود به بيمارستان برم با خانم دکتر امیر آبادی ) و خلاصه پنجشنبه رسید و من درد داشتم اما نه در حد زايمان 😔 من تونستم شب قبلش که شیافی که دکتر بیدکی داده بودن استفاده کنم و روغن‌ بارداري تزریق کنم و قبل از رفتن‌ نزديکي بدون جلوگیری داشتم که خانم دکتر گفتن زودتر به بيمارستان برم‌ تا معاینه تحریکی شروع بشه و بعد از کمی در منزلم دردهام شروع شد و ساعت ۱۲ ظهر بستری شدم با ۳ سانت با لرز و درد که هر آن بیشترم میشد 😔 و میگفتن روند پیشرفتت کم هست و به احتمال زیاد تا فردا زایمان میکنی و میخواستن آمپول فشار تزریق کنن که خانم دکتر مخالفت‌ کردن که نمیشه فعلا بزارید با همین روند پیش بره و اصطلاحاتی که متوجه نمیشدم ونه تو اون وضعیت یادم مونده 😁 ساعت ۸ و ربع شب که خواستن معاینه کنن و دردام بیشتر هم شده بود کیسه آبم پاره‌ شد و گویا استرس و ترس به تنم ریختن نکنه هنوز تو ۳ سانت باشم و بهانه برای سزارین داشته باشن😡 که گفتن ۵سانت رو رد کردی خدارو شکر ولی ۶ نشدی هنوز 😍 که این یعنی اوج امید تو اون حالت و اینجا بود که همسرم از خانم دکتر میپرسیدن ببخشید یعنی چی این الان خوبه بده چیکار میخواییم کنیم و طفلک خانم دکتر حین معاینه و آموزش به من برای زور زدن بجا و ..... هم جواب همسرم رو با صبوری می‌دادن 😂 و من فقط دنبال دست همسرم بودم که فقط واقعا اون لحظه‌ وجود ایشون هم خیلی از دردام کم می‌کرد هرچی زور داشتم به انگشتانشان میاوردم و بنا به گفته همسرم که بعدا گفتن هرآن احتمال میدادم انگشتهام خورد بشه یا بشکنه 😂 و من توحال خودم نبودم و متوجه بلایی که بر سر همسرم میارم نبودم فقط اینکه بودنش آرامش میداد و حتی ماما هم فهمیده بودن که همسرم که هست زور بیشتری برای بدنیا اومدن بچه میزنم و هرجا من کم میاوردم به همسرم میگفتن کمکش کن مثلا چونش بگیر به سینش پاهاشو تو شکمش نگه دار و ....ساعت ۸ و نیم گفتن بچت مدفوع کرده‌ و خورده خطرناک هست باید ببریمش سزارین و ....خانم دکتر رفته بودن تا نماز بخونن😊و این‌ها هم تا تونستن منو همسرم رو خواستن بترسونن که خداروشکر دکتر رسیدن و گفتن شیاف استفاده‌ کرده ولی با لکه های قهوه‌ ای بعدی گفتن حتما مدفوع هم کرده چون سه‌بار قندم افتاده بود و حالم بد شده بود واگر خورده باشه خطرناک هست ولی من دلم نمیاد این‌همه زحمت کشیده تلاش کرده تا بتونه طبيعي گناه داره من نمیتونم ببرمش سزارين 😍 و به همسرم
. ❤️ ممنونم که منو به عشقم رسوندی... با حمید رفته بودیم حلقه بخریم. موقع برگشت سر حرف که باز شد گفت: «یه چیزی می گم لوس نشیا. یک هفته قبل از اینکه برای بار دوم بیایم خانه شما رفتم حرم (س). به خانم گفتم: یا حضرت معصومه (س) آیا می شود من را به اونی که دوستش دارم و دلم پیشش مانده برسانی؟ من تو را از حضرت معصومه گرفتم». بعد از مراسم هم که با فامیل ها خداحافظی کردیم و آمدیم خانه، بعد از آنکه قرآن خواندیم، حمید سجاده انداخت و بعد از نماز از حضرت معصومه (س) کرد. خیلی جدی به این عنایت اعتقاد داشت و بعد از هر نماز دست هایش را بلند می کرد و همان جمله ای را که موقع سال تحویل، رو به حرم حضرت معصومه (س) گفته بود تکرار می کرد: «یا حضرت معصومه (س) ممنونم که خانمم را به من دادی و من را به عشقم رساندی». 📕منبع: کتاب یادت باشد؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۴۳ و ۱۲۹-۱۳۰ برگرفته از سایت برش‌ها