✅ حکایت عاشقی
داستان های کوتاه از شهدای ارتش
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✍روزهای اول جنگ
♦️ظـهـر روز ۳۱ شهریورماه ۵۹ بعد از نماز همراه شهید #نامجو از نمازخانه #دانشگاه افسری به اتاق های مان برمی گشتیم که صدای غرش هواپیما و سپس چند انفجار را شنیدیم.
♦️نمی دانستیم چه خبر شده است. من به اتاقم رفتم و شهید #نامجو هم به اتاق خودش. ایشان ارتباطات خوبی داشت. در تماس با سایر یگان ها متوجه شده بود که عراق به کشورمان حمله کرده است. چند دقیقه بعد مرا به اتاقش خواست و گفت باید سریع آماده بشویم و به خوزستان برویم.
♦️من فرماندهان گردانِ تیپ #دانشجویان_افسری را جمع کردم. سه گردان داشتیم. دو گردان سال سومی که قرار بود به زودی افسر شوند و یک گردان سال دومی که یک سال تحصیلی دیگر در پیش داشتند.
♦️این سه گردان را تبدیل به پنج گردان سبک کردم. هر گردان ۲۰۰ و خرده ای نفر داشت. خلاصه ستاد تیپ را با ستاد دانشگاه ترکیب کردیم و یک ستاد پشتیبانی تشکیل دادیم و ظرف ۴۸ ساعت نیروها آماده اعزام شدند.
♦️ روز دوم مهرماه به فرودگاه مهرآباد رفتیم و با حدود ۱۲ فروند هواپیمای سی- ۱۳۰ به اهواز پرواز کردیم. تعدادی از دانشجوها به #خرمشهر رفتند و آنجا مقاومت جانانه ای انجام دادند. من از همان دوم مهرماه تا آخرین روز جنگ در #جبهه ها ماندم و خدمت کردم.
امیر سرلشکر حسین حسنی سعدی، فرمانده نیروی زمینی ارتش در دفاع مقدس
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔷اولین و تنها کانال معرفی #شهدای_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅
🚩کانال شهدایی #شور_شیدایی
✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def