✅ حکایت عاشقی
داستان های کوتاه از شهدای ارتش
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✍۲۹ فروردین سال ۶۷، اولین روز ماه مبارک رمضان بود. دریا متلاطم بود. همه جا بوی غریبی داشت. در ناوچه جوشن، آماده باش صددرصد اعلام شده بود.
🔹نزدیک جزیره سیری بودیم. در همه جا سکوت مطلق حکمفرما شده بود. آرام آرام تاریکی جای خود را به روشنی روز می داد.در این هنگام متوجه بالگردهای آمریکایی شدیم که در اطراف ما گشت می زدند.
♦️چند رزم ناو آمریکایی نیز در اطراف ما بودند و تقریبا ما را احاطه کرده بودند. یکی از ناوهای دشمن روی مدار مخابراتی به ما اخطار داد: «محل را ترک کنید!»
🌷شهید دریادار علی #زارع_نعمتی در پاسخ گفت: «این منطقه جزو آبهای #ایران است و این شما هستید که باید آب های ایران را ترک کنید.» بار دیگر اخطار داده شد که ناوچه را رها کنید! شهید زارع نعمتی نیز پاسخ داد: «ما تا آخرین قطره #خون با شما خواهیم جنگید!»
☑️ناوهای آمریکایی از چهار طرف ما را محاصره کرده بودند و با موشکهای پی در پی ما را هدف قرار می دادند. سرانجام اصابت ترکش موشک روح پاک شهید علی زارع نعمتی را از جسم خاکی اش جدا کرد.
#دریادار_شهید_علی_زارع_نعمتی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔷اولین و تنها کانال معرفی #شهدای_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅
🚩کانال شهدایی #شور_شیدایی
✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def