eitaa logo
شور و شعور حسینی
578 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
47 فایل
این کانال سعی دارد مطالبی را در مناسبت‌های ملی ، مذهبی به اشتراک بگذارد. @gheisari1353
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ـــــ﷽ــــ❖ ◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ ⚫️ حضرت امام حسین علیه السلام 📌 ✍ مرحوم نورى در دارالسلام جلد يك صفحه دويست و چهل و پنج از مرحوم طريحى در منتخب روايت نموده از سليمان اعمش كه گفت : من در كوفه همسايه اى داشتم كه گاهى شبها نزدش مى رفتم و با هم صحبت و اختلاط مى كرديم ، يك شب در ميان صحبت ها اتفاقا صحبت كربلا پيش آمد الكلام يجرالكلام حرف حرف را مى آورد. من از او سئوال كردم كه عقيده تو درباره زيارت حضرت سيد الشهداء آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السللام چيست ؟ يك وقت گفت : زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهى و ضلالت است و منتهى گمراهى آتش جهنم است . من خيلى ناراحت و خشمگين شدم و از پيشش برخاستم و با خود گفتم وقتى كه سحر شد نزدش مى روم و شمه اى از فضائل آقا سيد الشهداء علی السلام را براى او نقل مى كنم اگر بر عناد و انكارش اصرار ورزيد او را ميكشم . سليمان گفت : وقتى كه سحر شد آمدم پشت در خانه اش و دق الباب كردم ، همسرش پشت در آمد شوهرش را خواستم گفت از اول شب به زيارت آقا سيدالشهداء علیه السلاام رفته ، تعجب كنان از او خدا حافظى كردم و من هم به طرف كربلا رهسپار شدم گفتم اول زيارتى كرده باشم دوم دوستم را ببينم . وقتى كه وارد حرم مطهر شدم ديدم همسايه ام سر به سجده گذاشته و پيوسته گريه مى كند و از خدا طلب استغفار و توبه مى كند بعد از مدت زيادى سر از سجده برداشت و مرا ديد ، نزدش رفتم ديدم حالش منقلب است ، گفتم اى مرد تو كه ديروز مى گفتى زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهيست و منتهى گمراهى آتش ‍ دوزخست . و امروز مى بينم براى زيارت آمده اى ؟! گفت : اى سليمان مرا سرزنش نكن زيرا من قائل به امامت اهلبيت عليهم السلام نبودم تا امشب كه خوابم برد خوابى ديدم كه به وحشت افتادم . گفتم چه خوابى ديدى ؟ گفت در عالم خواب ديدم مردى جليل القدر كه نمى توانم وصف جمال و جلال و كمالش ‍ را بيان كنم دور او را جمعيتى احاطه كرده بودند در جلوى او سوارى بود و آن سوار تاجى بر سرداشت و آن تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركن گوهرى درخشان نصب بود كه تا مسافت ها راه را روشن مي نمود. به يكى از خدمتگزاران آنحضرت گفتم : اين آقا كيست ؟ گفت : آقا رسول اللّه صل اله علیه و آله و سلم است . گفتم آنكه در پيش روى اوست كيست ؟! گفت آقا اميرالمؤمنين على علیه السلام وصى رسول اللّه صل اله علیه و آله و سلم است بعد نگاه كردم ديدم ناقه اى از نور پيدا شد و بر آن ناقه هودجى از نور بود و ناقه ما بين زمين و آسمان پرواز مى كرد. پرسيدم اين ناقه از كيست ؟! گفت از حضرت خديجه كبرى و فاطمه زهرا سلام اللّه عليهما است پرسيدم اين جوان كيست ؟! گفت حضرت امام حسين علیه السلام است كه همه براى زيارت مظلوم كربلا آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام مى روند. متوجه هودجى شدم ديدم نوشته هائى از طرف آن بزمين پخش مى شود پرسيدم اينها چيست ؟ گفت در اينها نوشته شده كسانى كه شب جمعه به زيارت آقا حسين علیه السلام مى آيند از آتش جهنم در امان هستند. من خواستم يكى از آنها را بردارم گفت تو كه ميگفتى زيارت امام حسين علیه السلام بدعت است اين نوشته بدست تو نمى رسد مگر اعتقاد به فضيلت و شرافت آن حضرت را پيدا كنى با حالت جزع و فزع و گريه و ترس و وحشت از خواب بيدار شدم و در همان ساعت به زيارت حضرت سيد الشهداء آقا اباعبداللّه الحسين علیه السلام مشرف شده و توبه كردم . اى سليمان بخدا قسم من از قبر امام حسين علیه السلام جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا شود . 📚 منبع : ۱- زندگانى عشق ص ۲۱۰ ۲_کتاب کرامات الحسینیه جلد۲ تالیف علی میرخلف زاده ▪️شادی روح منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و یاران با وفایش 🌹اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فرجهمَ🌹 ═══════════════ "روابط عمومی مجمع فرهنگی اسلامی رشد اندیشه حسن آباد"
❖ـــــ﷽ــــ❖ ◾️السّلامُ عليکَ ايُّها العبدُ الصّالحُ المطيعُ للهِ وَ لِرسولهِ ▪️شمه ای کوتاه از زندگینامه 📌 ✍ عباس ، فرزند علی و امّ البنین ، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. مادرش فاطمه ، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند. امام علی علیه السلام ده سال پس از وفات حضرت فاطمه زهرا سلام اله علیها ، با امّ البنین ازدواج کرد.خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد . می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه حضرت علی علیه اسلام امام حسن و حسین علیهماالسلام بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند. امّ البنین اجازه نمی داد که او را فاطمه صدا کنند زیرا می ترسید یاد غمهای فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود . ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام ، چهار پسر به نامهای عباس ، عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود. فاطمه را به علت داشتن این چهار پسر،امّ البنین (مادر پسران) نامیده اند. امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین علیه السلام وفادار بود که پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیار نکرد با آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود . وقتی عباس به دنیا آمد ، امام علی (ع) در گوش او اذان و اقامه خواند ، نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت ، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد . روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد . عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد و از این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت ، شهادت و صداقت آموخت . روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد جواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم . عباس نه تنها در قامت رشید بود ، بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود. او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی ، زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود ، در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاد اجازه جهاد به او داده نمی شد ، ولی در همان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است. در یکی از روزهای جنگ صفّین ، نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه را دربرگرفت. هر کس از دیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طور شجاعانه پا به میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد. معاویه به سردار نامی خود ، ابن شعثاء ، دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود ؛ ابن شعثاء در جواب گفت : مرا حریف ده هزار نفر در جنگ می دانند ، چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟ بهتر است یکی از پسرانم را برای کشتن او بفرستیم. معاویه قبول کرد و ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ با این نوجوان به میدان فرستاد. امّا او در یک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد. ابن شعثاء فرزند دوم خود را فرستاد ، او نیز کشته شد و به این ترتیب هر هفت پسر او کشته   شدند و خود او با عصبانیّت پا به میدان گذاشت و به آن نوجوان دلاور گفت: تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خود او نیز در مدّت کوتاهی به پسرانش پیوست. همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) او را پیش خود خواند و نقاب او را برداشت و پیشانی او را بوسید. همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین علیه السلام است. پی نوشت : زندگینامه حضرت ابوالفضل (ع) مجموعه زندگینامه بزرگان دینی ▪️شادی روح منور و ملکوتی آقا قمر بنی هاشم و شهدای دشت کربلا 🌹اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فرجهمَ🌹 "روابط عمومی مجمع فرهنگی اسلامی رشد اندیشه حسن آباد"