#داستان_آموزنده
🔆حاج ميرزا جواد آقا تهرانى
ايشان فرمودند:
با جمعى از دوستان گاه و بيگاه به عيادت مريضها و تفقد از بيماران مى رفتيم و اغلب مرحوم حاج ميرزا جواد آقا با ما همراهى مى فرمود.
روزى به جذاميخانه به ديدار مجذومين رفته بوديم و رفقا مشغول تقسيم هدايا به بيماران بودند. من و مرحوم ميرزا كنار جوى زير درختى ايستاده بوديم . آن مرحوم تعريف آقاى فيروزآبادى مؤ سس بيمارستان فيروزآبادى تهران را مى كرد و از خصوصيات و فضائل او سخن مى گفت . من از باب تشبيه گفتم به مانند مرحوم حاج شيخ حسنعلى .
مرحوم ميرزا فرمودند: اسم حاج شيخ به ميان آمد همين ديروز واقعه اى رخ داده كه شما بايد بدانيد ولى شرطش آن است كه از اشخاص مذكور و نامشان سوال نكنيد. سپس فرمود:
شخصى است كه گاهى با يك روح تماس مى گيرد و از اوضاع عالم برزخ از او سؤ الاتى مى كند.
البته بايد دانست كه اين تماس از قبيل احضار ارواح معمول نبوده بلكه اين شخص با خلع و لبس رسماً با آن روح صحبت مى كرده است مرحوم ميرزا به من فرمودند: شما هم آن شخص را مى شناسيد و هم آن روح را.
ولى چون قرار بر اين بود كه من از نامشان سوال نكنم من حدس زدم كه آن شخص خود مرحوم ميرزا و آن روح روح مرحوم شيخ زين العابدين تنكابنى بوده باشد؛ واللّه اعلم .
سپس گفتند همين ديروز با آن روح تماس گرفت و گفت آيا ممكن است كه همراه روح مرحوم حاج شيخ حسنعلى بيائيد تا با ايشان هم مصاحبه اى داشته باشيم . آن روح گفت : امكان اين مطلب نيست ، زيرا مرحوم حاج شيخ آنقدر مقامش بالا است كه امثال ما دسترسى به ايشان نداريم .
از او سؤ ال كردم شما نمى دانيد چه عملى باعث علو مقام و ارتفاع درجه آن مرحوم شده است ؟
در جواب گفت : آنچه در عالم برزخ بين ارواح مؤ منين معروف است اين است كه مى گويند: حاج شيخ در دنيا به حوائج مردم رسيدگى مى كرده است تا آنجا كه در هر شب بارها او را براى رفع حوائجشان از خواب بيدار مى كرده اند و او بدون ناراحتى با روى گشاده بكار مردم رسيدگى مى كرده است .
اتفاقاً همينطور هم بود و درب خانه حاج شيخ در 24 ساعت شبانه روز به روى مردم باز بود. ضمناً بايد دانست آنها كه با مرحوم ميرزا جواد آقا ارتباط داشتند ميدانند كه آن بزرگوار يك كلمه سخن نسنجيده بر اساس ظن و گمان نمى گفت و اين سخن را از آن جهت به من فرمود كه موجب استحكام عقيده من به عالم برزخ و ثواب و عقاب بشود زيرا ميدانست كه معلم هستم و كار من زيرساز اعتقاد نوجوانان مسلمان است . خدايش رحمت كند.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
https://eitaa.com/shora_hayaat_falavarjan
#داستان_آموزنده
🔆پيراهن يوسف و ابراهيم كجاست ؟
مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند:
روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين نشسته بودم ، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام چه بود و كجاست ؟
عرض كردم : خير، نمى دانم ؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم .
امام عليه السلام فرمود: چون حضرت ابراهيم عليه السلام را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين عليه السلام پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بى اءثر شد.
و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق عليه السلام داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب عليه السلام پوشانيد كه اندازه قامت او بود.
و هنگامى كه حضرت يوسف عليه السلام به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتى بود.
عرض كردم : اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟
فرمود: الا ن نزد اهلش مى باشد و در نهايت ، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه خواهد شد.
و هنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد و تمام مؤ منين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش آن را استشمام خواهند كرد.
و او - يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد.
📚إكمال الدّين : ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح : ج 2، ص 691، ح 6، با تفاوتى مختصر.
#شورای_هیئات_مذهبی_شهرستان_فلاورجان
#داستان_آموزنده
🔆شخصى نجيب و شخصى ديگر نانجيب
ابن عباس گويد: در مدينه مردى بود كه درخت خرمايى در خانه داشت كه شاخه هاى آن به خانه همسايه آويزان شده بود و آن همسايه نيز فقير و عيالمند بود.
صاحب درخت خرما، هر گاه وارد خانه خود مى شد، بالاى درخت خرما مى رفت تا خوشه هاى خرما را بچيند، گهگاهى يكى دو تا خرما به خانه همسايه مى ريخت بچه فقير همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند. صاحب درخت پايين مى آمد و خرما را از دست بچه ها مى گرفت ، حتى اگر خرما را در دهان بچه ها مى ديد، انگشتانش را به دهان آنها كرده و خرما را بيرون مى آورد و به اين ترتيب نانجيبى خود را آشكار مى كرد.
مرد فقير به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمده و جريان را به عرض رساند و از آن شخص شكايت كرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو (من در فكر اين قضيه هستم ).
تا اينكه صاحب درخت با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ملاقات نمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: درخت خرماى خودت را كه شاخه هايش به خانه فلانى سرازير است ، به من بده كه در برابر او داراى درخت خرمايى در بهشت شوى .
او گفت : من داراى نخله هاى بسيار هستم ولى هيچ يك از آنها خرمايى بهتر و عالى تر از اين درخت ندارد، اين را گفت و از حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رفت .
شخصى نجيب به نام ((ابو دحداح )) فرمايش هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مى شنيد. به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: آيا من اگر آن درخت را خريدارى كنم و به شما بدهم ، به من نيز درخت خرماى بهشتى مى دهيد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آرى .
ابو دحداح ، نزد صاحب درخت رفت و با او درباره خريد آن درخت گفتگو كرد.
صاحب درخت گفت : پيامبر اين درخت را خواست با درخت بهشتى عوض كند، ندادم ، ميوه اين درخت بسيار عالى است كه مرا شگفت زده كرده است ، من نخله هاى بسيار دارم ولى خرماى هيچ كدام از آنها به لطافت خرماى اين درخت نمى رسد.
ابو دحداح گفت : مى خواهى آن را بفروشى ؟
او گفت : خير، مگر در برابر مال بسيار.
ابو دحداح گفت : مثلا چقدر؟
او گفت : در برابر چهل نخله خرما.
ابو دحداح گفت : خيلى بالا گفتى و بعد از كمى سكوت گفت : ((باشد من چهل نخله به جاى آن درخت به تو مى دهم )).
او گفت : اگر راست مى گويى ، گواه بياور.
ابو دحداح رفت چند نفر را به عنوان گواه آورد و همه گواهى دادند كه ابو دحداح فلان درخت را در برابر چهل درخت خريدارى نمود، آنگاه ابو دحداح به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: اكنون آن درخت خرما در ملك من است و آن را در اختيار شما گذاشتم ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزد آن فقير عيالمند رفت و فرمود: اين درخت مال تو و اهل خانه تو است .
از آنجا كه ابو دحداح جوانمردى كرد و در سطح عالى ، راه نجابت را پيمود و به عكس صاحب نخله ، كه نانجيبى كرد و به سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و پاداش بهشت اعتنا ننمود سوره ((ليل )) در مدح ابو دحداح و سرزنش صاحب نخله نازل گرديد. كه آيه 5 تا 11 آن چنين است :
فاما من اعطى و اتقى ...
((و اما آن كسى كه عطا كرد و پرهيزكارى نمود و سخن نيك را پذيرفت ، آسودگى را براى او آماده سازيم و اما آن كس كه بخل كرد و خود را بى نياز (از بهشت ) شمرد و سخن حق را تكذيب كرد او را براى سختى و دشوارى آماده سازيم و هنگامى كه او به هلاكت رسد، ثروت او به حالش سودى نبخشد.
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
https://eitaa.com/shora_hayaat_falavarjan