eitaa logo
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان تهران
3.5هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
13.1هزار ویدیو
261 فایل
انعکاس اخبار مراسم و برنامه های ملی و انقلابی ارتباط با خادم کانال @Osvenews
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
! هزاران غیرمسلمان آمده اند تا همراه به گوش دهند و بخوانند. برخی ها هم با آمده اند چه عجیب است تاثیر خون .. می بینی خون یک نفر را می ریزند هزار نفر بیدار میشوند.. ❤️ شبکه های اجتماعی نیوزیلند از مسلمان شدن بیش از 350 نفر از مردم این کشور، پس از حملات به خبر میدهند روشنگری 🆘 @shoraostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فيلم جالبی از يک پاکبان شهرداری تهران که در سحرگاه میگوید☝️ صدای مردم 🔵 @shoraostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 زیبای پسر نوجوان در مترو تهران 🔹اگه گیتار دستش بود و لی لی حوضک میخوند الان چندین نفر دورش داشتن تشویقش میکردن و در کانال ها و پست های مجازی هزاران بار منتشر میشد. @shoraostantehran
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸در دانشگاه با صدای بلند اذان بگویید و عارتان نشود🔸 از اذان گفتن غافل نباشید. اول ظهر که شد بایستید و اذان بگویید. نه اینکه همیشه اذان رادیو را باز کنید. اذان شما یک اثر دیگری دارد. باید صدای اذانتان در دانشگاه بلند شود. از این عارتان نشود که مثلا بگویند: فلانی دارد اذان می‌گوید. بروید پشت دانشکده بایستید و اول وقت، اذان بگویید. مخصوصاً آنجایی که آدم برای خدا کنف می‌شود، ارزشش نیز بیشتر است. جاهایی که به آدم بارک الله و احسنت می‌گویند، می‌تواند آدم را جهنمی کند؛ اما جایی که به آدم فحش می‌دهند، ممکن است انسان را بهشتی کند. شما اذان را فراموش نکنید. خدا رحمت کند نواب صفوی را. دستور داده بود به فدائیان اسلام که وقتی اذان شد، هرجا که بودید اذان بگویید. اینها در هر خیابانی که بودند، اول اذان ظهر که می‌شد هرکدامشان پشت یک مغازه‌ای یا هر جا که بودند صدای اذان‌شان بلند می شد. @shoraostantehran
گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... 🇵🇸 @shoraostantehran