این اثر دربردارندهی خاطرات نویسنده درباره بمبارانهای شهر کرمانشاه در روزهای هشت سال دفاع مقدس میباشد.
گزیدهای از کتاب:
هنوز صحبت آقای رضایی تمام نشده بود که یکدفعه صدای غرش هواپیماهایی که بالای سرمان پرواز میکردند، شنیده شد. شیشههای کلاس به لرزه درآمد و بعضیها شکست و پایین ریخت. همهی بچهها از کلاس فرار کرده و بهطرف پناهگاه دویدند...
📖 53 صفحه. قطع رقعی
#روزی_که_شادی_ام_بمباران_شد
#شعله_جهانگیری
#انتشارات_رسول_آفتاب
#موسسه_فرهنگی_هنری_رسول_آفتاب
#بمباران #جنگ_ایران_و_عراق #جنگ_تحمیلی #داستان_کوتاه #داستان_نوجوان #کتابخوانی #کتاب_ارزشی #کتاب_خوب
@shoraostantehran
📚#داستان_کوتاه
✍گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت :
اینها سنگ حسرتند.
هر کس بردارد حسرت می خورد،هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.
🔸برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟
برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.
وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی.
آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.
🚨#زندگیهمبدینشکلاست.
🔹در قیامت"یوم الحسرت"هم اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم.
#داستانهای_آموزنده
شــورای هــماهنگی تــبلیــغات اســلامی
اســـتـــان تـــهـــــران
@shoraostantehran