روی موتور، حمید بلندبلند ذکر میگفت؛
صدای«حسین حسین»گفتنش را دوست داشتم...
به حمید گفتم:«آروم تر ذکر بگو، این وقت شب کسی میشنوه...»
گفت:«اشکال نداره، بذار همه بگن حمید مجنون امام حسینه!
موتور سواری یه کار مباح محسوب میشه، نه واجبه نه مکروه، بذار با ذکر گفتن و ذکر شنیدن این کار ما مستحب بشه، ثواب بنویسن برا جفتمون.»
"برشےازکٺابیادٺباشد"
"خاطراٺشهیدحمیدسیاهکالےمرادے"
#برشےازکتاب
🕊| @siahkali1368
به ساعت نگاه کردم، حمید برخلاف روزهای قبل خیلی با حوصله صبحانه میخورد...
گفتم:«همهاش چند دقیقه وقت داریا الآن سرویستون میره حمید! حواست کجاست؟»
گفت:«حواسم هست خانوم. امروز به خاطر این چادری که دادی ببرم به همکارم برسونم تا به خانمش بده با سرویس سپاه نمیرم. به اندازه سنگینی همین چادر هم نباید کار شخصی با وسیله و اموال سپاه انجام بدیم!»
"برشےازکٺابیادٺباشد"
"خاطراٺشهیدحمیدسیاهکالےمرادے"
#برشےازکتاب
🕊| @siahkali1368