eitaa logo
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
118.4هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
1هزار ویدیو
2 فایل
زن باش... یڪ زنِ تمام عیار با تمام جنبه هاے زنانـه ات آیدی👇👇👇 @Aseman100 کپی از سرگذشتها حـــرام❌ لینک https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d تبلیغات پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ب همگی انشالله همگی حاجتروا با ی ذکرصلوات 🙏 .این متن برام جالب بود گفتم براتون بزارم ک مشکل بعضی از ماهاست .انشالله ک رفع بشه . برای دفع سریع مورچه ها پودر بچه دفع کننده عالی برای مورچه ها و بسیاری از حشرات است ! مورچه ها از بوی پودر بچه متنفرند کنار در ورودی و پنجره ها پودر بچه بزنید لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
سلام آسمان عزیز ممنون از کانال پر محتوای شما عزیزم خطاب به خواهرگلی که مرتکب اشتباه بزرگی در برخورد با برادر شوهرش شده اول اینکه همه انسانها امکان داره اشتباه کنند ولی اشتباه شما اگر ادامه داشته باشه توان خیلی خیلی سنگین خواهد داشت شاید بهایش تباه شدن آینده وزندگی خود وبچه ها و خانواده همسرتان باشد عزیزم برای حل مشکل باید با خداوند ارتباط بگیرید این ارتباط در حدی باشه که شیرینی ارتباط با خداوند را با تمام وجودت حس کنی آن وقت میبینی که خداوند چگونه مشکلات را حل خواهد کرد وبه شما عزت واحترام و آرامشی عطا خواهد کرد که با چیز دیگری جایگزین نخواهی کرد مطمئن باش این اتفاق خواهد افتاد خواهر گلم نماز بخون روزه بگیر فراوان ذکر بگو به خصوص مواقعی که با برادر شوهرت روبرو می‌شوی ودر آخر آیه قرانی را زیاد تکرار کن من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ومن یتوکل الله فهو حسبه آن الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیا قدرا هرکس تقوا داشته باشد قرار می دهد برای او راهی وروزی می دهد او را جایی که گمان نمی کند هر کس بر خدا توکل کند برای او کافی است قرا داده خداوند برای هرچیز اندازه ای این برای هر مشکلی معجزه می‌کند در مورد خواهرانی که در مورد درس بچه های ابتدایی سوال داشتند خواهش میکنم صبور باشید سلامتی روحی خیلی مهمتر از درس در مدرسه بچه ها به اندازه کافی تحت فشار معلم هستند البته معلم وظیفه اش را انجام می دهد ولی بچه آرامش راباید از مادر وخانواده دریافت می‌کند لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🌸🍃 دوتا کافی نیست.. 🍃
١٠۶٠ من متولد ۷۴ همسرم متولد ۶۶، یه ازدواج سنتی داشتیم، دخترخاله پسرخاله هستیم، سال ۹۰ عقدکردیم، یه عقد ساده گرفتیم، دروان طولانی تو عقدبودم ولی چون سن ام کم بود، لحظات شیرینم زیاد داشتم تو عقد البته مشکلات زیادی هم داشتیم. چون سنم کم بود از مهارت های زندگی چیزی نمی فهمیدم، شوهرمم خیلی وابسته مادرش که خاله ام باشه بود این موضوع هم اذیتم می‌کرد، البته خاله ام خیلی زن خوبیه خیلی هوامو داره. گذشت دوران عقدمون و ما در سال ۹۴ عروسی گرفتیم، عروسی خیلی مجلل و خوبی برام گرفتن، خاله ام و شوهرم برام سنگ تموم گذاشتن، رفتیم سرخونه زندگیمون، بازهم همین موضوع وابستگی شوهرم به خاله ام و خانواده اش اذیتم می‌کرد چون من دلم میخواست مستقل باشیم، خونه خودم راحت باشم، غذا درست کنم ولی شوهرم دوست داشتن بریم خونه مادرش،صبح می رفتیم شب برای خواب فقط میرفتیم خونه خودمون منم این وضعیت رو دوست نداشتم. بعضی روزا من می رفتم خونه مامانم اونم خونه مامانش. شب میومد دنبالم می رفتیم خونه مون، بعضی روزا هم می رفتم خونه مون میشستم شوهرم بیاد ولی اون می رفت خونه مامانش بعد میومد تازه قهرم می‌کرد چرا اومدی خونه تنها... دیگه تصمیم گرفتم بچه دارشم میگفتم وقتی بچه بیاد بهتر میشه، دیگه مجبوریم خونه ی خودمون باشیم، خاله ام همش میگفت درست میشه هنوز اول زندگی تونه اینقدر برین خونه تون غذا درست کنی، خسته بشی، دیگه اقدام به فرزندآوری کردیم. طول کشید تا باردار بشم، همش با خودم میگفتم چرا نمیشه، تحت نظر دکتر بودم، دیگه بعد از ۹ماه دوره ام عقب افتاد، یه ۳ روزی بودم ولی تست نمی زدم میگفتم مثل دفعه های پیش خبری نیست، دیگه وقت دکتر داشتم، رفتم گفتم چرا من حامله نمیشم معاینه کرد گفت خانم شما یه غده دارین تو رحم تون به خاطر اونه باردار نمیشین، یه سونو بده بیار بده ببینم چیه، دیگه منو مامانم از مطب اومدیم بیرون، همش گریه میکردم. شوهرمم نبود راننده تریلی بود می رفت سرویس، دیگه سونو دادم گفت خانم شما باردارین، منم خوشحال اشک شوق می‌ریختم، اومدم بیرون مطب، مامانم بغلم کرده بود، گریه میکرد. رفتم به دکتر نشون دادم گفت خانم این قلب نداره اگه تا دوهفته دیگه قلبش تشکیل نشد، باید کورتاژ کنی، این شد که باز خوشحالی من تبدیل به گریه شد. دوباره بعد ۲ هفته سونو دادم قلبش تشکیل شده بود الحمدلله، خوشحال بودیم منو خانواده ام، بازم شوهرم تو دوران بارداری اذیتم می‌کرد، بخاطر چیزی بیخودی دعوامون میشد بازم یه شب هایی همون خونه مامانش میگفت بخوابیم آزارم میداد، دیگه ویار حاملگی ام شروع شده بود، شوهرم می رفت سرکار، همش خونه مامانم بودم. رفتم سونو گفتن بچه دختره، خودم دوست داشتم پسر باشه چون خودم برادر نداشتم ولی خوب خیلی ام برام مهم نبود خاله ام گفت یه دختر خوب و خانم مثل خودته، ولی مامانم میگفت کاش پسر بود از حرفش ناراحت میشدم. تو بارداری سنگ کلیه گرفتم خیلی درد داشتم، بعد باز تو سونو ۷ ماهگی گفتن یکم آب سرجنین زیاده، بعد باز دوهفته بعد رفتم گفتن خوبه، دیگه وقت سزارین داشتم اونم زودتر دردم گرفت و طبیعی دختر نازم ساعت ۳ صبح به دنیا اومد با اومدنش کلی زندگی مون بهتر شد. شوهرم خیلی وابسته دخترمه... دیگه گذشت تا ۴ سالگی دخترم که شوهرم میگفت یکی دیگه بیاریم، من مخالف بودم حوصله بچه داری ندارم. میگفتم بذار دخترمون بزرگ ترشه بعد، ولی به اصرار شوهرم قبول کردم، گفتم حالا که میخوایم بچه بیاریم بذار رژیم تعیین جنسیت بگیریم، پسر باشه من پسر میخوام، دیگه دکتر رو شروع کردیم، رژیم مو آزمایش دادیم شوهرم ضعیف بود، دارو دادن خوب شد، تو این بین قسمت شد رفتیم کربلا اونجا از آقا خواستم خدا بهم یه پسر سالم بده، بعد همین جور من دارو های هورمونی مصرف میکردم هرماه ولی خبری از بارداری نبود، دیگه دکترم گفت عکس رنگی رحم بگیر گرفتم، بله لوله های من بسته شده بود که باز شد با عکس رنگی. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
١٠۶٠ دکترم می‌گفت تو ۳ ماهه حامله میشی، که باز هم نشدم، همش شوهرم میگفت ناشکری کردی، گفتی نمیخوام، اینجوری شد، دیگه من ول کردم دکتر رو رژیم رو، سپردم دست خدا، گفتم هرچی خودت صلاح میدونی. تا اینکه متوجه شدم دخترم یه نوع تشنج میکنه که فقط یه ثانیه سرش می افته دوباره به حالت عادی برمیگرده، دیگه دکتر می بردمش مشهد، هرسری می رفتم از امام رضا جانم میخواستم هم شفای دخترمو بده، هم فرزند صالح و سالم، بیشتر به فکر دخترم بود با اینکه دارو می‌خورد ولی تشنج اش قطع نمیشد، سری آخر بردم دکتر، دکتر گفت باید نوار مغز ۲۴ ساعته بگیریم، دیگه وقت گرفتیم اومدیم شهرمون. من حالم بد بودش ولی می گفتم شاید نباشه، تست نمی زنم، دیگه بعد ۱۲ روز عقب انداختن، من تست زدم مثبت بود بعد ۲ سال تلاش برای فرزند دوم، دیگه خیلی خوشحال شدیم، هم خودم هم خانواده ام، منم نیت کردم اگه خدا پسر بهمون بده اسمش رو میذارم محمد،و رفتم سونو گرافی پسر بود، انگار دنیارو بهم داده بودن، اینو فهمیدم که فقط باید خدا برات بخواد همین، دخترمم خیلی خوشحاله منتظره داداش که به دنیا بیاد، شوهرمم خیلی هوامو داره، همش مراقبم هست. دخترم با دارو های جدیدش خیلی بهتره ولی هر۳ ماه باید ببرم چکاب بشه، خیلی مریضی دخترم برام عذاب آوره انشالله به لطف پروردگار ازبین بره و با دارو حل شه الان کلاس اوله خیلی اذیتم میکنه، چون باردارم هستم برام سخته، احتمال زایمان زودرس دارم، استراحت میکنم تو خونه انشالله پسرم یه ماه دیگه مونده به دنیا بیاد سرموقع بیاد. برای دخترم دعا کنید تا زودتر سلامتی شو بدست بیاره، خودمم به سلامت سر موقع پسرمو بغل بگیرم، ازخدا وامام رضاجانم همین رو خواستم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🍃🌸🍃 برای خانمی که گفتن برای دخترش خواستگار اومده 🍃
برای خانمی که گفتن برای دخترش خواستگار اومده ایه قران خواستن که ذات طرف مشخصه بشه ..واقعا خانم محترم این چه طرز تفکری هست که یه عده دارن خدا بهت عقل داده فهم وشعور داده ..باید بری تحقیق اینقدر تحقیق کنید ...اخه با ایه خوندن میتونی بفهمی طرف چه کاره هست ...تورو خدا یه حرفایی بزنید ادم شک نکنه به عقلتون لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🌸🍃🍃🍃 زندگی اختر این مادر و اون پدر زندگی منو نابود کردن من جونمو برات میدادم من طوری دوستت داش
🌸🌸🌸🍃 زندگی اختر سفره صبحانه هنوز پهن بود که مینا اومد...سلام داد و خواست بیاد سمتم که مصی گفت :مینا اگه اومدی باز طرفداری برادرتو کنی اشتباه اومدی مگه اینکه از رو جنازه من رد بشی بتونی خامش کنی... مینا سری تکون داد و گفت:زنعمو نشنیده و ندونسته قضاوت نکن بزار من حرف بزنم منم مثل شما بی خبر بودم از دیدن اختر که برگشتم خونمون علی رفته بود زهرماری خورده بود م ست بود حالش بد بود بدبخت اون دختره حنانه رو انقدر زده بود که هنوز سر و صورتش کبوده...اونروز علی پیش من حقیقت رو به زبون اورد داشت از دوری اختر دیونه میشد..وقتی گفت اختر با پول و طلا فرار کرده تازه فهمیدم چخبره و منم حقیقت رو بهش گفتم..برادر من ماه هاست زندگی نمیکنه میدونید چه بلاها که به سر خودش نیاورده حنانه نمیگم دختر خوبیه ولی اون چه گناهی داشت که بازیچه مادر من شد...زنعمو به علی فرصت بده اون دیگه ول کن اختر نیست از دیروز که دیدتش تا الان پلک رو هم نذاشته! برادر من بدی در حق اختر نکرد طرف داریشم نمیکنم چون اختر بهترین کس من روی زمینه اون خواهر منه اون انگار خواهر تنی منه...ولی تو رو به خدا یکم منطقی باش هردوشون گناه دارن اونا خیلی خوشبخت بودن همه میدونن که علی چقدر اختر رو دوست داشته...زنعمو شما نبودی ولی من که دیدم علی چقدر با عشق زندگی میکرد...خدا از مادر و پدرم نگذره دو دستی یدونه پسرشون رو بدبخت کردن...علی میخواد بیاد دیدن اختر میدونمم که میاد زنعمو تو رو ارواح خاک داداشت بزار حرف بزنه شاید خواست خداست که دوباره برگردن پیش هم... مصی بغضشو فرو خورد و روبروی مینا که جلوی پاهاش زانو زده بود نشست و گفت:مینا جان دخترم مگه اختر بچه است که من بخوام بهش درست و غلط رو بگم...خودتو ناراحت نکن علی بیاد حرف بزنه، اختر اگه دلش باهاش بود من چرا باید جلوی خوشبختیشو بگیرم ولی اینو بدون دیگه نمیزارم با مادرت یجا بمونه... مینا بغلش گرفت و با روی خوشحال به طرفم اومد و هنوز کلمه ای از دهنش بیرون نیومده بود که علی یالا یالا گفت و اومد داخل، چقدر ژولیده و ناراحت بود چادر سفید رو سرم انداختم، حس غربت داشتم وقتی میدیدمش...از مصی میترسید و اول رو به مصی گفت:فقط بزار حرفهامو بشنوه من هنوزم میخوامش بیشتر از قبلم میخوامش...عمه گلثوم هی. کل چاقشو تکون داد و گفت:مصی بهتره بریم بیرون بزار حرف بزنن... من نمیخواستم حرفهاشو بشنوم رو به مصی گفتم:نمیخوام حرف بزنم انقدر رنگ و روم پریده بود که مصی قبول کرد و به علی گفت:برو علی دخترم حالش خوب نیست بخدا اگه بمونی اینجا خون به پا میکنم...مینا دست علی رو کشید و گفت:بیا بعدا میایم حرف میزنی الان موقعش نیست... لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🌸🍃 شما بگید چیکار کنم 🍃
سلام آسمان جان و دوستان و همراهان همیشگی من منم ازتون راه چاره میخاستم شما اگر جای من بودید که تو گوشی شوهرتون میدیدید شوهرتون با یه زن غریبه چس پی ده عکس انداخته چیکار میکردین؟ لطفا راهنمایی کنین که چیکار کنم چجوری با شوهرم برخورد کنم واقعا دیگه بریدم ازش روز به روز متنفرتر میشم نمیتونم هم جدا بشم بخاطر بچه هام ولی خودم ذره ذره نابود میشم آیا راه حلی هست ک شوهرمو بترسونم در ضمن از آبرو ریزی هم خیلی میترسم آسمان جان لطفا بزارین تا یکم آروم بشم لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🌸🍃 خانوم کانالمون میگه 🍃