eitaa logo
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
120.2هزار دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
979 ویدیو
1 فایل
زن باش... یڪ زنِ تمام عیار با تمام جنبه هاے زنانـه ات آیدی👇👇👇 @Aseman100 کپی از سرگذشتها حـــرام❌ لینک https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d تبلیغات پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 واسه خانمی که شوهرش هرچی گوشت هست سهم خانم و بچه ها رو میخوره 🍃
سلام آسمان جان واسه خانمی که شوهرش هرچی گوشت هست سهم خانم و بچه ها رو میخوره واااای خداااااای من🤣 🤣🤣🤣🤣🤣مردم از خنده مرد به این شکمویی آخه خداییش شوهر من تو خونه ده دقیقه یه بار میگی یه چیز بیار بخوریم😐😂 منم کفری میشم الان فهمیدم که نباید ناشکری کنم تا نیاد هرچی گوشت تو ظرفه بخوره 😂😂😂 حالا جدای از خنده باهاش صحبت کن بگو بچه ها کم خونی میگیرن آخه این چه کاریه زشته من خجالت میکشم 😐😐 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🌸🍃🍃🍃🍃 ماهگیر -و ناراحت بود ازاینکه مادربزرگم بخاطر اشتباه من و تلفن قطع کردن حسابی نگران شده ب
🌸🌸🍃🍃🍃🍃 ماهگیر -لبخندی زدم و‌گفتم:چه چیزی بین من و این پسر هست اگرم چیزی باشه بنظرتو!!من ماهگیر بااین لک صورتم میتونم معشوقه پسر کوچیک خان -چشم و چراغ اون ابادی و اون عمارت باشم؟؟ نه هیچی بین مون نیست. مادرم گفت:پس برای چه کاری میخواد بیاد به خونه ما خطرناک نباشه؟؟بی تفاوت از کنارش رد -شدم و رفتم به سمت اتاقم و گفتم :نه خطرناک نیست مگه خودت نگفتی ادم ناشناسی نیس من ازت اجازه گرفتم و بهش ادرس دادم حالا که تا فردا اینجا میاد باید صبر کنیم . -تافردایی که از راه برسه من صد بار مردم و زنده شدم هزار بار قلبمو تو دستم گرفتم نمیدونستم از اومدن سهراب به خونمون باید خوشحال باشم یا ناراحت!!نمیدونستم باید اشک بریزم یا لبخند بزنم اصلا نمیدونستم اون بامن چیکارداره؟ولی اینکه میگفت ؛گشته و تلفن خونه مارو به سختی پیدا کرده جای ناراحتی نداشت باید خوشحال میبودم . -میدونستم باید خوشحال باشم حتما اونم ازمن خوشش اومده بود شاید اونم عاشق من بود!! -ولی از طرفی هم حسی بهم میگفت:شاید هم باهات کارداره چون شما توشهر هستید توی شهر کار داره و کمکی ازت میخواد... -صبح که از خواب بیدار شدم باهرصدای زنگ خونه ازجا میپریدیم ولی اونروز انگار خدا هم با من یار نبود .هر ده دقیقه یکبار یکی از همسایه ها برای دادن نذری و یا برای کار داشتن با مادرم میومدن ،ومن هربار فکر میکردم سهراب بااینکه بهم گفته بود نزدیکای غروب میاد . -یکساعت مونده به غروب مادرم خونه رو تمیز کرد اب و جارو کرد لباس خوشگلی بهم داد پوشیدم دستی به سر و روم کشیدم نشسیتم توی حیاط ولی هرچی منتظر بودیم خبری از سهراب نشد مادرم ناامیدانه گفت؛نزدیک دوساعت هم داره از غروب میگذره پس چیشد این پسر دیگه نصف شب شد مطمعنی درست گرفته بود !! شاید مارو با کسی دیگه اشتباه گرفته وگرنه حتما میومد شونه ای بالا انداختم و به سمت اتاقم رفتم. -چی داشتم که بگم خودمم نمیدونستم که چرا سهراب نیومده بود تودلم خیلی اشوب بود دلشوره داشتم احساس بدی پیدا کرده بودم . رفتم توی رختخواب مادرم راست میگفت:دیگه نصف شب شده بود لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🍃 زهرا هستم دختری دهه شصتی هستم ‌
رسیدیم مامان اینا نگران بودن که کجا رفتم .. من و با سعید دید خیالش راحت شد ، گفتم:میرم یکم استراحت کنم مامان گفت:یچیزی بخور دختر رنگ به رو نداری بارشیشه داری بفکر خودت نیستی بفکر اون طفل معصوم باش . جوابشو ندادم بی حال پاهامو کشیدم به سمت اتاقم خودم انداختم رو تخت ، باز هجوم کابوس ها اومد سراغم ..دلم برای حال ترحم برانگیز خودم میسوخت واسه این بچه که نیومده داغ پدر به پیشونیش خورده بود هم میسوخت .. مراسم چهلم بعد از ظهر بود تو خونه منیر خانم اینا قیمه علیرضا رو میپختن یادم اومد علیرضا عاشق قیمه های من بود دیگه هیچی حالیم نبود از کشوی میزم دکتر برام ارام بخش خیلی ضعیفی نوشته بود مواقع ضروری بخورم اونم تاکید کرده بود تا حد امکان استفاده نکنم بخاطر بچه خوب نیس، ولی من حالیم نبود چیکار میکنم هیچی و هیچکس برام مهم نبود ، داغ علیرضا مثل کوره میسوزوندم خاکستر میشدم ؛ یاداوری گذشته روز خواستگاری و اتفاقات مثل یه دست قوی که انداخته رو گردنم داشت خفه ام میکرد دیگه نمیتونستم تحمل کنم یه مشت قرص ریختم تو دستم یه نصف لیوان اب همه رو انداختم بالا دراز کشیدم رو تخت ، احساس سرخوشی داشتم دیگه انگار اون دست هم رهام کرده بود ، دلم سبک شده بود ... لبخند میزدم کم کم همه جا سفید شد فقط این یادمه گفتم؛علیرضا میاییم پیشت منتظرمون بمون .. بعد در با شدت بازشد و نوید تو چار چوب دردیدم دیگه هیچی نفهمیدم همه جا سفید شده بود.. بعد از یه تونل تاریک گذشتم ؛اونور یه جای زیبایی چشمامو باز کردم لباس سفیدی تنم بود همه جا سرسبز بود صدای پرندگان میومد نسیم خنک به صورتم میخورد از همچین طبیعت بکر و زیبایی لذت میبردم موهام باز رو شونه هام ریخته بود و خرامان و شاد میدوییدم ، اصلا اون غصه ها وسنگینی قلبم خبری نبود یکم جلوتر که رفتم دیدم یه پسر بچه یکی دوساله لباس سفید تنش بود دستش یه مرد گرفته بازی میکنن ، مرد پشتش بمن بود از فاصله دور نمیشناختم ، یکم رفتم جلوتر دیدم علیرضاس واای از حسم خوشبختیم کامل شده بود ..هرچی میرفتیم نزدیکتر انگار دورتر میشدم بهشون نمیرسیدم باتمام وجودم داد زدم علیرضااااااا منم زهرا وایساااا.. فقط سرشو بلند کرد نگام کرد هیچی نگفت؛انگار ازم دلخور و ناراحت بود .. گفتم:وایسا بی معرفت منم بیام پیشتون میدونی چقدر دلتنگتم !!یکم که جلوتر رفتم وایساد بچه رو بغل کرد یه پسر بچه تپل سفید شبیه علیرضا بود .. بهم تشر زد زهرا برگرد الان وقتت نیس یبار دیگه با یادگاریم همچین کاری کنی میبرمش پیش خودم .. اشکهام رو گونه هام میریخت . لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام آســــــــــمــــــــــــــان پر ستاره 💫 واقعا قلبم به درد اومد برا زهرا خدا صبرش بده به خونوادهاشون علیرضا یه مــرد ب تمام معنا بود روحش شاد🌺🌺 تو رو خدا زود ب زود داستانشو بزارین ممنون 🙏❤️ لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام بر آسمان جان دوستان گل.درجواب خانم محترمی که فرمودند همسرشون سهم گوشت فرزندان وحتی دیگران میخورند باخوندن پیام شما من نه تنها خندم نگرفت بلکه خیلی هم برای شما ناراحت شدم عزیزم من هیچ راهکاری ندارم واین تنها با مشاوره شدن به نتیجه میرسه.ولی از خدا خواستم که البته اگه یه سری ها ناراحت نمیشن وهزارتا برداشت بد نمیکنن همسر ایشون برابر خوردن گوشت و مرغ سهم دیگران معده درد بگیرن و بعد برن دکتر ودکتر تجویز کنه یا مرغ گوشت نخورند واگر خوردند کم بخورند وگرنه مریضی شون بدتر میشه وبرای این خانم ازته دلم از خدا می‌خوام به آرامش برسند ومشکلشون که اصلا هم خنده دار نیست حل بشه.الهی امین لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام آسمان مدیرتوانا و اعضا گروه باورنمیکنم مرگ علی رضا ی زهرا اول داستان رفت من خیلی خالم بد شد با اینکه پسر خودم که دختری دوست داشت زود پر کشید بی وفای دنیا رو میرسونه 😭😭😭😭 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شب بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌱شروع (دومین ختم کانالمون)✨ 🌱🍃🌸
A8051D98-01CA-413D-A9C6-BCE1A359E077.mp3
758.9K
روزی یک صفحه بخوانیم... :دوستان عزیزم لطفا بنده هم دعا بفرمایید...🌸🍃 : لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100