هدایت شده از انجمن ادبی نوجوانان سیب نارنجی
زاغ زباله
🐦⬛🐦⬛🐦⬛
زاغک عاشق وسایل براق بود و هر چیز براقی را که میدید، برای خودش بر میداشت
مثلاً یک بار که توی یک خانه سرک میکشید، یک چنگال بسیار براق را روی یک میز دید و آن را با ناخنهای تیزش گرفت و توی لانهاش گذاشت. شب اشتباهی روی آن چنگال خوابید. چنگال توی پرهایش گیر کرد. فردای آن روز که از خواب بیدار شد و رفت تا یک وسیلهی براق دیگر پیدا کند، یکدفعه صدایی شنید. سنجابک بود و داشت دنبال فندقش میگشت. سنجابک با تعجب به زاغک نگاه میکرد. زاغک گفت:
چی شده چرا این جوری نگام می کنی؟ سنجابک گفت:
یک چنگال به پرهات چسبیده.
زاغک با تعجب گفت:
به پرهام؟
سنجابک با مسخره گفت:
آره خیلی هم بهت میاد و خوشگل شدی!.😏
زاغک هم آن حرف را جدی گرفت و از آن به بعد هر چیزی که دم دستش بود یا پیدا میکرد به خودش وصل میکرد.
پرهای زاغک پر از آشغال و وسائل مختلف شده بود. وسایلی مثل پلاستیک، گیره، انبر دندانپزشکی و حتی خوراکیهای براقی مثل آبنات.
اگر روزی زاغی را دیدید که لابهلای پرهایش زباله چسبیده بود، بدانید که زاغک داستان ما را دیدهاید.
زهرا مرادی
کلاس هشتم.
نویسندگان نوجوان
#سیب_نوجوان
#سیب_نارنجی
#تمرین_کلاسی
#انجمن_ادبی_نوجوانان_سیب_نارنجی