معرفی کتاب «فابل» که این روزها مورد توجه نوجوانان قرار گرفته است:
هر چه از تمدن و قانون را بهیاد دارید فراموش کنید؛ اینجا بهشت خلافکاران، قاچاقچیان و آدمکشهاست و دختری تنها بهنام فابل، باید بتواند در میان این جماعت زنده بماند و بهاندازهی پرداخت کرایهی یک کشتی، پول بهدست آورد. کتاب فابل نوشتهی آدرین یانگ، نوجوانان که مخاطبان اصلی این داستان هستند را با افرادی آشنا میکند که یکی از دیگری مشکوکتر و مرموزترند و میخواهد به «فابل» برای خروج از جزیره کمک کنند. این داستان دنبالهدار است و قرار نیست زندگی پرهیاهوی فابل در همین جلد نخست به پایان برسد. دومین و سومین کتابی که سرنوشت فابل را برای ما شرح میدهند بهترتیب «همنام» و «آخرین میراث» نام دارند.
#کتاب
#رمان_نوجوان
#فابل
#معرفی
معرفی کتاب نبرد لیمونادی:
همهچیز از آخرین دوشنبهی ماه آگوست شروع شد؛ وقتی جسی و ایوان، فرزندان خانوادهی تریسکی، داشتند در ورودی خانه بساط لیمونادفروشی راه میانداختند و پستچی از راه رسید و یک دسته نامه تحویل جسی داد. او نامهای را که از مدرسهشان آمده بود، به مادرش داد و کمی نگذشت که مشخص شد دخترک 9ساله موفق شده امتحان جهشی مدرسه را قبول شود و سال آینده به جای کلاس سوم، در کلاس چهارم درس خواهد خواند. جسی فکر کرد دیگر بهتر از این نمیشود، بهویژه اینکه حالا او همکلاسی ایوان خواهد شد، اما به همین آسانی هم نخواهد بود.
رفتهرفته مشخص میشود که ایوان دلش نمیخواهد با خواهر کوچکترش در یک کلاس باشند؛ چون میترسد جسی او را جلوی دوستهایش خجالتزده کند. ماجرا به همینجا هم ختم نمیشود و نبردی حیثیتی بین دو عضو خانوادهی ترسکی شکل میگیرد؛ نبرد لیمونادی! حالا هرکس بتواند زودتر به اندازهی 100 دلار لیموناد بفروشد، برنده خواهد شد و میتواند پول را برای خودش نگه دارد. چه کسی میخواهد در چنین نبردهایی بازنده باشد؟ مطمئناً هیچکس...
#معرفی
#کتاب
#رمان_نوجوان
پیپی دخترکی مو سرخ، شاد و مهربان است که پدرش سلطان جزیرۀ آدمخوارهاست و زورش به هر آدمی میرسد. پیپی نه ساله است و دور از والدینش با میمون کوچولویی به نام آقای «نیلسون» و یک اسب زندگی میکند. رفتار او کاملاً متفاوت با همسنهایش است و شخصیتی جسور و نیرویی فوقالعاده دارد، طوریکه میتواند اسبش را یکدستی بلند کند.
همه کسانی که او را میشناسند او را عجیب و غریب میدانند به خاطر روشهای ویژهاش در انجام کارها بچهها او را دوست دارند؛ اما پیپی بعضی مواقع آدم بزرگها را عصبانی میکند اما پیپی میگوید: «شما از بچهای که مادرش تو آسمانهاست و پدرش پادشاه آدمخورهاست چه انتظاری دارید»!
#ادبیات_داستانی
#رمان_نوجوان
سالامانکا دختری سیزدهساله و سرخپوست است. مادرشْ او و پدرش را ترک کرده است ولی سالامانکا نمیتواند دوری مادرش را تاب بیاورد. به همین دلیل پدربزرگ و مادربزرگش او را به سفر میبرند تا مادرش را ببیند. داستان کتاب با کفش های دیگران راه برو داستان همین سفر است؛ شش روز سفر در ماشین، همراه با پدربزرگ و مادربزرگ. شش روز دیگر تولد مادر سالامانکاست و او باید حتما مادرش را ببیند. اما قرار است در این سفر کلی اتفاقات جورواجور و هیجانانگیز برای او رخ دهد.
سالامانکا عاشق طبیعت و حیوانات است و دوست دارد صبح تا شب در مزرعه و باغچه باشد. پدرش افسردگی گرفته و حالا اوضاع خانوادهشان به هم ریخته است. در حین داستان، ما با دوست سالامانکا، فیبی، آشنا میشویم که او هم با مشکلاتی مثل سالامانکا دست و پنجه نرم میکند. هرچه بیشتر سالامانکا دربارهی دوستش برای پدربزرگ و مادربزرگش میگوید متوجه اشتراکات خودش با او میشود. چطور زودتر متوجه این موضوع نشده بود؟ بازگویی اتفاقاتی که بر فیبی گذشته است باعث میشود سالامانکا با رفتن مادرش بهتر کنار بیاید و این واقعیت تلخ را بپذیرد.
همانطور که از نام کتاب مشخص است، این کتاب بر این نکته دست میگذارد که دیگران را قضاوت نکنیم. انسانها احساسات مختلفی را تجربه میکنند و هرکدام سرنوشت مخصوصی دارند. هر کسی بهتنهایی ارزش و معنای زندگیاش را پیدا میکند؛ نکتهای که شارون کریچ، نویسندهی کتاب، به زیبایی داستانش را حول آن مینویسد.
#معرفی_کتاب
#رمان_نوجوان
کتاب «بچههای فرات» نوشته لیلا قربانی، داستانی است که در بستر واقعه کربلا و در سال ۶۱ هجری در کوفه روایت میشود. این کتاب داستان سه نوجوان به نامهای سعد، علی و مالک را دنبال میکند که در مواجهه با خبر ورود امام حسین (ع) به کوفه و درگیریهای بین سپاه یزید و یاران امام، با چالشهای درونی و بیرونی روبهرو میشوند و هر کدام راهی را انتخاب میکنند.
خلاصه داستان:
داستان در کوفه و در نزدیکی فرات میگذرد. سه نوجوان به نامهای سعد، علی و مالک، درگیر زندگی عادی خود هستند تا اینکه خبر ورود امام حسین (ع) به کوفه منتشر میشود. این خبر شور و شوقی در دل نوجوانان ایجاد میکند و آنها را به فکر همراهی با امام میاندازد. اما در همین حال، زمزمههایی از تهدیدها و وسوسههای مالی در میان اهالی روستا پخش میشود. این امر باعث میشود تا نوجوانان با یک دو راهی مهم روبهرو شوند. آیا به ندای قلب خود لبیک میگویند و راهی کربلا میشوند یا تسلیم وسوسهها میشوند و در کوفه میمانند؟
#رمان_نوجوان
#داستان_دینی
#امام_حسین
این کتاب در 26 فصل نوشته شده و درهر فصل به طور جداگانه به بخشی از زندگی حضرت زینب (س) و حاشیه های آن پرداخته می شود.
نویسنده، این کتاب را با داستان تولد حضرت زینب (س) شروع می کند. فصلی که از انتظار حضرت فاطمه برای تولد دخترش می گوید و حتی علت نامگذاری او به زینب و بخش هایی از کودکی اش را برای مخاطب بازگو می کند. داستان های این مجموعه با فصل 26 که «آغاز یک تاریخ» نام دارد به پایان می رسد.
مولف در این کتاب، با روایتی داستانی - تاریخی به زندگی حضرت زینب (س) پرداخته و مخاطبان را با دوره های مختلف زندگی وی آشنا می سازد که از تولد این بانوی قهرمان شیعیان آغاز شده و با واقعه کربلا خاتمه پیدا می کند.
مژگان شیخی از نویسندگان سابقهدار کودک و نوجوان نویسنده این کتاب است.
#زینب_کبری
#رمان_نوجوان
کتاب نفرین پنگوئنینه به قلم آلن وودرو با روایتی جذاب و هیجانانگیز همراه با مضمونی ترسناک، داستان پسری به نام بولت را به تصویر میکشد که در یتیمخانه زندگی میکند.
موضوع کتاب نفرین پنگوئنینه چیست؟
پس از سالها شخصی به نام بارون به یتیمخانه میآید و بولت را به فرزندخواندگی قبول میکند. هنگامی که بولت به محل زندگی جدیدش میرود متوجه میشود که آن مکان شرایطی عجیب و غیر عادی دارد. جنگلهای آن پر از پنگوئن است و مردم نیز حرفهای خوبی در مورد بارون نمیزنند. همه میگویند که او قاتل و بدجنس است.
کمی که میگذرد بولت میفهمد که بارون با این که ظاهری نوجوان دارد اما مردی چندین ساله و پنگوئنینه است. زمانی که ماه به صورت کامل درمیآید، تبدیل به پنگوئن شده و به تخریب شهر میپردازد. او پیش از آنکه بولت را به فرزندخواندگی بگیرد برای او نقشه داشته. ماجرای بولت و پنگوئنینه شدن او، با اینکه روایتی ترسناک دارد اما شما را به خنده نیز وا میدارد.
#معرفی
#ادبیات_داستانی
#رمان_نوجوان
کتاب «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش» داستان نویسندهای است که قصد دارد داستانی واقعی از حادثهای هولناک بنویسد. قراردادش را هم با ناشر بسته.
او میخواهد از واقعهای بنویسد که در نوجوانی شاهدش بوده و پدر و مادرش را هم در آن از دست داده است. ماجرایی که البته صرفا یک واقعه شخصی نیست و با تاریخ کشور پیوند دارد: حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان.
نویسنده به سبک و سیاق همیشگی کاغذ را جلوی رویش میگذارد و یک خط حلزونی روی آن میکشد. خطی که به او در تمرکز و یافتن جزییات دنیای داستانیاش کمک میکند. البته نویسنده خوب میداند قصهاش را باید از کجا شروع کند، شخصیتهای اصلی و فرعی کداماند، مکان داستانش کجاست و چه جزییاتی دارد و در چه ساعت و زمانی رخ داده. او خودش شاهد ماجرا بوده و چون قصد دارد داستانی واقعی بنویسد، فقط کافیست به حافظهاش رجوع کند و آنها را روی کاغذ بیاورد: سال ۵۷ است؛ او به همراه خواهرش لیالی و دوستهایش زیته، ژان لویی و شملی که یک طناب بسته به پای قورباغهاش، در یک شب گرم نزدیک یک درخت بیعار پشت یک کلیسا در آبادان نشستهاند و فانتا مینوشند؛ یک کامیون ارتش هم با سربازهای خسته و تکیه داده به اسلحههایشان هم از روبرویشان میگذرد. او حتی با خودش قرار گذاشته که قصهاش با آواز یک خواننده عرب آغاز کند که صدایش از رادیوی یک خیاطی در سوی دیگر خیابان به گوش میرسد.
همه چیز به نظر خوب پیش میرود تا اینکه ناگهان چیزی از نقطه کانونی خط منحنی بیرون میپرد. نویسنده سعی میکند تمرکزش را از دست ندهد و به کارش ادامه دهد. اما کمی بعد دوباره آن چیز یا چیز دیگری از توی منحنی بیرون میپرد. نویسنده ابتدا گمان میکند که آن چیز گرد حتما همان قورباغه شملی داستانش است که حالا ایستاده کنار کتابهای سوارشده روی هم و گاهی تکانهای ریزی میخورد. اما کم کم متوجه میشود که او یک انسان است. یک پسر سیاه سوخته مو فرفری که لهجه جنوبی دارد، فانتا مینوشد و سراغ خرگوش شکلاتیاش را از نویسنده میگیرد. سیاسمبویی با اسم عجیب و غریب ادسون آرانتس دوناسیمنتو که خودش را قهرمان داستان نویسنده میداند؛ قهرمانی که نویسنده نه از آن خبر داشته و نه قصدی هم بر وجودش. نویسنده حالا باید سعی کند او را یکجوری دک کند تا بتواند برگردد سر نوشتن داستان واقعیاش. اما به نظر میرسد به این راحتیها نیست و حالا دیگر عوض کردن کاغذ و کشیدن خطهای منحنی مکرر و تمرکز روی نقطه کانونی نمیتواند به او کمک کند...
#رمان_نوجوان
در این رمان خواندنی داستان زندگی پسربچهای قلدر و خودخواه به نام برادلی چاکرز به تصویر کشیده است؛ نوجوانی خودسر که با بیفکریها و خیرهسریهایش، آه از نهاد تمام اطرافیان خود برمیانگیزد؛ پسرکی بددهن و بیتربیت که همه جا، -بدون استثنا همه جا!- با کارهای خود مایهی شرمساری پدر و مادر بیچارهاش را فراهم میآورد.
شاید بهترین توصیف از شخصیت برادلی، همانی باشد که در سطور ابتدایی داستان، از زبان راویِ اثر میخوانیم: «برادلی چاکرز تا دلت بخواهد دروغ میبافد؛ آن هم دروغهای شاخدار! او مدام توی مدرسه دعوا راه میاندازد و حسابی هم از درس و مشق متنفر است!... آیا کسی پیدا میشود که برادلی را دوست داشته باشد؟»
بله، راستیراستی کسی پیدا نمیشود که چنین پسربچهای را دوست داشته باشد. و خب، این مسئله ابداً جای تعجب ندارد. آخر، چه چیزِ او را میتوان دوست داشت؟ نعرههای گوشخراشش را؟ فحشهای آبدارش را؟ یا مثلاً، نگاههای نفوذناپذیر و نفرتبارش را؟ درست است. در کمال تأسف باید اقرار کنیم که برادلیِ عزیز داستان ما، هیچ ویژگیِ دوستداشتنی، هیچ مشخصهی جذابِ ولو کوچکی که باعث برانگیختن همدلی آدم نسبت به او شود، ندارد. شاید خودش هم این را میداند که همیشهی خدا در ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر، جا خوش میکند! آری، او احتمالاً از میزان منفور بودن خود با خبر است و به همین خاطر، میکوشد تا آنجا که ممکن است خودش را از نظرِ دیگران پنهان کند. با این حال، خوب میدانیم که اوضاع نباید به این منوال باقی بماند. به هر حال، برادلی چاکرز، هر بدیای هم که داشته باشد، قهرمان داستان ماست، و خب، مسلم است که منفور بودن، ابداً زیبندهی یک قهرمان نیست. پس باید منتظر یک دگرگونی بزرگ باشیم...
#معرفی_کتاب
#ادبیات_داستانی
#رمان_نوجوان