غزلی به پیشگاه امام ششم
روزگاری شرابهای جهان، مست چشمان عاشقت بودند
رودهای زلال دشتبهدشت، سالکان مناطقت بودند
ای شمیم تو عطر شب بوها اوج سرمستی پرستوها-
مرغزاری که بچّهآهوها، نافهچین شقایقت بودند
مثنویمثنوی: ترانه دلت، از خزر تا مدیترانه دلت
رود بودی و گوشماهیها قدر صدموج عاشقت بودند
نام تو راز هشتمین خنده، ششمین ماهتاب تابنده
روح نورانیای که مغربها سایهبوس مشارقت بودند
ای رخت آفتاب را مصباح، روی بگشا که فالق الاصباح
ای تو که صبحهای کاذب هم عاشق صبح صادقت بودند
سورهسوره پر از شکوفه شدی سبز کردی خزان زندان را
شب قدری که پاسبانان هم محو قرآن ناطقت بودند
تو پر از نور و آسمان دل تو، تو علی بودی و مقابل تو
ناکثینی که عهد کین بستند، ناکسانی که مارقت بودند
پیش رو یا امام میگفتند پشت سر با تو تیغ و خون بودند
دشمنان هزار رنگی که دوستان منافقت بودند
شعلهشعله زبانه آتش شد، ایستادی و خانه آتش شد
در و دیوار شعلهور تنها شیعیان موافقت بودند
مارقان از تو پیش افتاده، زاهقان خسته، پشت بر جاده
اندکی پابهپای تو ماندند لازمانی که لاحقت بودند
کوچههای مدینه آن ایام، ریگ در ریگ با درود و سلام
همنوا با کبوتران بقیع زائران دقایقت بودند
وصف شیخالائمه درخور توست، ای که منصور و ریزهخوارانش
گیج و انگشت بر دهان یک عمر، آفرین گوی خالقت بودند
تو همان نجم ثاقبی که هنوز، شب تاریک مست هیبت توست
جبلالطارقی که طوفانها خیره در برق طارقت بودند
نه فقط حنبل از تو فقه آموخت، از صحیح از ابوحنیفه بپرس
سالها شافعی و مالک هم جزوهخوان حقایقت بودند
#محمد_مرادی
#امام_جعفر_صادق
یا هو
ای زمان یک غزل گمشده از دفتر تو
ای زمین نقطهای از آیهی انگشتر تو
آسمان ذرّهای از گرد و غبار قدمت
کهکشانهای جهان پلهای از منبر تو
باغ، آغشتهی گلدستهی پیغمبریات
باد، آشفتهی لب های بهار آور تو
مکّه پر شور از اعجاز حرای سخنت
کعبه لبریز گلابِ نفس قمصر تو
عرش، یک مرحله از ساحت معراج دلت
فرش، پسکوچهای از کشور پهناور تو
نام تو سورهی فتح و لقبت آیهی نور
خِلقت آیینهی لولاکِ جناب سر تو
چارده قرن به تطهیر، زبانزد نامت
جلوهی قدسی ماکان محمد نامت
ما که طفلان غزلخوان دبستان توایم
تا ابد جرعهکش کوثر احسان توایم
چارده قرن گذشته است از آن عهد ولی
همچنان از دل و جان بر سر پیمان توایم
گرچه این فاصله نگذاشت که مقداد شویم
گرچه حق نیست بگوییم که سلمان توایم؛
چارده قرن هواخواه تو بودیم عزیز
چارده قرن گذشتهاست و مسلمان توایم
در شب سینهی ما سورهی والشمس ببار
عاشق طلعت بارانی قر آن توایم
لب به حکمت بگشا، سعدی شعرت هستیم
یک غزل آیه بخوان، حافظ دیوان توایم
"مردم دیدهی ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست"
بیتو واماندهی راهیم، براتی بفرست
بیتو مردیم همه، آب حیاتی بفرست
بیتو واماندهی صحرای مجازیم، عزیز
از فراسوی زمان رود فراتی بفرست
بیتو غرقیم در این ظلمتِ دریادریا
نوح دوران شو و کشتیّ نجاتی بفرست
لغزشآهنگ خطاییم در این راه غریب
ای رسول دو جهان، صبر و ثباتی بفرست
یا محمد(ص) سر و جان باختهی معرفتیم
حجّ ما گمشدگان را عرفاتی بفرست
ای دل! ای زائر جامانده هم اینک برخیز
به توسل، به زیارت، صلواتی بفرست
جلوه ی گنبد سبز تو مرا آب حیات
بر تو و آل تو پیوسته سلام و صلوات
#پیامبر
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
وقتی ناشر مرعوب نام نویسنده میشود.
گاهی کتابهایی در حوزهی کودکونوجوان به دستم میرسد به غایت بیمحتوا، لوس و ضعیف از نویسندهها و ناشران نامی و نامدار. و بعد با خودم فکر میکنم چطور نویسنده احساس کرده این کتاب را باید چاپ کند و ناشر هم پذیرفته که این کتاب را چاپ کند؟ بدوناغراق، آرزوی هر نویسندهای این است که بهطور حرفهای و تماموقت بنویسد و از راه نویسندگی امرارمعاش کند؛ آرزوی قشنگی که لااقل در ایران ما برای بیشتر نویسندگان به رویا میماند، اما هستند نویسندگانی که این رویا و آرزو به خون دل برایشان محقق شده و همچنان مینویسند که خب، مایهی خوشوقتی است و جای تبریک و تشکر هم دارد، اما «پرنویسی» آفتهایی هم دارد، از جمله اینکه گاهی کتابهای یک نویسنده از یک مقطعی به بعد، بیمحتوا و ضعیف میشوند طوری که مخاطب حیرت میکند که: «این چی بود که من خواندم؟!»
نویسندهی نامآشنا، هر چیزی را که مینویسد به ناشر میسپارد و ناشر هم که امضای نویسندهی سرشناس را پای داستان میبیند (نویسنده و شاعری که به برند یا به قول حدادعادل، «ویژند» تبدیل شده) کتاب را با شکلوشمایل چشمنواز و «بفروش» منتشر و راهی بازار کتاب میکند، بدون اینکه از خود سؤال کند: این کتابی که من منتشر کردم مخاطب را به چه کار میآید. و باز بدون اغراق، اگر همین نویسنده، کتابش را بدون اسم نویسنده و بهعنوان نویسندهای گمنام برای همان ناشر بفرستد، قطعٱ با جواب منفی ناشر مواجه خواهد شد!
گفتنیها زیاد است و در این مقال نمیگنجد، برای خودم دشمنتراشی هم نمیکنم، اما به نظرم با یک جمله میشود حق مطلب را ادا کرد که: گاهی نویسندهی حرفهای مرعوب قلم خود میشود و ناشر هم مرعوب نام نویسنده و اینگونه است که گاه، آثاری ضعیف و بیمحتوا از نویسندگان و ناشران حرفهای راهی بازار میشود.
کاش هم نویسندگان (به معنای عام نویسنده، شاعر، پژوهشگر و...) و هم ناشران مرعوب قلم و برند خود نشوند.
✍️حمید رضا داداشی
https://www.instagram.com/hrdadashii?igsh=MTdpaGIxcXN5cXNlbw==
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
#در_هوای_کودکی
#انجمن_ادبی_سیب_نارنجی
بافت و متن در ادبیات کودک
با صحبتهای ارزشمند دکتر سعید حسامپور
این گفتگو رو به صورت کامل در لینک زیر ببینید:
https://www.aparat.com/v/y309e77
هدایت شده از پرویزن
"به طرّاران خیابان حقوق بشر"
"تو" فقط آدمی، تمدّن را، در میان وحوش جار بزن
در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن
نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند
زنده کن یاد "شام آخر " را... جای نوشابه زهرِ مار بزن
"تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحهات
بستهبسته فشنگ را بردار! روی فرقت دودسته خار، بزن
"دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند
سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن
*
فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن
"تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همهجا با غرور جار بزن
"تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی
به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!"
فکر کن بازیای خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟
سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن!
مثل همجنسهات در غزه، مثل هم نسلهات در بوسنی
چون پدرخواندههات در کابل، با ترّحم تو را چکار؟ بزن!
عقدههای "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست
به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن
*
اولی غرق خون! چه تصویری!...
دومی را نشانه میگیری
بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن!
به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی
فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چندبار بزن
تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست
ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن
تروریستند این مسلمانان، یکبهیک را شبیه مرغ بکُش
نانجیبند آسیاییها، با قدمهای استوار... بزن!
به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده
نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن
خویش را لحظهای تصور کن، در ویتنام بین هالوها
خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سهتار بزن
آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است
سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن!
فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشهی راه
گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانیاش بکار! بزن!
بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سهخوابه حبس بکِش
چند بیپول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن
*
راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمانکشی بگو چه خبر؟
عوضِ این به سوگ گربهی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن
#محمد_مرادی
#اروپا
#حقوق_بشر
#رفح
#غزه
#واشنگتن
#سازمان_ملل
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"اطلاعیه"
صاحبان این تصویر مجرمند
در "سِفر تثنیه" نامی از آنان به میان نیامده است
راویانِ "لاویان"، سخنی از آنان نگفتهاند
یوم السبت را ماهی نگرفتهاند
صاحبان این تصویر مجرمند
در اورشلیم زاده نشدهاند
نسبشان به ارض موعود نمیرسد
آینههای عبرتند
که به عبری سخن نمیگویند
صاحبان این تصویر مجرمند
چون هالهی هولوكاست بر سرشان نمیدرخشد
خون ارمیا را از نزدیک مزمزه نکردهاند
به گوسالهی سامری توسل نجستهاند
و بهانههاشان،
رنگ گاو زرد ندارد
به آن کودک بالای تصویر نگاه کن:
او یک گناهکار است
ناحیهناحیهی مدیترانه را نفس کشیده است
و خندهاش
رنگ و بوی ضاحیه دارد
او مجرم است
که لبنان زاده شده است
و در مزارع زیتون بازی کرده است
آن مرد را ببین:
او جنایتکار است:
به منشور سازمان "سکوت" پایبند نبوده است
و با "شورای ناامنی" رابطهی خویشی ندارد
صاحب این تصویر یک تروریست است
چون آنگونه نیست که باید باشد:
چون خمرههای نفت
چون یابوهای آنسوی خلیج
چون گوسفندهای مزارع رقص شمشیر
چون مفتیان مفتخور الازهر
آن زن یک تروریست است
مقنعه میپوشد
و نماز را به جماعت میخواند
و گاه
به پیادهروی اربعین میرود.
صاحبان تصویر فوق تروریستند
و نامشان در فهرست تحریم آمده است:
نامشان حرام و خونشان حلال
حلالِ بمبهای سنگرشکن
حلالِ هواپیماهای جاسوسی
حلال ِخاخامهای خام
حلال تانکهای ضدنفر
و همه باید بمیرند
چون شیطان بزرگ خواسته است
و بعضیها:
اینگونه تصمیم گرفتهاند
#محمد_مرادی
#لبنان
#ضاحیه
#حقوق_بشر
#بیروت
https://eitaa.com/mmparvizan
No. 09.pdf
15.35M
📌شماره نهم دو فصلنامه اندیشه نامه پایداری با محوریت موضوعی "ادبیات محور مقاومت" منتشر شد .
📚در این شماره از دو فصلنامه که به مدیر مسئولی دکتر محمدرضا سنگری و سردبیری دکتر جواد کامور بخشایش انتشار می یابد، تازه ترین یافته ها در موضوع ادبیات محور مقاومت در قالب مقالات و گفت و گوها و گزارش ها بازتاب داده شده است.
🗣در بخش گفت و گو با صاحبنظران هم علاوه بر نویسنده ها و صاحب نظران داخلی،از نظرگاه های نویسنده های لبنانی و سوری هم بهره برده شده است.
📃فایل پی دی اف نشریه برای هرگونه بهره برداری تقدیم می شود.
📌شماره نهم دو فصلنامه اندیشه نامه پایداری با محوریت موضوعی "ادبیات محور مقاومت" منتشر شد .
📚در این شماره از دو فصلنامه که به مدیر مسئولی دکتر محمدرضا سنگری و سردبیری دکتر جواد کامور بخشایش انتشار می یابد، تازه ترین یافته ها در موضوع ادبیات محور مقاومت در قالب مقالات و گفت و گوها و گزارش ها بازتاب داده شده است.
🗣در بخش گفت و گو با صاحبنظران هم علاوه بر نویسنده ها و صاحب نظران داخلی،از نظرگاه های نویسنده های لبنانی و سوری هم بهره برده شده است.
هدایت شده از انجمن ادبی سیب نارنجی
عصر شعر و روایت و داستان *«ذوق انتقام»*
*در رثای شهدای آزادی راه قدس
و حمایت از جبهه مقاومت* 🇮🇷🇵🇸
✨با حضور جمعی از #شاعران_و_نویسندگان انجمن های شعر و ادبیات شیراز🖋🌹
🔉و رونمایی از مجموعه آلبوم صوتی
*"یک مشت زیتون"* 🌿
⏰زمان:
دوشنبه ۱۶ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
🏢مکان:
میدان کوزه گری - ابتدای دلاوران بسیج - بعد از بوستان جوان - پردیس سینمایی تارُخ- سالن ترنج
📌پرديس سینمایی تارخ
https://nshn.ir/8frbgj0z_FQIdf
*حضور برای عموم آزاد است* 🌹
https://eitaa.com/sibenaranji
«به بهانهی زادروز سهراب»
بدون تردید، در شعر معاصر فارسی، سمبولیسم عرفانی، ویژهی سهراب سپهری است. سهراب بهویژه در دفترهای «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز»، توانسته هم از منظر تشخصبخشی سبکی و هم فراوانی اشعار، جریانی خاص خود در شعر فارسی ایجاد کند.
از دیگر شاعران این عصر، فروغ فرخزاد نیز بهویژه در دفتر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نگاهی گاه نزدیک به سهراب دارد؛ هرچند به نظر می رسد بهویژه از نظر زبانی، سهراب از فروغ تاثیر پذیرفته باشد.
سمبولیسم سهراب، از دو منظر زیرشاخهی جریان شعر آرمانگرای معاصر محسوب میشود. او بهویژه در دو منظومهی بلند صدای پای آب» و «مسافر» و اشعاری چون: «روشنی، من، گل، آب» و «آب» کوشیده است تا جهان آرمانی خود را با نگاهی عرفانی و متفاوت به محیط پیرامون بسازد. در این دست از اشعار سهراب، جهان آرمانی گویی در همین عالم قابل دسترسی است و مخاطب سهراب، با نگاهی متمایز و عادتگریز به طبیعت، میتواند آن را در درون خود شکل دهد؛ اما در اشعار کوتاه سهراب، بهویژه شعرهایی چون «ندای آغاز»، « پشت دریاها»، «واحهای در لحظه» و «نشانی»، گویا جهان آرمانی او مکانی جدا از عالم بیرون است و از این منظر، سهراب آمیزهای از گونههای مختلف عرفان و سمبولیسم فرارونده را در شعرش تجربه کرده است.
شاید سمبولیسم آرمانی سهراب را نتوان به تنهایی در چارچوب جریانی ادبی از عصر پهلوی تعریف کرد؛ اما با در نظر گرفتن ویژگیهای اشعار او و تاثیری که بسیاری از شاعران پس از انقلاب به ویژه در دهه های 60 و 70 از اشعار او پذیرفتهاند، بیهیچ تردیدی می توان سمبولیسم عرفانی او را جریانی مهم در شعر معاصر فارسی دانست.
ویژگیهای سمبولیسم عرفانی سپهری را در چند سطر مرور میکنیم:
-تبلیغ نگاهی متفاوت و عرفانی به هستی و تلاش برای حرکت به سوی جهانی آرمانی.
- توصیف جهانی ذهنی و آرمانی که عمدتا در پشت دریاها و یا در مکانهای اسطورهای قابل مشاهده است.
-فراوانی واژههای نمادین با استفاده از عناصر طبیعت و ابهام قابل توجه در شعر به دلیل نبودن نشانههای قاطع برای دریافت متن و معناکردن استعارهها.
- فراوانی ترکیبهای جدولی و مشابه هم(از نظر ساخت)، با تلفیق طرف عینی و ذهنی، با غلبهی عنصر ذهنی و توجه به حسآمیزی و متناقضنما به شیوهی شاعران هندی(بیدل).
- حضور قابل توجه عناصر طبیعی غیر شهری در اشعار بهویژه توجه خاص به رنگ.
-طول قابل توجه اشعار، ساختار طولی ضعیف شعرها، بلند و کوتاهی قابل توجه سطرها و کمتوجهی به قافیه و موسیقی شعر.
-توجه به تکرار آغازین سطرها در اشعار بلند بهشیوهی فروغ فرخزاد.
- صمیمیت کلام، سادگی واژگان و پرهیز از باستانگرایی.
- تلفیق نشانههای عرفان اسلامی، هندی و بودایی.
"واحهای در لحظه"
به سراغ من اگر میآیید.
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشدهی دورترین بوتهی خاک.
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی
است که صبح
به سر تپهی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایهی نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
#سهراب_سپهری
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat