🔺رشته جستارهایی که درباره این دستور و املای تاریخی با این گزاره میآید: «هرگاه «بای زینت»، «نون نفی» و «میم نهی» بر سر افعالی که با الف مفتوح (مانند انداختن یا افکندن) یا الف مضموم (مانند افتادن) آغاز میشوند، بیاید، «الف» در نوشتن حذف و تبدیل به «ی» میشود.» و راهنمای بسیاری از ادیبان، آموزگاران، دبیران و استادان، ویراستاران، نویسندگان، روزنامهنگاران و بسیاری دیگر از مردم است، سبب چالش جدی برای کوشندگان حوزه سوادآموزی پایه شده است.
یکی از بزرگترین چالشهای الفبا و خط فارسی، گسست یا شکاف ارتوگرافی (شکاف میان آنچه میگوییم با آنچه مینویسیم) است. این شکاف سبب دیرآموزی زبانآموزان پایه میشود و برای این که آنها را از برزخ این که کدام شکل از این نوشتن درستتر است برهانیم، این دو شکل نوشتن حالتهای فعلی پیشگفته را به بررسی گرفتهایم.
به قلم #محمدهادی_محمدی
در آموزک بخوانید:
🔹«بیفکند یا بیافکند» کدام درست و کدام نادرست است؟- بخش نخست
🌿📝
@koodaki_org
با دریغ دکتر محمد غلامرضایی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی، درگذشت.
محمد غلامرضایی (۱۳۳۱- ۱۴۰۲) در خور و بیابانک از توابع نایین به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و سپس یزد به پایان رساند. پس از آن برای ادامۀ تحصیل راهی تهران شد. او دورۀ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تربیت معلم و دورۀ کارشناسی ارشد همان رشته را در پژوهشکدۀ فرهنگ ایران سپری کرد و در سال ۱۳۵۹ موفق به دریافت درجۀ دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد.
دکتر غلامرضایی در فاصلۀ سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ با مراکزی چون انجمن آثار ملی، بنیاد فرهنگ ایران، فرهنگستان ادب و هنر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مجلههای یغما و راهنمای کتاب همکاری داشت و به تشویق زندهیاد ایرج افشار اقدام به فهرستنویسی آثار خطی انجمن آثار ملی كرد كه با نام فهرست كتابهای كتابخانۀ انجمن آثار ملی به چاپ رسید.
دکتر غلامرضایی از سال ۱۳۵۷ به یزد رفت و ابتدا در دانشسرای عالی آن شهر و سپس با سمت عضو هیئت علمی در دانشگاه یزد مشغول به تدریس شد تا اینکه از شهریور ۱۳۷۸ به دانشگاه شهید بهشتی منتقل شد و تا پایان عمر در آنجا به پژوهش، تدریس و راهنمایی دانشجویان اشتغال داشت.
دکتر غلامرضایی پژوهشگری با وسواس علمی و دقت بالا و آموزگاری دلسوز و مهربان بود. از آثار قلمی او میتوان به کتابهایی چون سبکشناسی نثرهای صوفیانه: از قرن پنجم تا اوایل قرن هشتم، سبکشناسی شعر پارسی از رودکی تا شاملو، تَشتۀ فُر: آیین زندگی در دهههای پیشین خور و بیابانک، سی قصیدۀ ناصر خسرو و داستانهای غنایی اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خدمات علمی دکتر محمد غلامرضایی را ارج مینهد و درگذشت آن استاد ارجمند را به جامعۀ دانشگاهی ایران تسلیت میگوید. خاک بر او خوش باد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
هدایت شده از پرویزن
"امید به پیروزی آینده"
در شعر شاعران فارسی، امید به پیروزی مردم فلسطین و آزادی قدس یکی از مفاهیم اصلی سرودههاست. در شعر تمام دورههای پسازانقلاب، بارها و به شیوههای مختلف به پیروزی نهایی نهضت فلسطین اشاره شده است. این مفهوم را در شعر شاعران دوران جنگ چون: عباس براتیپور، محمدرضا سهرابینژاد و فرامرز محمدیپور آشکارا میتوان دید. شیوۀ پرداخت این امید، در شعر شاعران نسل اوّل انقلاب معمولاً با استفاده از واژههای نمادین است.
(نک: صداقتگوی کیاسری، 1372: 28، 85، 132و148)
هرچند برخی شاعران چون تیمور ترنج تحتتأثیر ترجمۀ شعر شاعران عرب، تاحدودی متمایز و غیرمستقیم به این مفهوم اشاره کردهاند:
این صدا / صدای مردمانی است / که در هزارتوی دهلیزهای تیرگی / خانه دارند /...اما، امید / همچون ستارهای / در اعماق قلبهایشان / میدرخشد.
(ترنج، 1379: 12)
در اشعار سنتی شاعران نسل سوم انقلاب چون: علی سلیمانی، مهران رنجبر و...، شهرهای فلسطین تولدی تازه را در سالهایی نهچندان دور تجربه خواهند کرد. (نک: سیب و زیتون، 1388: 50 و54 و قزوه، 1385: 24)
آنچنان که در ابیات زیر از علی سعادت شایسه میتوان دید، فردای قدس فردایی امیدبخش خواهد بود که از دل نمادهای فلسطین: «سنگ و زیتون» خواهد رویید:
...فردا حقیقتی است در آغوش چنگ تو
فردا جوانه میزند از پای سنگ تو
فردا پراست از گل زیتون دستهات
فردا نشسته در رگ و در خون دستهات
(اسرافیلی، 96: 1384-97):
امید به آینده و پیروزی، در شعر فارسیزبانان، تاحدودی با شعر عربی متفاوت است. در شعر عربی، پیروزی آینده، زیر سایۀ وحدت و مقاومت قومی - ملّی شکل میگیرد؛ درحالیکه از منظر شاعران فارسی، این پیروزی که قطعاً جنبهای دینی دارد، بیشتر با ظهور منجی و مفهوم انتظار همراه است.(نک: انصارینژاد، 1386: 57و59، عمرانی، 1382: 17 و سیب و زیتون، 1388: 28، 48و52)
البته ارتباط منجی و فلسطین حتّی در اشعار دهۀ 60 فارسی نمود داشته، چنانکه در سطرهای زیر از سلمان هراتی دیده میشود:
باور کنید اگر او یک روز / خودش را از ما دریغ کند / تاریک میشویم / در اردوگاههای فلسطین حضور دارد / و خیمهها را مینگرد.
(هراتی، 107: 1383-106)
"در کوچهباغهای پرتقال و زخم: محمد مرادی"
#شعر_پایداری
#فلسطین
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
https://parand.se/?page_id=4040
👆👆👆👆👆
کتابها و محصولات سالهای ۴۴ تا ۵۷ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را میتوانید از این نشانی دریافت کنید.
#سیبنارنجی
https://eitaa.com/sibbook
نقدی بر "دفی از پوست ابلیس"
بسیاری از اهالی شعر و ادب، #ایرج_زبردست #رباعی_سرای معاصر اهل شیراز را می شناسند. او صاحب مجموعه هایی متعدد است که ازآن میان دفتر #دفی_از_پوست_ابلیس، در سال ۱۳۹۴ از سوی نشر #نیماژ منتشر شده است و ۴۳ رباعی شاعر را در بر می گیرد.
اشعار این دفتر از زوایایی قابل تحسین و از جنبه هایی نیز سزاوار نقدند. این زوایا گاه به زبان، تصاویر و ساختار بر می گردد، گاه متوجه تفنن طلبی های شاعر است و گاه نیز می توان از زاویه ی مضامین و اندیشه ی شاعر به آن ها پرداخت.
آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می نگریم و بیشتر برآمده از یک نگاه معناگراست، بررسی برخی رباعی های این مجموعه از زاویه ی #نقد_ایدئولوژیک است؛ شاخه ای از نقد و سبک شناسی که در بسیاری از مطالعات جدید ادبی بر آن تاکید می شود.
علت انتخاب این زاویه ی نقد، تلاشی است که شاعر برای گریز از گفتمان #ایدئولوژی_مذهبی و انقلابی، در سال های اخیر تجربه کرده و کوشیده تا خود را از سیطره ی ایدئولوژیک شعر #انقلاب رها سازد؛ حال آنکه مطالعه ی این دفتر و دیگر شعرهای اخیر او نشان می دهد، ایرج زبردست به همان اندازه که از جهان ایدئولوژیک شعر انقلاب فاصله می گیرد، درگیر گفتمانی می شود که کاملا به شعر او رنگ #شعاری می دهد، با این تفاوت که این شعارزدگی دیگر چون برخی از اشعار سال های آغازین شاعری او وابسته به ایدئولوژی شعر انقلاب نیست.
اصرار او بر گریز از گفتمان شعر انقلاب به اندازه ای است که گاه به نظر می رسد، شاعر را مجبور کرده تا به صورت #کوششی برخی ساخت شکنی های معنایی را در شعرش به کار گیرد، تا آنجا که نشانه های #تصنع و تبلیغ مفاهیم و مضامین درونی نشده و صرفا تفننی در بسیاری از رباعی ها دیده می شود.
جالب این است که این نوع نگاه، گاه یادآور برخی شاعران مروج دیدگاه های #ملی_گرایانه است که نماینده ی مشهور این جریان را می توان #پورداوود در عصر رضاشاهی دانست؛ هرچند پیش و پس از او نیز این اصرار و افراط را در شعر دیگران دیده ایم.
آنچه زبان شعر زبردست را در لایه های رویین(نه در عمق و لایه ی شناختی) ایدئولوژیک می کند؛ اشارات آشکار به واژه ها یا مفاهیمی است که مروج نقد شاعر از گفتمان مذهبی و ترویج نگاهی مغایر با گفتمان دینی است. این ویژگی در رباعی پشت جلد کتاب به خوبی دیده می شود:
تاریخ به زیر آب فریاد کشید:
کورش تو به پا خیز که ما درخوابیم
منجی بودن کورش یا نیاز به حضور او مفهوم اصلی این رباعی است؛ اما آنچه در پرداخت این رباعی به چشم می آید لحن شعاری است که در دو نشانه از مصراع چهارم قابل واکاوی است؛ نخست استفاده از فعل امری (که در سبک شناسی ایدئولوریک اهمیت دارد) و دیگر ارجاع مصراع به سخن #محمد_رضاپهلوی که هر دو موید بار ایدئولوژیک قوی واژه ها در این رباعی است. انتخاب رباعی پشت جلد به همراه نام کتاب که خود با محوریت واژه ی #ابلیس دریافتی خاص را به مخاطب القا می کند از دیگر دلایل تقویت نگاه ایئولوژیک در مجموعه است.
جلوه ی شگفت مجموعه و بزنگاه کشف لایه های کوششی رباعی ها، تضادی است که میان گفتمان #ملی معدودی اشعار و مفاهیم #شطح_گونه و شبه عرفانی وجود دارد.
در بسیاری از این رباعی ها شاعر کوشیده تا برخی دریافت های سطحی یا عادی از مذهب یا مناسک آن را به شیوه ی اهل عرفان نقد کند؛ اما با دقت کردن بر عمق ابیات و با در نظر گرفتن تضاد نقدهای ملی و عرفانی، می توان دریافت که این انتقادها نه برآمده از تجربیات شاعرانه؛ بلکه زاییده ی مطالعات و شنیده های شاعر است و تنها نقطه ی اتصال این دو گفتمان، ایدئولوژی موید انتقاد از گفتمان حکومتی است:
ای دل قدم محال بر می داری
برگرد که خانه ی خدا هم سنگی است
*
در رباعی ای دیگر کعبه به طواف مادر شاعر می آید(ص ۱۴)؛ چون رباعی او که در آن کعبه به طواف تخت جمشید می آید. یا شاعر در شعری دیگر مدعی است که از راز و نیاز با خدا نیز می ترسد. (ص۱۵).
یا از اذان گفتن مرگ در شهر سخن می گوید. (ص۱۸)یا شعر زیر که کاملا تکراری از اندیشه های عرفانی کهن است:
عوعوی سگی به از مناجات من است
در عبارت شطح گونه ی زیر اوج این بازی های شاعرانه را می توان دید:
نه نقطه نه خط نه حرف یک تشدیدم
تا لاف زنم تاج سر الله م
گویا شاعر پس از خواندن شطحیاتی از #ابن_عربی، #روزبهان یا دیگران، بی تجربه ی معنوی شطح، به تکرار مضامین و بیان شطح گونه در رباعی هایش دل خوش کرده است.
حاصل این نگاه را می توان در چند بخش زیر طبقه بندی کرد:
الف_ خلاف ظاهر ایئولوژی گریز این مجموعه، رباعی های ایرج زبردست پر از نشانه های ایدئولوژیک است.
ب_ اصرار بر برخی ساختارشکنی های معنایی بدون در نظر گرفتن بسترهای اندیشگانی و معنوی لازم برای شکل گیری آن ها، تصنع و شعارزدگی را وارد رباعی ها کرده است.
ج_ نوعی تضاد بنیادین بین جهان بینی رباعی های شطح گونه و ملی در این دفتر دیده می شود.
#محمد_مرادی
هدایت شده از پرویزن
"دعوت به مقاومت در شعر فلسطینی"
از مهمترین مفاهیم مشترک در اغلب فلسطینسرودهها، دعوت مخاطب به مقاومت است. این مفهوم از اوّلین دورههای شعر فلسطین در شعر عربی نمود داشته (نک: محمدی روزبهانی، 1389: 83) و از پربسامدترین مؤلفههای معنایی فلسطینیات فارسی نیز هست. در شعر شاعران دهۀ اوّل انقلاب مثل حمید سبزواری، این مؤلفه بسیار پررنگ، و برآمده از شرایط اجتماعی سالهای آغازین انقلاب و روحیۀ حماسی مردم جامعه است:
...تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
برخاک ما بیگانه ننگ است ای برادر
...فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت ونگین از دست اهریمن بگیرید
...تکبیرزن، لبیکگو، بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار
(صداقتگوی کیاسری، 82: 1372 -79)
دیگر شاعران نسل اوّل دوران جنگ چون: محمود شاهرخی و عباس براتیپور(نک: همان، 89 و 30) از شگردی مشابه برای بیان این مفهوم بهره بردهاند. از نظر واژگانی، آرکائیسم و اشاره به قهرمانان ملّی و دینی از ابزار غنیکردن اشعار آنان است. در اینگونه شعرها که معمولاً در قالب مثنوی سروده شده، به پیروی از شعر حمید سبزواری از وزن حماسی«مستفعلن مستفعلن مستفعلاتن» در بحر «رجز»استفاده شده است.
در غزلهای پایداری زمان جنگ نیز این نگاه پویا و مقاوم در شعر شاعران نسل اوّل انقلاب بهوضوح دیده میشود:
میشکافد سینۀ شب شعلۀ شمشیر فجر
ای برادر تا پگاه قدس با رهبر بهپیش
(مردانی، 1374: 18)
گاه دعوت به مقاومت بهعلت نزدیکی شاعر با فضای معناگرای شعر جنگ، چارچوبی کاملاً نمادین گرفته که تنها با اشارۀ شاعر میتوان شعر را مربوط به مقاومت فلسطین دانست. در این دست اشعار، شاعر به صورتی نمادین مقاومت را تنها چارۀ بهبود شرایط موجود معرفی میکند:
تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم
یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره
جز با کلید ناخن ما وا نمیشود
قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره
(امینپور، 1386: 14)
هرچند در شعرهای مربوط به دهۀ هشتاد، از میزان دعوت به مقاومت در فلسطینیات فارسی کاسته شده، برخی شاعران نسل سوم، بهویژه با استفاده از نماد «سنگ» مخاطب را مقاومت دعوت میکنند. ابیات زیر از حسین هدایتی از این نمونه است:
سنگ بردار و بزن این شب آویزان را
تا که برهم بزنی خواب خوش شیطان را
سنگ قانون دهانکوب زمین است بزن
آه موسیقی خشم تو همین است بزن
(اسرافیلی، 1385: 414)
#در_کوچه_باغ_های_پرتقال_و_زخم
#محمد_مرادی
#شعر_فلسطینی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از یک سیب ویرایش
#واژههای_بیگانه
هرگاه در زبانی با واژهای بیگانه روبهرو میشویم؛ باید به دو سوال پاسخ دهیم:
۱- آیا این واژه به غنا و گستردگی زبان کمک میکند؟
۱- آیا این واژه برای همخوانی با قوانین زبان میزبان، تحولیافته است؟
...
در زمان کنونی و آشنایی جوانان و حتی کودکان با فضای مجازی، استفاده بیرویه از واژههای بیگانهای دیده میشود که نهتنها هیچ تحولی نیافتهاند و بدونتغییر و همسوسازی وارد زبان شدهاند؛ به غنا و گستردگی زبان نیز هیچ کمکی نکردهاند؛ وگرنه ارتباط زبانها باهم، اگر درراستای صحیح صورت گیرد، باعث پیشرفت و تکامل زبان میشود.
#زبان_فارسی
#من_فارسی_را_دوست_دارم.
#مرضیه_مرادی
#یک_سیب_ویرایش
#سیب_نارنجی
https://eitaa.com/sibevirayesh
هدایت شده از پرویزن
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟"
کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گستردهترین امپراتوریها را تشکیل داده و ویژگیهای حکمرانیاش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است.
آنچه در این گفتار به آن اشاره میشود؛ نقد روایتگونهای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کردهاند.
ریشهی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سورهی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است.
باید افزود که از دیرباز دربارهی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق دادهاند. حال آنکه شباهتهای موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشیها و برخی توصیفهای ظاهری بوده و جنبههای باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلامالله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینیاش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذَکرا)
از مهمترین منابعی که میتوان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریفنشدهی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشتهاند:
ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل می کند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم".
مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بتهای شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بتهای شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت.
این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمهی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبانهای اکدی و ایلامی و چه در ترجمهی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است:
" خدایانی را که درون آن ها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".
نکتهی تامل برانگیز و مورد تایید کتابهای تاریخی و خود منشور این است که کورش بتهای مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است.
سوال مهم این است که آیا اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستان ها، بت پرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم می توان کورش را موحد و پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که حذف تقدّس کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانیاش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست.
#محمد_مرادی
#کورش
https://eitaa.com/mmparvizan