هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
پـویـش بـزرگ عکس کـودکان اربعیـن 🏴
.
همراه با برگزاری نمایشگاه عکسهای
تولید شده به کمک هوش مصنوعی
🎒 ☺️
🔻اگــر دوست داریـد بــه کمک هـوش
مصنوعی، یـک سلفی رویایی از کودکان
خود ؛ در مسیر کربلا،طریق الاقصی به
یـادگار داشـتــه بــاشـیــد، هـمـیـــن الان
عکـساتون رو برای ما بفرستید:👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3226534077C421f8d1b18
🎁🎁 بیا و قاب عکستو هم جایزه بگیر!
.
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐 #دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۷:۰۰
🪑 میزبان:
#دکتر_محمد_مرادی
🛋 مهمان:
آقای #هاشم_کرونی
✨موضوع:
سیری در جهان شعر زندهیاد استاد محمدعلی بهمنی
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
"جلال و شعر: به بهانهی سالروز درگذشت"
جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحبسبک و تاثیرگذار روزگار ماست که میتوان به دلیل اهمیت جایگاه ادبیاش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد.
گزارهی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایتهایی از او و سیمین دربارهی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است.
گزارهی دوم: زبان داستان جلال محاورهای، روزنامهنگارانه و واقعگراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد.
گزارهی سوم: جلال در سخنانش قضاوتها و نقدهایی دربارهی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سببشده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را بهدرستی نمیشناخته؛ نکتهای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیهی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به بهسازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است.
گزارهی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسرودهای از احمد شاملو با مطلع زیر است:
قناعتوار تکیده بود/ باریک و بلند...
جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم اشعاری برای او سرودهاند.
#شعر
@mmparvizan
یا هو
غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع)
صد نبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه ی زمان باشی
یازده برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی
تو پس از ده بهار: مهر و عروج، وارث المرسلینِ نور شدی
آمدی تا میان آن همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی
در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود
ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی
هیبت آسمانی ات آن روز، لرزه بر جان معتمد انداخت
نگران بود و سخت می ترسید: مقصد مردم جهان باشی
آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه ها جویبار باور تو
لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی کران باشی
آفتابی و نور، سایه ی تو، ماهی و آسمان طلایه ی تو
چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی
تو، همان صُلب شامخی که هنوز شاهراه نجات بسته به توست
تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب الزمان باشی
#
آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید
پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی
#محمد_مرادی
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سدههای چهارم و پنجم"
در سدههای نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده میشود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد.
در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی الله اکبر
*
سیاست تو به گیتی علامت مهدی است
کجا سیاست تو نیست فتنهی دجال
در قطعهای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کردهام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجلهی شیعه شناسی) و نمیتواند از بوسعید باشد.
در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده میشود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بیدیوان میبینیم؛ عمدهی توصیفها روایتگر فتنهی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است:
مسعود سعد:
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنهی دجال
سنایی (دیوان):
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجال عالمسوز سر بر کردهاند
*
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یکره سر بر آر
حدیقه:
خلق او آمد از نکو عهدی
روح عیسی و قالب مهدی
*
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیهی مهدی
در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده میشود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنهی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است.
در قصیدهای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمهی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و میگوید:
"قول به مهدی در عقاید ایشان ندیدهام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده".
شعر مورد نظر از زاویهی سبک سرودهی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رسالهی اسماعیلی کشفالمحجوب از ابویعقوب سجستانی هم میتوان دید:
"مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همهی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخنهای ایشان پوشیذه بوذ و علمهای ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمانها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یکجا آب خورند...".
کاملترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامهی اسدی توسی میتوان دید:
...ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخرزمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهی کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
بر آرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
درِ توبه را گم بباشد کلید
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
پس از آن شگفت دگرگونهگون
بس افتد جهاندار داند که چون
از سدهی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی مییابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است.
#مهدی_علیه_السلام_در_شعر_فارسی
#شعر_انتظار
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
رولد دال از نویسندگان شاخص و نامآشنای کودکان است.
او زاده ی ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ و درگذشته ی ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰، داستان نویس و فیلم نامه نویس اهل ولز بریتانیا و از مشهورترین نویسنده های انگلیسی است که والدینش نروژی الاصل بودند و اوج شکوفایی او به عنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ی ۱۹۴۰ بود.مهم ترین آثار او چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر، ماتیلدا و داستان های چشم نداشتنی است. بیشتر آثار او به فیلم درآمده اند.او در ۱۹۱۶ در لانداف گلامورگان به دنیا آمد. در جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان در نایروبی پیوست. مدتی در یونان و سوریه خلبان جنگی بود. در ۱۹۴۲ به واشینگتن رفت و نویسندگی را شروع کرد. اولین داستان هایش را بر اساس تجربه هایش در جنگ در نشریان آمریکایی به چاپ رساند. اما خیلی زود به نوشتن برای کودکان گرایش یافت. آثار او اثر زیادی بر نویسندگان انگلیسی زبان پس از او گذاشت در ادامه در کانال باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی یکی از کتابهایش را میتوانید بخوانید.
#رولد_دال
#شاهکارهای_ادبیات_کودک
#باشگاه_کتاب_کودک_و_نوجوان_سیب_نارنجی
هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
مریم راهی در کتاب به امین بگو دوستش دارم، روایتگر قصه چهار شخصیت بزرگ تاریخ اسلام است. او در قالب داستان، مستندی روایی تاریخی را حکایت میکند و زندگی بزرگان دین اسلام را از زوایایی جدید و متفاوت به تصویر میکشد.
این رمان داستانی است درباره چهار شخص مهم و برجسته تاریخ صدر اسلام که از حامیان حضرت محمد (ص) بودند؛ حضرت عبدالمطلب پدربزرگ، ابوطالب و حمزه دو عموی پیامبر و جعفربن ابی طالب پسرعموی ایشان. آغاز رمان با دیدن خوابی توسط عبدالمطلب شکل میگیرد؛ خوابی که در آن هاجر همسر ابراهیم نبی از او درخواست میکند تا تشنگی فرزندش اسماعیل را رفع سازد و وی را به حفر مجدد چاه زمزم که سالیان گذشته به وسیله یکی از قبیلهها پر شده بود تشویق و هدایت میکند و این شروع روایتی ناب و زلال از زندگانی پیامبران است.
داستان این کتاب به حوادث شهر مکه پیش از میلاد پیامبر و حتی پیش از ولادت پدر ایشان پرداخته و تا زمان نوجوانی حضرت محمد و قرن هشتم هجری ادامه یافته است. در واقع میتوان گفت این رمان روایتی 85 ساله از رخدادهای تاریخ صدر اسلام ارائه میدهد. در این اثر با تعدد شخصیت و ماجراهای فراوانی مواجه هستید که تعلیق بسیاری به همراه دارد.
*ویژه میلاد رسولالله*
#محمد
#رمان
فراخوانِ «ویژهنامۀ دانشجویانِ جدیدالورود» نشریۀ کلکِ خیال
نشریه کلکِ خیال با صاحب امتیازیِ انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی جهت «ویژهنامۀ دانشجویان جدیدالورود» از دانشجویان و مخاطبین علاقمند به همکاری با نشریه، دعوت به عمل میآورد تا آثار خود را در قالبِ عکس، نوشته، داستان، شعر و… برای انتشار به آیدی زیر ارسال نمایند.
@arminzre
با محوریتِ موضوعاتِ:
۱_ تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی
۲_ بخش زبان و ادبیات فارسیِ دانشگاه شیراز
۳_ تجربۀ یک روزِ دانشجو در دانشکدۀ ادبیات
۴_ هر آنچه یک جدیدالورود باید بداند
و...
مهلتِ ارسالِ آثار:
تا ۳۱ شهریور ماه
غزلی به پیشگاه امام ششم
روزگاری شرابهای جهان، مست چشمان عاشقت بودند
رودهای زلال دشتبهدشت، سالکان مناطقت بودند
ای شمیم تو عطر شب بوها اوج سرمستی پرستوها-
مرغزاری که بچّهآهوها، نافهچین شقایقت بودند
مثنویمثنوی: ترانه دلت، از خزر تا مدیترانه دلت
رود بودی و گوشماهیها قدر صدموج عاشقت بودند
نام تو راز هشتمین خنده، ششمین ماهتاب تابنده
روح نورانیای که مغربها سایهبوس مشارقت بودند
ای رخت آفتاب را مصباح، روی بگشا که فالق الاصباح
ای تو که صبحهای کاذب هم عاشق صبح صادقت بودند
سورهسوره پر از شکوفه شدی سبز کردی خزان زندان را
شب قدری که پاسبانان هم محو قرآن ناطقت بودند
تو پر از نور و آسمان دل تو، تو علی بودی و مقابل تو
ناکثینی که عهد کین بستند، ناکسانی که مارقت بودند
پیش رو یا امام میگفتند پشت سر با تو تیغ و خون بودند
دشمنان هزار رنگی که دوستان منافقت بودند
شعلهشعله زبانه آتش شد، ایستادی و خانه آتش شد
در و دیوار شعلهور تنها شیعیان موافقت بودند
مارقان از تو پیش افتاده، زاهقان خسته، پشت بر جاده
اندکی پابهپای تو ماندند لازمانی که لاحقت بودند
کوچههای مدینه آن ایام، ریگ در ریگ با درود و سلام
همنوا با کبوتران بقیع زائران دقایقت بودند
وصف شیخالائمه درخور توست، ای که منصور و ریزهخوارانش
گیج و انگشت بر دهان یک عمر، آفرین گوی خالقت بودند
تو همان نجم ثاقبی که هنوز، شب تاریک مست هیبت توست
جبلالطارقی که طوفانها خیره در برق طارقت بودند
نه فقط حنبل از تو فقه آموخت، از صحیح از ابوحنیفه بپرس
سالها شافعی و مالک هم جزوهخوان حقایقت بودند
#محمد_مرادی
#امام_جعفر_صادق
یا هو
ای زمان یک غزل گمشده از دفتر تو
ای زمین نقطهای از آیهی انگشتر تو
آسمان ذرّهای از گرد و غبار قدمت
کهکشانهای جهان پلهای از منبر تو
باغ، آغشتهی گلدستهی پیغمبریات
باد، آشفتهی لب های بهار آور تو
مکّه پر شور از اعجاز حرای سخنت
کعبه لبریز گلابِ نفس قمصر تو
عرش، یک مرحله از ساحت معراج دلت
فرش، پسکوچهای از کشور پهناور تو
نام تو سورهی فتح و لقبت آیهی نور
خِلقت آیینهی لولاکِ جناب سر تو
چارده قرن به تطهیر، زبانزد نامت
جلوهی قدسی ماکان محمد نامت
ما که طفلان غزلخوان دبستان توایم
تا ابد جرعهکش کوثر احسان توایم
چارده قرن گذشته است از آن عهد ولی
همچنان از دل و جان بر سر پیمان توایم
گرچه این فاصله نگذاشت که مقداد شویم
گرچه حق نیست بگوییم که سلمان توایم؛
چارده قرن هواخواه تو بودیم عزیز
چارده قرن گذشتهاست و مسلمان توایم
در شب سینهی ما سورهی والشمس ببار
عاشق طلعت بارانی قر آن توایم
لب به حکمت بگشا، سعدی شعرت هستیم
یک غزل آیه بخوان، حافظ دیوان توایم
"مردم دیدهی ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست"
بیتو واماندهی راهیم، براتی بفرست
بیتو مردیم همه، آب حیاتی بفرست
بیتو واماندهی صحرای مجازیم، عزیز
از فراسوی زمان رود فراتی بفرست
بیتو غرقیم در این ظلمتِ دریادریا
نوح دوران شو و کشتیّ نجاتی بفرست
لغزشآهنگ خطاییم در این راه غریب
ای رسول دو جهان، صبر و ثباتی بفرست
یا محمد(ص) سر و جان باختهی معرفتیم
حجّ ما گمشدگان را عرفاتی بفرست
ای دل! ای زائر جامانده هم اینک برخیز
به توسل، به زیارت، صلواتی بفرست
جلوه ی گنبد سبز تو مرا آب حیات
بر تو و آل تو پیوسته سلام و صلوات
#پیامبر
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
وقتی ناشر مرعوب نام نویسنده میشود.
گاهی کتابهایی در حوزهی کودکونوجوان به دستم میرسد به غایت بیمحتوا، لوس و ضعیف از نویسندهها و ناشران نامی و نامدار. و بعد با خودم فکر میکنم چطور نویسنده احساس کرده این کتاب را باید چاپ کند و ناشر هم پذیرفته که این کتاب را چاپ کند؟ بدوناغراق، آرزوی هر نویسندهای این است که بهطور حرفهای و تماموقت بنویسد و از راه نویسندگی امرارمعاش کند؛ آرزوی قشنگی که لااقل در ایران ما برای بیشتر نویسندگان به رویا میماند، اما هستند نویسندگانی که این رویا و آرزو به خون دل برایشان محقق شده و همچنان مینویسند که خب، مایهی خوشوقتی است و جای تبریک و تشکر هم دارد، اما «پرنویسی» آفتهایی هم دارد، از جمله اینکه گاهی کتابهای یک نویسنده از یک مقطعی به بعد، بیمحتوا و ضعیف میشوند طوری که مخاطب حیرت میکند که: «این چی بود که من خواندم؟!»
نویسندهی نامآشنا، هر چیزی را که مینویسد به ناشر میسپارد و ناشر هم که امضای نویسندهی سرشناس را پای داستان میبیند (نویسنده و شاعری که به برند یا به قول حدادعادل، «ویژند» تبدیل شده) کتاب را با شکلوشمایل چشمنواز و «بفروش» منتشر و راهی بازار کتاب میکند، بدون اینکه از خود سؤال کند: این کتابی که من منتشر کردم مخاطب را به چه کار میآید. و باز بدون اغراق، اگر همین نویسنده، کتابش را بدون اسم نویسنده و بهعنوان نویسندهای گمنام برای همان ناشر بفرستد، قطعٱ با جواب منفی ناشر مواجه خواهد شد!
گفتنیها زیاد است و در این مقال نمیگنجد، برای خودم دشمنتراشی هم نمیکنم، اما به نظرم با یک جمله میشود حق مطلب را ادا کرد که: گاهی نویسندهی حرفهای مرعوب قلم خود میشود و ناشر هم مرعوب نام نویسنده و اینگونه است که گاه، آثاری ضعیف و بیمحتوا از نویسندگان و ناشران حرفهای راهی بازار میشود.
کاش هم نویسندگان (به معنای عام نویسنده، شاعر، پژوهشگر و...) و هم ناشران مرعوب قلم و برند خود نشوند.
✍️حمید رضا داداشی
https://www.instagram.com/hrdadashii?igsh=MTdpaGIxcXN5cXNlbw==
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
#در_هوای_کودکی
#انجمن_ادبی_سیب_نارنجی
بافت و متن در ادبیات کودک
با صحبتهای ارزشمند دکتر سعید حسامپور
این گفتگو رو به صورت کامل در لینک زیر ببینید:
https://www.aparat.com/v/y309e77
هدایت شده از پرویزن
"به طرّاران خیابان حقوق بشر"
"تو" فقط آدمی، تمدّن را، در میان وحوش جار بزن
در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن
نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند
زنده کن یاد "شام آخر " را... جای نوشابه زهرِ مار بزن
"تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحهات
بستهبسته فشنگ را بردار! روی فرقت دودسته خار، بزن
"دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند
سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن
*
فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن
"تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همهجا با غرور جار بزن
"تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی
به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!"
فکر کن بازیای خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟
سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن!
مثل همجنسهات در غزه، مثل هم نسلهات در بوسنی
چون پدرخواندههات در کابل، با ترّحم تو را چکار؟ بزن!
عقدههای "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست
به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن
*
اولی غرق خون! چه تصویری!...
دومی را نشانه میگیری
بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن!
به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی
فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چندبار بزن
تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست
ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن
تروریستند این مسلمانان، یکبهیک را شبیه مرغ بکُش
نانجیبند آسیاییها، با قدمهای استوار... بزن!
به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده
نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن
خویش را لحظهای تصور کن، در ویتنام بین هالوها
خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سهتار بزن
آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است
سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن!
فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشهی راه
گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانیاش بکار! بزن!
بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سهخوابه حبس بکِش
چند بیپول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن
*
راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمانکشی بگو چه خبر؟
عوضِ این به سوگ گربهی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن
#محمد_مرادی
#اروپا
#حقوق_بشر
#رفح
#غزه
#واشنگتن
#سازمان_ملل
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"اطلاعیه"
صاحبان این تصویر مجرمند
در "سِفر تثنیه" نامی از آنان به میان نیامده است
راویانِ "لاویان"، سخنی از آنان نگفتهاند
یوم السبت را ماهی نگرفتهاند
صاحبان این تصویر مجرمند
در اورشلیم زاده نشدهاند
نسبشان به ارض موعود نمیرسد
آینههای عبرتند
که به عبری سخن نمیگویند
صاحبان این تصویر مجرمند
چون هالهی هولوكاست بر سرشان نمیدرخشد
خون ارمیا را از نزدیک مزمزه نکردهاند
به گوسالهی سامری توسل نجستهاند
و بهانههاشان،
رنگ گاو زرد ندارد
به آن کودک بالای تصویر نگاه کن:
او یک گناهکار است
ناحیهناحیهی مدیترانه را نفس کشیده است
و خندهاش
رنگ و بوی ضاحیه دارد
او مجرم است
که لبنان زاده شده است
و در مزارع زیتون بازی کرده است
آن مرد را ببین:
او جنایتکار است:
به منشور سازمان "سکوت" پایبند نبوده است
و با "شورای ناامنی" رابطهی خویشی ندارد
صاحب این تصویر یک تروریست است
چون آنگونه نیست که باید باشد:
چون خمرههای نفت
چون یابوهای آنسوی خلیج
چون گوسفندهای مزارع رقص شمشیر
چون مفتیان مفتخور الازهر
آن زن یک تروریست است
مقنعه میپوشد
و نماز را به جماعت میخواند
و گاه
به پیادهروی اربعین میرود.
صاحبان تصویر فوق تروریستند
و نامشان در فهرست تحریم آمده است:
نامشان حرام و خونشان حلال
حلالِ بمبهای سنگرشکن
حلالِ هواپیماهای جاسوسی
حلال ِخاخامهای خام
حلال تانکهای ضدنفر
و همه باید بمیرند
چون شیطان بزرگ خواسته است
و بعضیها:
اینگونه تصمیم گرفتهاند
#محمد_مرادی
#لبنان
#ضاحیه
#حقوق_بشر
#بیروت
https://eitaa.com/mmparvizan
No. 09.pdf
15.35M
📌شماره نهم دو فصلنامه اندیشه نامه پایداری با محوریت موضوعی "ادبیات محور مقاومت" منتشر شد .
📚در این شماره از دو فصلنامه که به مدیر مسئولی دکتر محمدرضا سنگری و سردبیری دکتر جواد کامور بخشایش انتشار می یابد، تازه ترین یافته ها در موضوع ادبیات محور مقاومت در قالب مقالات و گفت و گوها و گزارش ها بازتاب داده شده است.
🗣در بخش گفت و گو با صاحبنظران هم علاوه بر نویسنده ها و صاحب نظران داخلی،از نظرگاه های نویسنده های لبنانی و سوری هم بهره برده شده است.
📃فایل پی دی اف نشریه برای هرگونه بهره برداری تقدیم می شود.
📌شماره نهم دو فصلنامه اندیشه نامه پایداری با محوریت موضوعی "ادبیات محور مقاومت" منتشر شد .
📚در این شماره از دو فصلنامه که به مدیر مسئولی دکتر محمدرضا سنگری و سردبیری دکتر جواد کامور بخشایش انتشار می یابد، تازه ترین یافته ها در موضوع ادبیات محور مقاومت در قالب مقالات و گفت و گوها و گزارش ها بازتاب داده شده است.
🗣در بخش گفت و گو با صاحبنظران هم علاوه بر نویسنده ها و صاحب نظران داخلی،از نظرگاه های نویسنده های لبنانی و سوری هم بهره برده شده است.
هدایت شده از انجمن ادبی سیب نارنجی
عصر شعر و روایت و داستان *«ذوق انتقام»*
*در رثای شهدای آزادی راه قدس
و حمایت از جبهه مقاومت* 🇮🇷🇵🇸
✨با حضور جمعی از #شاعران_و_نویسندگان انجمن های شعر و ادبیات شیراز🖋🌹
🔉و رونمایی از مجموعه آلبوم صوتی
*"یک مشت زیتون"* 🌿
⏰زمان:
دوشنبه ۱۶ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
🏢مکان:
میدان کوزه گری - ابتدای دلاوران بسیج - بعد از بوستان جوان - پردیس سینمایی تارُخ- سالن ترنج
📌پرديس سینمایی تارخ
https://nshn.ir/8frbgj0z_FQIdf
*حضور برای عموم آزاد است* 🌹
https://eitaa.com/sibenaranji