هدایت شده از باشگاه کتاب سیب نارنجی
چقدر اپوش رو میشناسید؟ میدونستید در تیر یشت اوستا از اپوش صحبت شده؟
همراه باشید با ما با یک کتاب بازآفرینی شدهی تربیتی برای کودکان. یادتون باشه بعد از خوندن این کتاب، داستان واقعی اپوش رو هم برای بچهها تعریف کنید.
کتاب اپوش نوشتهی محمد طلوعی، داستان دیو خشکسالی را به تصویر میکشد که خیال میکرد دیوی زیباتر از او وجود ندارد تا اینکه روزی چهره خودش را در آینه دید. این داستان جالب به کودکان میآموزد که در زندگی خودشان را با دیگران مقایسه نکنند.
اپوش اسم دیو خشکسالی بود که تا به حال چهره خودش را در برکه یا جایی ندیده بود چون هر جا پا میگذاشت آبها بخار میشدند و خشکسالی میشد؛ به همین دلیل خیال میکرد که خیلی زیباست. روزی اپوش خودش را در آینهای دید و ترسید. او از آینه پرسید چرا زشت نشانم میدهی و آینه گفت اگر باور نداری که زشتی از بقیه بپرس. پس اپوش راه افتاد تا از دیگران سوال کند که آیا واقعاً زشت است؟
📘📘
این داستان دوست داشتنی به همراه تصویرگریهای زیبا، برای کودکان دبستانی آموزنده و سرگرم کننده خواهد بود.
بخشی از کتاب:
اپوش تکانی به خودش داد و سنگها از دور و برش کنار رفتند و دو کوه بلند ساختند. اسم یکی از کوهها شد تفتان و یکی خشکان. اَپوش در خدنگزارها راه افتاد و پایش به هر جا که رسید آنجا را خارزار کرد. رسید به مارمولکی و از مارمولک پرسید: «من زشتم؟» مارمولک که از ترس دُمش افتاده بود، آبِ دهنش را قورت داد و گفت: «آره.»
برگرفته از کتابراه.
#باشگاه_کتاب_کودک_و_نوجوان_سیب_نارنجی
#افسانه
#اپوش
#ادبیات_قبل_از_اسلام
@sibbook