eitaa logo
مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام
1.9هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
30 فایل
تماس با ادمین کانال : @SibtaynAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
همه مردم از عمر داناترند روزی عمر بن خطاب در مقابل احصاب خطبه ای خواند و دستور داد که مهريه زنان را بيشتر از چهل اوقيه قرار ندهيد. پس هر که بيشتر از اين مقدار را به عنوان مهريه قرار دهد، زياده را به بيت المال خواهم داد. در اين هنگام زني از ميان زنان برخاست و گفت: آيا کتاب خدا بايد پيروي شود يا فرمان تو؟ عمر گفت: کتاب خدا، منظورت چيست؟ زن گفت: تو اکنون از اين که در مهريه زنان زيادي باشد، نهي کردي، در صورتي که خداوند در قرآن مي فرمايد: وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا سوره نساء ایه 20 و مال فراواني ( به عنوان مهر ) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را پس نگيريد. عمر با شنيدن اين استدلال دو يا سه مرتبه گفت: همه از عمر داناتر هستند. اين ماجراي تاريخي به تعابير گوناگون و با يک مضمون در بسياري از کتب اهل سنت نقل شده است، به گوشه اي از اين نقل ها عنايت فرمائيد. الف- حاشيه سنن ابن ماجه، سندي، جلد1، صفحه 583 ب- کشف الخفاء، عجلوني، جلد1، صفحه 269 ج- السنن الکبري، بيهقي، جلد7، صفحه 233 د- جامع العلم، ابن عبدالبر، صفحه 66 ه- سيرة عمر، ابن جوزي، صفحه 129 و- تفسير قرطبي، جلد5، صفحه 99 ز- تفسير ابن کثير، جلد1، صفحه 467 ( ابن کثير پس از نقل ماجرا مي گويد: اسناد اين نقل جدا قوي ست. ) ح- الدر المنثور، سيوطي، جلد2، صفحه 133 ( سيوطي اين ماجرا را از هفت نفر از حفاظ مانند احمد، ابن حبان و طبراني نقل مي کند. ) ط- فتح القدير، شوکاني، جلد1، صفحه 4 7 ي- تفسيرالکشاف، زمخشري، جلد 1، صفحه 357 ک- ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، قسطلاني، جلد8، صفحه 57 ل- کنزالعمال، متقي هندي، صفحه 298 م- تفسير الخازن، جلد 1، صفحه 353 ن- المستدرک، حاکم نيشابوري، جلد2، صفحه 177 ( حاکم نيشابوري پس از نقل اين ماجرا با قطعيت حکم به تواتر اسناد صحيح آن مي نمايد. ) @Sibtayn
🔰آیا می دانید چرا پیامبر صلی الله علیه و اله درباره نسب اصحاب سکوت فرمودند ؟ سيوطی یکی از مشهورترین علمای اهل تسنن در کتاب الدر المنثور روایتی را نقل کرده که سدي می‌گوید: 💎رسول اکرم به اصحاب فرمودند: هرچه می خواهید از من بپرسید تا شما را از آن خبر دهم ؛ پس مردی از قریش به نام عبد الله بن حذافه از بنی سهم که مردم در نسب او طعنه می زدند [ كه پسر پدرش نیست ] ، برخاست و گفت : 🔸اي رسول خدا پدر من کیست؟ 💎فرمودند: پدرت حذافه است و با اين كلام نسبت او به پدرش را تایید فرمود . 👈[ ظاهرا سخن از نسب که پیش امد ، عده ای از اصحاب كه از بحث و گفتگو در این باره می ترسیدند به تکاپو افتادند ] ♦️عمر بلند شد و به سمت رسول خدا رفته (به پای حضرت افتاد) و پاهای حضرت را بوسید و گفت : راضی شدیم به اینکه الله پروردگارمان است، شما نبی مایید، قرآن امام ماست، پس یا رسول الله از ما بگذر، خدايت ببخشايد؛ پس عمر از منبر پایین نیامد تا رسول خدا راضی شد [ که نسب او را نگویند] و فرمود : : الْوَلَد للْفراش وللعاهر الْحجر (1) فرزندی که از زن شوهردار متولد شده است، از آن شوهرش است . [ يعني در مورد کسانی که شک دارید که مادرشان به پدر خیانت کرده اند و این بچه از همسرش نیست و ممکن است از مرد دیگری باشد ، بنا را بگذارید که مادر خیانت نکرده است و این بچه حلال زاده است و او را به شوهر مادرش نسبت دهید . ] در آن هنگام ایه : {قد سَأَلَهَا قوم من قبلكُمْ} نازل شد . گروهى پيش از شما [نيز] از اين [گونه‌] پرسشها كردند؛ آنگاه به سبب آن كافر شدند. آیه 102 سوره مائده 👈اگر قرار بود هر کس از پیامبر صلی الله علیه و اله از نسبش سوال کند و ایشان جواب دهند ، نسب اصحاب مشخص می شد و انگاه معلوم میشد که تعدادی از ایشان حلال زاده نیستند ؛ بنابراین دشمنی خود با پیامبر صلی الله علیه و اله و کفرشان را اشکار می کردند و مشکلات زیادی پیش می امد . 1 - یکی از قواعد فقهی، قاعده «الفراش» است. این قاعده از قواعد مشهور و مورد قبول مسلمانان است که اصل آن به روایتی از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر می‌گردد: «فرزندی که از زن شوهردار متولد شده است، از آن شوهرش است». («الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ») این قاعده فقهی چنین بیان می‌کند؛ اگر در یک رابطه شرعی و محترم، فرزندی متولد شد، بدون شک این فرزند، از آنِ این زن و شوهر است. اما گاهی، بر اثر برخی از قرائن خارجی؛ مانند این‌که زن فاجر است و همبستری خارج از محدوده خانواده از او سرزده است و یا به هر دلیل عقلائی موجّه، اکنون شک در انتساب طفل متولد شده به پدر خانواده پیش آید، این قاعده نقش آفرینی می‌کند. با استناد به این قاعده در چنین مواردی، طفل متولد شده را منتسب به همسر شرعی زن می‌دانند. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ أخرج ابْن جرير وَابْن أبي حَاتِم عَن السّديّ فِي قَوْله تَعَالَى {يَا أَيهَا الَّذين آمنُوا لَا تسألوا عَن أَشْيَاء} الْآيَة قَالَ: غضب رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم يَوْمًا من الْأَيَّام فَقَامَ خَطِيبًا فَقَالَ: سلوني فَإِنَّكُم لَا تَسْأَلُونِي عَن شَيْء إِلَّا أنبأتكم بِهِ فَقَامَ إِلَيْهِ رجل من قُرَيْش من بني سهم يُقَال لَهُ عبد الله بن حذافة - وَكَانَ يطعن فِيهِ - فَقَالَ: يَا رَسُول الله من أبي قَالَ: أَبوك فلَان فَدَعَاهُ لِأَبِيهِ فَقَامَ إِلَيْهِ عمر فَقبل رجله وَقَالَ: يَا رَسُول الله رَضِينَا بِاللَّه رَبًّا وَبِك نَبيا وَبِالْقُرْآنِ إِمَامًا فَاعْفُ عَنَّا عَفا الله عَنْك فَلم يزل بِهِ حَتَّى رَضِي فَيَوْمئِذٍ قَالَ: الْوَلَد للْفراش وللعاهر الْحجر وَأنزل عَلَيْهِ {قد سَأَلَهَا قوم من قبلكُمْ} 📚الدر المنثور في التفسير بالماثور نویسنده : السيوطي، جلال الدين جلد : 3 صفحه : 205 @Sibtayn
👈🏼 ، پیشوای حدیث اهلسنت (سقیفه) از اوزاعی نقل می ‏کند که: بلال حبشی به نزد عمر بن خطاب آمد و به او گفت: نماز، و این جمله را چند باری تکرار کرد. عمر به او گفت: ما از تو به وقت نماز داناتریم! بلال به عمر گفت: هر آینه من داناترم به وقت از تو، زیرا تو از الاغ اهلت هم گمراه‌تری!!! 📚 مختصر تاریخ دمشق لإبن عساکر، ج۵، ص۲۶۶-۲۶۷ ➖ پی نوشت: اهل سقیفه نمی‌توانند به حضرت بلال طعن بزنند زیرا در این صورت "عدالت صحابه" خود را زیر سوال برده اند. . حدثنا الأوزاعي قال إن بلالا أتى عمر بن الخطاب فقال : الصلاة فرددها عليه فقال له عمر نحن أعلم بالوقت منك قال له بلال لأنا أعلم بالوقت منك وأنت أضل من حمار أهلك 📚تاريخ دمشق: ابن عساكر، أبو القاسم ج : 10 ص : 474 @Sibtayn
آیا می دانید یهودیان اولین بار لقب فاروق را برای عمر انتخاب کردند ؟ عَنْ صَالِحِ بْنِ كَيْسَانَ قَالَ: قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: بَلَغَنَا أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ، كَانُوا أَوَّلَ مَنْ قَالَ لِعُمَرَ الْفَارُوقَ، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ يُؤْثِرُونَ ذَلِكَ مِنْ قَوْلِهِمْ، وَلَمْ يَبْلُغْنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که یهودیان نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است. 📚تاریخ طبری ، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۲ . ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ➖تاریخ مدینه دمشق ، جلد ۴۴ ، صفحه ۵۱ . ناشر : دار الفکر - بیروت لبنان ➖الطبقات الکبیر ( الطبقات الکبری ) - چاپ مکتبة الخانجی بالقاهرة - جلد ۳ - کتاب فی البدریین من المهاجرین و الانصار - باب اسلام عمر - صفحه ۲۵۰ ➖تاريخ المدينة نویسنده : ابن شبة جلد : 2 صفحه : 662 @Sibtayn
🔥 عداوت عمر با عجمان و آزادی اسرای ایرانی به برکت امیر المومنین علیه السلام 🔹 مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) می‌نویسد: 🔸 از جمله عداوت‌های عمر با عجمان این بود که هنگام ورود اسرای ایرانی به مدینه تصمیم گرفت زنان را بفروشد و مردان را بندگان عرب قرار دهد و تصمیم گرفت عجمان را کنار کعبه بگذارد تا ضعفاء و پیرمردان را بر کول سوار کنند پس امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: بزرگ هر قومی را اکرام کنید و این فارس‌ها قوم حکیم و کریمی هستند، با ما صلح کرده و به اسلام آوردن ترغیب شدند پس آنچه سهم من و بنی هاشم هست را آزاد نمودم پس سائر مسلمین نیز گفتند: ما هم حقمان را مانند شما آزاد می‌کنیم ای برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس عمر گفت: پسر أبی طالب (علیهما السلام) رأی من در مورد عجمان را نقض کرد برخیزید و بروید!! 📚 نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تألیف محدث نوری، صفحه ۵۷۰، چاپ مؤسسة الآفاق @Sibtayn
به روایت بخاری ابن عباس گوید: هنگامی که عمر ضربه خورده بود بر وی وارد شدم و او را در حال پریشانی و وحشت زدگی دیدم. پس گفتم: باکی بر تو نباشد ای امیرالمؤمنین. عمر گفت: والله لو أن لي طلاع الأرض ذهباً لافتديت به من عذاب الله عز وجل قبل أن أراه ای ابن عباس اگر به اندازه ظرفیت زمین برای من طلا بود همه را از ترس عذاب الهی فدیه می کردم، پیش از آنکه آن را ببینم. 📚صحيح بخاري : ج4 ص 201 كتاب فضائل أصحاب النبي ( صلى الله عليه وآله )باب مناقب عمر @Sibtayn
آرزوی عجیب عمر بن خطاب 💎عن الضحاک قال: قال عمر: یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم، حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أکن بشرا ( هناد حل، هب) از عمر بن خطاب روایت است که گفت: ای کاش من قوچ خانواده ام بودم و آنقدر مرا می پروراندند که چاق ترین قوچان می شدم ؛ آن گاه هر کس را دوست می داشتند به دیدارشان می آمد پس مقداری از مرا می پختند و مقدار دیگری را سرخ می کردند ؛ سپس مرا می خوردند و از آن ها به شکل نجاست خارج می شدم و بشر نبودم !!! 📖کنز العمال، ج ۱۲، ص ۶۱۹ @Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بیانات زعیم حوزه علمیه ی قم آیت الله العظمی وحید خراسانی در مورد انحراف و منشا ظلمت بودن اولی و دومی ، در مسجد اعظم قم 👤آیت الله العظمی وحید خراسانی : این بی‌سوادهایی که اینقدر سنگ فلان و فلان را به سینه می زنند. اینان اینقدر درک ندارند که بفهمند جنایت چقدر بوده است... چه خیانتی شده؟ ... این کلمه ایست که "اتفقت کل" بر این کلمه... مردی که اینقدر بی‌سواد بود که خبر نداشت زن دیوانه تکلیف ندارد!!! همچه بی سوادی، آمد مبدأ شد برای چی!؟ برای اینکه کسی به مَسندِ کسی بنشینه که "مُخرِجِ از ظلمات به نور" آنوقت آن کسی که به آن مَسند نشست، که آن کس باز اینقدر بی سواده که شمس الدین ذهبی، که أعلم مُنَقِّدینِ رجالِ عامه است، تصریح میکنه، که أبی بکر بن أبی قحافه مسئله "إرث جده" را بلد نبود. همچه کسی که از "رمی مجنونه" خبر نداشت همچه کسی را که از "ارث جده" خبر نداشت، آورد بجای کسی نشاند که خدا درباره او می‌گوید: "لتخرج الناس من الظلمات الی النور" بعد بسته شد باب «همه عالم در ظلمات غرق است منشا این دو نفر هستند.» 🌿
امیرالمؤمنین علیه السلام انتقام هرمزان ايرانی را گرفت هرمزان ایرانی، سردار ایرانی و حاکم اهواز بود که در جنگ شوشتر (سال ۱۷ ق/ ۶۳۸ م) تسلیم شد. او را به‌خواست خودش و به منظور تصمیم‌گیری نهایی توسط عمر درباره وی، به مدینه فرستادند. عمر تصمیم به قتل او گرفت، ولی او اسلام آورد و اسلامش پذیرفته شد.. پس از قتل عمر، عبیدالله فرزند او که گمان می کرد، قتل عمر نتیجه ی توطئه ای بوده که هرمزان در آن دست داشته، هرمزان رابه قتل رسانید. وی به بهانه ی نشان دادن اسب های خود به هرمزان او را به خانه خود آورد و در بین راه از پشت به او حمله کرد و او را از پای درآورد. (1) هیچ یک از مهاجران و انصار و یاران پیغمبرصلی الله علیه وآله عمل عبیدالله را صحه نگذاشتند، و آن را مانند قتل بدون دلیل مسلمانی محکوم ساختند، عثمان نیز در بدو خلافت در جلسه ی مشاوره ای برای نظر در کار عبیدالله که محبوس (2) بود، عمل او را موجب اخلال در اسلام دانست، ولی در پایان، پرداخت مال دیه از اموال خود را بهترین راه برای جلوگیری از بی نظمی در امور دانست و شایسته ندید که در فردای قتل خلیفه، فرزند او نیز کشته شود.(3) اما بزرگانی مانند امیرالمومنین علی علیه السلام اقدام عبیدالله را محکوم و او را مستوجب قصاص می دانستند. نوشته اند که در اولین مجلسی که عثمان پس از به قدرت رسیدن به منبر رفت ، گفت : از امور مقدّر الهى اين است كه عبيد اللّه بن عمر ، هرمزان را كشته است . هرمزان از مسلمانان بوده است و وارثى جز عموم مسلمانان ندارد . من امام شما هستم و او را عفو مى كنم . آيا شما [ نيز ]عفو مى كنيد؟ گفتند : آرى . حضرت علی علیه السلام خطاب به خلیفه فرمود: «این فاسق - اشاره به عبیدالله - را به خون خواهی هرمزان بکش که با کشتن مسلمانی بی گناه، مرتکب خطایی عظیم شده» و ادامه می دهد که ای فاسق! اگر روزی بر تو دست یافتم تو را به خون خواهی هرمزان خواهند کشت(4) وقتی که خلافت ظاهری به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید عبیدالله ابن عمر به شام فرار کرد و از همراهان معاویه گردید و در جنگ صفّین همراه معاویه شد و در صحنه جنگ به درک واصل شد 1- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۸۷. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۱۲. 2- عبیدالله پس از به قتل رساندن هرمزان، جفینه و دختر ابولؤلؤ، توسط سعد بن ابی وقاص زندانی شد تا زمانی که عثمان در وضع او جلسه ای تشکیل داد. طبری،ج3، ص 302. 3- ابن سعد، ج5، ص 356. 4- محمد محمدی، مقاله ی سرگذشت هرمزان، ص 27 @Sibtayn
خلیفه نژادپرست ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن عثمان عیسی کوفی ملقب به ابن ابی شیبه (۱۵۹–۲۳۵ هـ. ق) از دانشمندان اهل تسنن می باشد . یکی از اقسام کتابهای حدیثی اهل سنت، مصنف نام دارد. مصنف به کتبی گفته می‌شود که بر اساس شیوه باب بندی احادیث تدوین شده باشد. از مشهورترین کتب مصنف نگاری شده نزد اهل سنت، کتاب المصنف فی الاحادیث و الآثار تألیف ابن ابی شیبه است. ابن ابی شیبه در المصنف روایتی از عمر بن الخطاب خلیفه دوم اهل تسنن در مورد یادگیری زبان فارسی می اورد : عن عمر رضي الله عنه قال: «ما تعلَّم الرجل الفارسية إلا خَبُثَ ، ولا خبث إلا نقصت مروءته» هرکس زبان فارسی را بیاموزد ناپاک می‌گردد وهرکس ناپاک گردد از مردانگی‌اش کاسته می‌شود! 📗مصنف ابن أبي شيبة نویسنده : ابن أبي شيبة، أبو بكر جلد : 5 صفحه : 299 سؤال ما از اهل تسنن ایرانی است که به زبان فارسی صحبت می کنند : آیا مردانگی اهل تسنن عرب زبان و ... از شما بیشتر است ؟ @Sibtayn
⚡️اعتراف یزید لعین به غاصب بودن عمر بن خطاب ✍️ علامه حلی رضوان الله علیه از بلاذری نقل کرده است: «وَ رَوَى الْبَلَاذُرِيُّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ كَتَبَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ وَ حَدَثَ فِي الْإِسْلَامِ حَدَثٌ عَظِيمٌ وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ قَتْلِ الْحُسَيْنِ. فَكَتَبَ إِلَيْهِ يَزِيدُ أَمَّا بَعْدُ يَا أَحْمَقُ فَإِنَّا جِئْنَا إِلَى بُيُوتٍ مُجَدَّدَةٍ وَ فُرُشٍ مُمَهَّدَةٍ وَ وِسَادَةٍ مُنَضَّدَةٍ فَقَاتَلْنَا عَنْهَا فَإِنْ يَكُنِ الْحَقُّ لَنَا فَعَنْ حَقِّنَا قَاتَلْنَا وَ إِنْ كَانَ الْحَقُّ لِغَيْرِنَا فَأَبُوكَ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ هَذَا وَ اسْتَأْثَرَ بِالْحَقِّ عَلَى أَهْلِه‏.» وقتی حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) به شهادت رسید، عبد الله بن عمر به یزید بن معاویه نامه‌ای نوشت که: «پیشامدی عظیم و مصیبتی مهم و حادثه‌ای بزرگ در اسلام اتفاق افتاده است و هیچ روزی مثل روز حسین نخواهد بود.» یزید نیز در پاسخ او چنین نوشت: «ای احمق! ما به خانه‌هایی آراسته با فرش‌های آماده و تکیه ‌گاه‌های فراوان وارد شده‌ایم و برای رسیدن به این‌ها (حکومت) جنگیدیم؛ اگر حق با ما باشد، که از حق خود دفاع کرده‌ایم، و اگر حق با دیگران باشد، که پدرت (عمر) اولین کسی بود که این سنت را بنا کرد و حق را با خدعه و نیرنگ از صاحب آن (امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام) غصب کرد!» 📚منابع: 1- نهج الحق و کشف الصدق، تألیف علامه حلی، ص۳۵۶ 2- بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۲۸ پس از این به بعد با دقت بخوانید: «اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ العَنِ الثّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَاللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ.» 🏴⚫️➖▪️➖⚫️🏴 🔶 كانال رسمی مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام در ایتا ╔═.🍃.══════╗ 🆔 @Sibtayn ╚══════.🍃.═╝
محور وحدت در کلام رسول الله صلی الله علیه و اله 👳‍♂️حاکم نیشابوری از عُلمای بزرگ اهل تسنن روایتی با سند صحيح از رسول الله (صلی الله علیه و آله) روایت می‌کند که حضرت فرمودند: 🌟همانا ستارگان مایه امان ماندن اهل زمین از غرق شدن هستند و 👈👈اهل بیتم نیز مایه در امان ماندن امت من از هستند و اگر قبیله ای از عرب با ایشان مخالفت کند، آن قبیله دچار اختلاف شده و از حزب ابلیس می گردند. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْغَرَقِ، وَأَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الِاخْتِلَافِ، فَإِذَا خَالَفَتْهَا قَبِيلَةٌ مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصَارُوا حِزْبَ إِبْلِيسَ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ 📚المستدرك على الصحيحين : الحاكم، أبو عبد الله ج : 3 ص : 162 @Sibtayn
🔥اولین شکاف در اسلام (به روایت اهل تسنن) 💠 قندوزی حنفی از علمای اهل تسنن آورده است: [و عن‌]ابن عمر قال: كنّا نصلّي مع النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فالتفت إلينا فقال: أيّها الناس هذا وليّكم بعدي في الدنيا و الآخرة فاحفظوه-يعني عليا-. ابن عمر می گوید : همراه پیامبر صلی الله علیه و اله نماز می خواندیم که پیامبر صلی الله علیه و اله برگشت و خطاب به ما فرمود : ای مردم : پس از من علی ولی شماست در دنیا و اخرت پس او را مراقبت کنید [و عن‌]جابر رفعه: أوّل ثلمة في الاسلام مخالفة علي. 💠رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اولین شکاف در اسلام مخالفت با علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است. 📖ينابيع المودة لذو القربى : القندوزي، سليمان بن ابراهيم ج : 2 ص : 313 @Sibtayn
عبدالله بن زبير براي اخذ بيعت از بني هاشم و در راس آنان علي بن الحسين عليهماالسلام جمع مزبور را تهديد به قتل و سوزاندن كرد و بدين منظور همگان را در نقطه ‏اي گرد آورده و تهديد كرد كه اگر بيعت نكنيد همگي طعمه آتش خواهيد شد. سرانجام بني هاشم با كمك‏هاي بي دريغ مختار ثقفي از حبس آزاد شدند، زيرا ابن زبير از قوه و قدرت مختار آگاه بود. بعدها كه آبها از آسياب افتاد و عبدالله بن زبير به دست حجاج بن يوسف ثقفي كشته شد، مردم برادر عبدالله، عروه بن زبير را نكوهش مي‏ كردند و مي ‏گفتند: برادرت چه تصميم غير صحيحي گرفته بود، زيرامي‏خواست همه ‏ي بني هاشم را كه در شعب ابي ‏طالب جمع كرده بود بسوزاند. او در پاسخ گفت: هدف او از اين كار، توحيد كلمه بود. او مي ‏خواست ميان مسلمانان اختلاف راه پيدا نكند و همگي در اطاعت يك نفر قرار گرفته و سخن آنان باشد. همچنان كه عمر بن خطاب اين كار را با بني هاشم انجام داد، آنگاه كه از بيعت ابی ‏بكر سرباز زدند، او در كنار خانه ‏ي آنان هيزم آماده كرد و خانه را بر سر آنان آتش زد. 📙مروج الذهب 3/ 276، منشورات دانشگاه لبنان؛ 3/ 77، چاپ دار أندلس. @Sibtayn
❗️چرا من آره، مردها نه؟ یکی از دوستان تعریف می کرد چند وقت پیش برای خرید مایحتاج خانه به بازار رفته بودم. هوش و حواسم حسابی به این جمع شده بود که چه جوری بین مثلث لیست خرید خانه و قیمتها و باقیمانده ناچیز کارت بانکی تعادل بر قرار کنم که خانمی حدود سی ساله البته با حجابی که البته مورد پسند مذهبی‌ها نبود کنارم ایستاد و گفت: ببخشید حاج آقا انتقادی از شما روحانیون داشتم، گفتم: بفرمائید درخدمتم، انتقاد شما را می‌شنوم. گفت: میشه بفرمائید چرا اینقدر به حجاب ما خانهما گیر می‌دید و هیچ ایرادی به مردان هوس ران و چشم چران ندارید که با دریدگی و مزاحمتهای کلامی و بالاترش برای خانمهایی مثل من مزاحمت ایجاد میکنند؟ گفتم: ببخشید، منظورتون از خانهم‌هایی مثل من، چیه؟ ویژگی خاصی مد نظرتون هست؟ گفت: یعنی مثل من چادری نیست و برای لباس پوشیدن راحته و به خودش سخت نمیگره؟ گفتم: حالا می‌تونم از شما سوالی بپرسم؟ گفت: بفرمائید. گفتم: شما چرا از بین این همه جمعیت حاضر در بازار مستقیم اومدید سراغ من و این مطالب را به من گفتید؟ گفت: خب معلومه لباس روحانیت پوشیدید و هرکسی سوأل و مطلب مرتبطی با دین داشته باشه سراغ شما میاد. گفتم: حالا با همین منطقی که فرمودید؛ یعنی لباس من پیام خاصی برای شما داشت و بر اساس پیام لباس من به سراغ من اومدید، فکر نمی‌کنید نوع پوشش و لباس شما برا آن دسته از مردان هوسران هم پیامی داره که شما را برای آزار کلامی و حرکتی انتخاب میکنن و سراغ کسایی دیگه نمیرن؟ دیدم حسابی رفت توی فکر و سبک و سنگین کردن حرفهای من که ادامه دادم؛ خواهرم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نوع پوشش من و شما در فضای عمومی قضاوت افراد را بدنبال داره و بر اساس آن رفتار وگفتارمتفاوتی را برای برخورد ما انتخاب میکنند. خود من بارها به جوانهایی تذکر دادم که چرا سر مسیر ناموس مردم قرار گرفته و مزاحمت ایجاد میکنید؟ و جواب شنیدم که حاجی، مزاحمت؛ اگه خود این خانوما طالبش نبودن، اینجوری توی خیابون نمی‌اومدند. بنده خدا بعد از کمی تأمل گفت: هرچند طوق تقصیر را برگرداندید و گردن خودم انداختید ولی روی حرفتون فکر میکنم، تا حالا از این زاویه به مسئله نگاه نکرده بودم. @Sibtayn
عمربن الخطاب و زنده به گور کردن دخترانش [مصادر اهل سنت] یکی از مسائلی که حتی فکر کردن به آن بدن انسان را می لرزاند، اعمال اعراب جاهلیت است که دختران خود را به بهانه ها و دلایل سخیف زنده به گور می کردند، یکی از کسانی که در زمان جاهلیت دخترانش را زنده به گور کرده عمر بن الخطاب است طبرانی در کتاب "المعجم الکبیر" و بزار در مسندش می نویسند: حَدَّثَنَا عَبْدَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مَهْدِیٍّ الْأُبُلِّیُّ، ثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَنَا إِسْرَائِیلُ، ثَنَا سِمَاکُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: سَمِعْتَ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، یَقُولُ وَسُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ {وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ} قَالَ: جَاءَ قَیْسُ بْنُ عَاصِمٍ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنِّی وَأَدَتُ ثَمَانِیَ بَنَاتٍ لِی فِی الْجَاهِلِیَّةِ، قَالَ: «أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا رَقَبَةً» ، قُلْتُ: إِنِّی صَاحِبُ إِبِلٍ، قَالَ: «اهْدِ إِنْ شِئْتَ عَنْ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بَدَنَةً» نعمان بن بشیر مى‌گوید: که از عمر بن الخطاب در باره تفسیر آیه «وإذا الموؤودة سئلت» شنیدم که مى‌گفت: قیس بن عاصم نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: من در زمان جاهلیت هشت دختر خود را زنده به گور کردم، چه کار کنم؟ آن حضرت فرمود: براى هر کدام از آن‌ها یک بنده آزاد کن، من (عمر) گفتم: من چوپان شتر بودم، آن حضرت فرمود: اگر خواستى براى هر کدام از آن‌ها یک شتر اهداء کن المعجم الکبیر.ج18 ص337.ط مکتبة ابن تیمیة @Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمر بن خطاب هم در زمان جاهلیت دخترانش را زنده به گور می کرد شنقیطی نیز در کتاب "اضواء البیان" چنین می نویسد: وقد جاءَ عن عمرَ رضی الله عنه قولُه : أمرانِ فی الجاهلیةِ. أحدُهما: یُبْکِیْنِی والآخرُ یُضْحِکُنِی .أما الذی یبکینی: فقد ذَهبتُ بابنةٍ لی لِوَأْدِها، فکنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفُضُ الترابَ عن لِحْیَتِی وهی لا تدری ماذا أریدُ لها ، فإذا تَذَکّرتُ ذلک بَکَیْتُ. والأخرى: کنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسی یَحْرُسُنِی لَیلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أکلتُه، فإذا تَذَکرت ذلک ضَحِکْتُ من نَفْسِی این سخن از عمر نقل شده است که: دو خاطره از دوران جاهلیت دارم که یکى از آن‌ها مرا گریه و دیگرى به خنده مى‌آورد، اما آن خاطره‌اى که مرا به گریه درمى‌آورد این است که: من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور کنم، من براى او گودال مى‌کندم، ولى او خاک‌ها را از ریشم پاک می کرد، در حالى که نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم، وقتى این خاطره را به یاد مى‌آورم گریه مى‌کنم. اما دیگری: من خدایی از خرما مى‌ساختم(اشاره به بت پرستی)، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت کند، وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم، وقتى این خاطره را به یاد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم 📙اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن.ج9 ص63.ط دار عالم الفوائد @Sibtayn
☘️امام زين العابدين عليه السلام : بينوا آدمى! هر روز سه مصيبت به او مى رسد و حتى از يكى از آنها پند نمى گيرد كه اگر پند مى گرفت، سختيها و كار دنيا بر او آسان مى شد: 1️⃣مصيبت نخست روزى است كه از عمر او كم مى شود. در صورتى كه اگر از مال او چيزى كم گردد، اندوهگين مى شود حال آن كه درهم (مال) جايگزين دارد اما عمر از دست رفته جبران نمى شود 2️⃣مصيبت دوم اين است كه روزيش را به طور كامل دريافت مى كند كه اگر از راه حلال باشد بايد حساب پس دهد و اگر از راه حرام باشد كيفر مى بيند ▫️مصيبت سوم از اينها بزرگتر است. ▪️عرض شد: آن چيست؟ 3️⃣فرمود: هيچ روزى را به شب نمى رساند مگر اين كه يك منزل به آخرت نزديك شده است، اما نمى داند به سوى بهشت يا به سوى آتش ؟! ☘️جاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يَشْكُو إِلَيْهِ حَالَهُ فَقَالَ عليه السلام : مِسْكِينٌ اِبْنُ آدَمَ لَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ ثَلاَثُ مَصَائِبَ لاَ يَعْتَبِرُ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ وَ لَوِ اِعْتَبَرَ لَهَانَتْ عَلَيْهِ اَلْمَصَائِبُ وَ أَمْرُ اَلدُّنْيَا 1️⃣فأَمَّا اَلْمُصِيبَةُ اَلْأُولَى فَالْيَوْمُ اَلَّذِي يَنْقُصُ مِنْ عُمُرِهِ قَالَ وَ إِنْ نَالَهُ نُقْصَانٌ فِي مَالِهِ اِغْتَمَّ بِهِ وَ اَلدِّرْهَمُ يَخْلُفُ عَنْهُ وَ اَلْعُمُرُ لاَ يَرُدُّهُ 2️⃣و اَلثَّانِيَةُ إِنَّهُ يَسْتَوْفِي رِزْقَهُ فَإِنْ كَانَ حَلاَلاً حُوسِبَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ حَرَاماً عُوقِبَ عَلَيْهِ ▫️قالَ وَ اَلثَّالِثَةُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِك ▪️قيلَ وَ مَا هِيَ 3️⃣ قالَ مَا مِنْ يَوْمٍ يُمْسِي إِلاَّ وَ قَدْ دَنَا مِنَ اَلْآخِرَةِ رَحْلَةً لاَ يَدْرِي عَلَى اَلْجَنَّةِ أَمْ عَلَى اَلنَّارِ . 📗الإختصاص ج۱ ص۳۴۲ 📙بحار الأنوار ج۷۵ ص۱۶۰ @sibtayn
مناقب و فضائل متخلف دوم عُمَر دستش را در مقعد شتر داخل می کرد و می گفت : 👈می ترسم در مورد تو از من سؤال شود. 👈این روایت را ابن سعد نقل کرده و راویان سندش ثقه و مورد اعتماد هستند. 👈متن عربی : عن سالم بن عبدالله أن عمر بن الخطاب کان یدخل یده فی دبر البعیر ویقول إنی لخائف أن أسأل عما بك 📚کتاب مناقب امیرالمؤمنین عُمَر بن الخطاب، تألیف ابن جوزی، صفحه ٩۵ @sibtayn